استفاده از هوش هیجانی در محیط کار
آیا افراد هیجانات خود را در خانه جا می گذارند و به محض این که به محل کار خود می رسد، فقط مغز کاری خود را فعال می کنند؟ آیا به سادگی می توانند همه آنچه را چند ساعت قبل برایشان اتفاق افتاده، پیش از آن که پایشان را به محل کار بگذارند. فراموش کنند؟ احتمالا نه؛ همه افراد تمام ذهن خود را به محل کار میبرند و ذهن هم شامل تمام چیزهای خوب و بدی می شود از قبل از رسیدن به محل کار تجربه کرده اند.
اگر بگذارید هیجاناتتان زبل تر از شما باشند، به لحاظ هیجانی پریشان و ناآگاه می شوید. آن قدر روی فشارهای روحی تمرکز میکنید که دیگر نمیتوانید بفهمید چرا دچار احساس بدی شده اید. پس وقتی صبحِ اول وقت به شدت در حال بد خلقی هستید و به اطرافیانتان بی اعتنایی می کنید همکاران یا زیر دستانتان شروع کنند به پرسیدن سؤالاتی از خود "معلوم هست چه اش شده؟" یا "می دانستم از من خوشش نمی آید هیچ وقت نمیتوانم در حضور او کاری را درست انجام بدهم." و این تأثیر باعث می شود دیگران شما را فردی خشک، بی توجه، گوشه گیر، درونگرا یا خیلی چیزهای دیگر تلقی کنند که اثر مثبتی بر حرفه تان ندارد.
مطلع بودن از احساسات خویش در محل کار
فکر نکنید که افراد دارای هوش هیجانی اصلاً در محل کار عصبانی با ناراحت نمی شوند؛ می شوند. هوش هیجانی این قدرت را ایجاد میکند که شما بر هیجاناتان مسلط شوید. مطلع بودن از احساسات خویش شما را از جایگاه هیجانی خود (ناراحت، عصبانی یا درمانده بودن) آگاه تر می کند. دانستن این که عصبانی یا ناراحت هستید موجب می شود، تامل کنید و این چیزها را از خودتان بپرسید:
- چه چیز مرا ناراحت کرده؟
- چه چیز ناراحت کننده ای در این باره وجود داشت؟
- چراـ هنوز ناراحتم؟
- آیا ناراحت بودن به طریقی کمکم می کند؟
- آیا احساس ناراحتی برای من عاملی بازدارنده است؟
- آیا می توانم به طریقی آرام شوم؟
- دلم می خواهد نزد همکارانم چگونه به نظر بیایم؟
- اگر ناراحت باشم میتوانم به نحو کارآمدی با آنها ارتباط برقرار کنم؟
درنگ کردن و اندیشیدن به این پرسشها و پاسخ هایشان، هنگامی که اولین فنجان قهوه تان را می نوشید، قبل از این که با هیچ بنی بشری در محل کار روبه رو شوید، کمک می کند قدم اول را برای درست شروع کردن روزتان بردارید. در قسمت پیش رو نگاه جامعی می اندازیم به این که چگونه این تامل به ما کمک میکند و همچنین توصیه هایی برای دوباره به دست آوردن خویشتن داری بیان می کنیم.
تسلط بر هیجانات خویش در محیط کار
وقتی در محل کار ناراحت میشوید درنگ کنید و بیندیشید (از اعماق هیجانی که در آن غرق شده اید بیرون آیید) آیا مجبورید با رئیسی غیر منطقی، همکاران خبرچین، مشتری بی ادب، ایمیل های آزار دهنده، ترفیع نگرفتن یا هر چیز اعصاب خردکنی از این دست کلنجار بروید؟
هنگامی که احساسات مخرب ناشی از آنچه برشمردیم مانع کار شما می شود، لازم است به سوالات فهرست قبل نگاهی بیندازید و تمرینهای زیر را امتحانی کنید:
- چه چیز ناراحت کننده بود؟
به اوضاع جاری و ابعاد واقعه ناراحت کننده توجه کنید. اغلب افراد مسائل کوچک یا متوسط را تبدیل به مسائلی با ابعاد نامتناسب می کنند و از کاه، کوه می سازند. حتی اگر مسئله حاد باشد نگرانی آن را حل نمی کند. بر این موضوع تمرکز کنید که چگونه میتوانید اوضاع را بهتر کنید؛ با دست کم بدتر نکنید. تمرین کنید به سفری در زمان بروید به پنج سال بعد فکر کنید. این وضعیت واقعاً پنج سال بعد در زندگی شما چه معنایی پیدا میکند؟ - چه چیزهایی در مورد آن اتفاق شما را ناراحت کرده است؟
به آن اتفاق یا وضعیت فکر کنید. چه چیز آن شما را ناراحت میکند؟ آیا این اتفاق یا وضعیت شخص دیگری را هم که شما او را میشناسید ناراحت میکند؟ آیا این اتفاق یا وضعیت است که شما را واقعاً ناراحت میکند یا برداشتتان از آن؟ آیا می توان از چنین اتفاقی برداشت متفاوتی کرد؟ پس از این که برداشتهای دیگری را جانشین برداشت قبلی کردید، توجه کنید چه احساسی به آن اتفاق با وضعیت پیدا میکنید.
تمرین کنید، به این اتفاق ناراحت کننده فکر کنید و برخی از متغیرها را تغییر دهید:
آیا اینکه شخص دیگری درگیر این موضوع است شما را ناراحت می کند؟
اگر این اتفاق زمان دیگری رخ داده بود، به این اندازه ناراحتتان می کرد؟
اگر افراد خاصی در کنارتان بودند با امکانات مشخصی در اختیار داشتید، آیا واکنش هیجانی تان به موضوع تغییر می کرد؟
اگر فرد قابل اعتمادی در کنار خود داشتید چه می شد؟ - چرا هنوز ناراحتم؟
اگر بغض و کینه یا احساس منفی تان به بعضی ها ادامه دار است، شاید دنبال راهکارهایی می گردید برای غلبه بر این احساسات منفی که مدتی طولانی ادامه پیدا کرده است.
تمرین کنید: تصور کنید آن احساس بد به سراغتان آمده در ذهنتان سعی کنید آن احساس را به چیزی خنثی تغییر دهید. مثلاً اگر احساس خشم می کنید آن را به احساس درماندگی خفیف تقلیل دهید. - آیا ناراحت بودن به طریقی به من کمک میکند؟
هیجان منفی شدید به ندرت کمکی می کند. درمانگران روان پویشی سابقاً معتقد بودند که بیرون ریختن هیجانات بد، نظیر خشم کمک میکند آرام تر و فرد کاملتری شوید ولی ابراز خشم زیاد ممکن است به شما آسیب بزند؛ هم به لحاظ روانی و هم جسمی. اگر بتوانید ناراحتی مفرط خود را به دلخوری و حس درماندگی خفیف تبدیل کنید یعنی توانسته اید با موفقیت با هیجان های شدید برخورد کنید گذشته از همه اینها چگونه ممکن است ناراحتی مفرط کمک کند از وضعیت بدی بیرون بیایید؟
تمرین کنید: عقده دل خود را خالی کردن شاید موقتاً به شما احساس خوبی بدهد اما در برخورد با خشمتان واقعاً به شما کمکی نمیکند. تصور کنید فردی واقعاً از شما ناراحت است. وقتی به حرفهایی که از روی خشم میگوید و رفتارهایی که از روی خشم می کند، فکر میکنید آیا به تغییر کردن ترغیب میشوید یا این که بیشتر درصدد دفاع از خود بر می آیید؟
اغلب مردم بیشتر حالت تدافعی پیدا میکنند در حالی که با تعبیری متفاوت از وضعیت میتوانید خشمتان را بی اثر کنید مثلاً فرض کنید دلیل توهین کسی به شما بی کفایتی خودش است. درک این که توهین او به شما کمتر ممکن است با کاری که کرده اید با رفتاری که انجام داده اید مرتبط باشد به شما کمک میکند به تلقی متفاوتی از وضعیت برسید. - آیا احساس ناراحتی برای من عاملی بازدارنده است؟
در حقیقت ناراحتی مفرط ممکن است وضعیتی بد را بدتر کند. به علاوه مشکلات جسمی ناشی از ناراحتی های بیش از حد مثل بالا رفتن فشار خون، هشداری است به شما. مشت کوبیدن به دیوار یا فریاد کشیدن بر سر مردم وضعیت را بهتر نمی کند. هر کسی که مخاطب هیجان منفی شدید شما قرار می گیرد، احتمالاً نظرش در مورد شما بدتر از قبل می شود.
تمرین کنید: فکر کنید کسی از دست شما خیلی عصبانی است، ولی برخوردش با شما خیلی خوب است. آیا مایلید با چنین شخصی رابطه نزدیکی داشته باشید؟ - آیا می توانم به طریقی آرام شوم؟
شما می توانید از هیجان منفی خارج شوید. ساده ترین روش این است که به خودتان اعلام کنید وقت استراحت است. برای به کار بردن این تکنیک لازم است تمرین کنید. علی الاصول شما می خواهید افکار جانشینی را حاضر و آماده داشته باشید که شما را در مواقع لزوم فرا بخواند. برای این کار باید به چیزهایی خوشایند، یا حداقل خنثی، فکر کنید (می توانید ساحلی زیبا، کوه و دشت، یک قطعه موسیقی یا صحنه ای از فیلم محبوبتان را تصور کنید. وقتی شما بر هیجانتان غلبه میشوید در واقع به خودتان وقت استراحت می دهید، دقایقی موتور تخلیتان را روشن میکنید و به دیدن صحنه هایی خوشایند می روید. سپس می توانید دوباره برگردید و در حالی که کمی آرام تر شده اید به مشکل پیش رو بپردازید.
تمرین کنید: وقتی احساس میکنید از کنترل خارج شده اید، می توانید از یک تا ده را برعکس بشمرید. وقتی به عدد سه میرسید باید آن قدر منطقی شده باشید که بتوانید دوباره به خوبی فکر کنید سپس تمرین تصویر سازی را اجرا کنید. - دلم میخواهد نزد همکارانم چگونه به نظر بیایم؟
خودتان دوست دارید با آدمی دمدمی مزاج همکار باشید؟ با آدم عصبانی همیشه در حال شکایت یا پیش بینی ناپذیر چطور؟ خب اگر این گونه رفتار میکنید چرا باید کسی دوروبرتان بماند؟ مردم دوست دارند دوروبر آدمهای دوست داشتنی باشند و با افراد خوشحال و خوش بین تعامل کنند. نه آدمهای منفی و کج خلق. همچنین آدمها دوست دارند در کنار آدمهایی باشند که به آنها علاقه نشان میدهند. وقتی به سعادت و خوشبختی دیگران اهمیت میدهید، احتمال آن را که آنها نیز به سعادت شما اهمیت بدهند افزایش می یابد و شما نمی دانید کی به حمایت دیگران نیاز پیدا میکنید.
تمرین کنید: به مدیری که برایش کار میکردید یا به معلم مدرسه تان که واقعاً رفتارش مورد تأیید شما بوده فکر کنید. تحت فشار روانی و اجتماعی چه رفتاری میکرد که به نظر شما ستودنی بود؟ - وقتی ناراحتم میتوانم به نحو کارآمدی با دیگران ارتباط برقرار کنم؟
وقتی شما از کنترل خارج میشوید، احتمالاً آن قدر توجهتان صرف مشکلات و مسائلتان شده که دیگر هیچ توجهی به ارتباط کارآمد با دیگران ندارید.
تمرین کنید: پس از این که خودتان را آرام کردید تنفس شکمی انجام بدهید یا از روش دیگری استفاده کنید. بر شخص مقابل متمرکز شوید و ببینید احساس او از کجا نشئت میگیرد. ممکن است برایتان سخت باشد. توجه به احساساتتان را کنار بگذارید اما سعی کنید قبل از واکنش، از احساسات خود جدا شوید و به طرف مقابل فکر کنید.
مدیریت هیجانات دیگران در محل کار
شاید باور نکنید، اما من با هر مدیری که برخورد کردم با افتخار ادعا می کرد که در محل کار او جایی برای هیجانات نیست. اگر چه این فلسفه بیست سال پیش به نظر درست می آمد. اکنون طرز فکر در محیط کار به طرز چشمگیری عوض شده است. مدیران پیشرو دریافته اند که تک تک کارکنان یک مجموعه را تشکیل میدهند، و افراد فقط یک ردیف چرخ دنده نیستند که هر یک وظیفه مشخصی داشته باشند.
سال ها مدیران سعی کردند با گفتن این که کارکنانشان چگونه کارها را انجام بدهند بر آنها تاثیر بگذارند (خیلی ها هنوز هم این کار را میکنند) این رویکرد اغلب کارگشاست، ولی رنجش هایی هم به همراه دارد. وقتی مدیری کارمندش را عضوی از گروه بداند و بر نقش او در نتایج به دست آمده صحه بگذارد. وقتی از او کاری میخواهد نتایج بهتری دریافت میکند.
مدیری که هوش هیجانی دارد وقتی تقاضایی میکند همواره نکات زیر را مد نظر قرار می دهد:
- دستور نده
- درخواستت را با دلایل منطقی یا اطلاعاتی درباره آن مشخص کن
- از موضع سرپرست گروه با کارکنانت برخورد کن، نه از موضع رئیس
- نشان بده که انجام دادن درخواست مورد نظر، هم برای او سودمند است هم برای تشکیلاتی که برایش کار میکند.
- بگذار شخص برای پذیرفتن یا نپذیرفتن این درخواست حق انتخاب داشته باشد و در صورت پذیرفتن آن را به شیوه خودش انجام بدهد.
- مطمئن شو شخص مقابل از این تعامل احساس خوبی دارد.
تست هوش هیجانی (۹۰ تست)
مجموعه فراکوچ برای شما عزیزانی که به دنبال تقویت و محک زدن مهارت های فردی خود هستید، آزمون ها و محصولات رایگان و ویژه ای را تهیه کرده است. یکی از این آزمون های ارزشمند که همه شما عزیزان می توانید از آن استفاده کنید و به نقاط قوت و ضعف خود پی ببرید تست هوش هیجانی (EQ) است.
برای این کار کافیست کلیک کنید …
مطلبی دیگر از این انتشارات
مهارت مدیریت احساسات چیست و چگونه میتوان آن را توسعه داد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاقیت در تجارت
مطلبی دیگر از این انتشارات
برترین کوچها که بودند و چه کردند؟