لایف کوچ، معجزه گر زندگی شما
در یک تعریف کلی کوچینگ یعنی کمک به توانمند سازی افراد تا بتوانند چشم انداز زندگی خود را طراحی و اهداف خود راکشف و به سوی آن حرکت کنند. در جهان امروز انسان ها به دنبال زندگی بهتر و تبدیل شدن به بهترین نسخه از خود در همه بخش های زندگی هستند. آنها خواهان رضایت از زندگی حرفه ای و شخصی هستند تا احساس شادی بیشتری را تجربه کنند. کوچینگ به افراد کمک می کند تا با سفری به درون خود به شناسایی موانع، کشف نقاط ضعف و قوت خود بپردازند و بهترین و سریع ترین راهی که آنها را به رشد و پیشرفت و اهداف خود می رساند کشف کنند.
اگرهمه افراد در زمینه فردی رشد داشته باشند نه تنها زندگی شخصی موفقی را خواهند داشت بلکه باعث می شود سازمان های متشکل از این افراد هم رشد خوبی داشته باشد. تغییر و رشد اول باید به صورت فردی رخ بدهد بعد درسطح سازمانها.تغییر و حرکت از شرایط موجود به شرایط ایده آل که باعث موفقیت می شود نیازمند نقشه راه و ابزار می باشد.
دراین مقاله از فراکوچ ابزارهای کشف و شناسایی ارزش ها، طراحی چشم انداز ، هدف گذاری، برنامه ریزی و استمرارشرح داده می شود که مانند یک نقشه راه به افراد کمک می کند که بتوانند مسیر درست توسعه فردی را دنبال کنند.
شناسایی ارزش ها
ارزش ها معنی و چرایی زندگی را تعیین و نگاه ما را به دنیای پیرامون مشخص میکنند همچنین تمایل قلبی ما را که در زندگی میخواهیم چه کسی باشیم شکل می دهند. نظام ارزشی افراد متفاوت است و این سبب انتخاب و بروز رفتارهای متفاوت می شود. به عنوان مثال “ارزش” باعث می شود در یک شرایط مشابه یک شخص تحصیلات آکادمیک خود را ادامه بدهد، دیگری ازدواج و شخص دیگر مهاجرت کند.
دو سطح ارزش وجود دارد:
- ارزش های هسته ای یا بنیادی که ارزش های سطح اول محسوب می شوند و افراد حاظر هستند برای رسیدن به آنها ایستادگی کنند شبیه سربازی که برای استقلال و آزادی کشورش حاظر است جانش را فدا کند.
- ارزش های سطح دو، که اهمیت و وزن کمتری دارند.
ممکن است ارزش های هسته ای یک شخص جزو ارزش های سطح دو فرد دیگر باشد و این موضوعی کاملا طبیعی است. ما در طول زندگی مان تصمیمات کوچک و بزرگ زیادی می گیریم و کارهای زیادی انجام می دهیم تا به ارزش هایمان دست یابیم. اگر کاری همسو با ارزش هایمان باشد از انجام آن عمیقا لذت می بریم و از خود رضایت خواهیم داشت. به همین علت باید هدف هایی که برای خود در نظر می گیریم همسو با ارزش هایمان باشد. اهداف افراد می تواند یکسان باشد اما چگونگی دست یابی به آنها و نیت افراد برای دست یابی به آنها را ارزش های فردی تعیین می کنند. به عنوان مثال دو فرد را تصور کنید که برای استخدام در مجموعه ای رزومه پر می کنند، کسی که صداقت از ارزش های فردی اصلی او است برای بدست آوردن آن شغل قبول نمیکند در رزومه اش دروغ بنویسد که سابقه کاری لازم را دارد اما فردی که به جای صداقت ثروت جزو ارزش های اصلی او است حاظر است هرکاری کند حتی دروغ بنویسد تا شغل را از آن خود کند.
فردی که ارزش های خود را نمی شناسد نمی تواند راحت تصمیم بگیرد و مسیر درست را انتخاب کند مانند شخصی که نمی داند مهاجرت کند یا نه. این فرد ممکن است تصمیم گیری و در مسیری که انتخاب کرده است حرکت کند اما در نهایت راضی و خوشحال نباشد و به دنبال پیدا کردن خوشحالی در مسائل سطحی باشد.
چگونه ارزش هایمان را شناسایی کنیم:
۱) استفاده از چرخه زندگی:
این چرخه ۸ بعد زندگی افراد که شامل: خانواده و دوستان، عشق و رابطه عاطفی، رشد و پیشرفت شخصی، تفریح و بازی، محیط زندگی، شغل و حرفه، درآمد و وضعیت مالی و سلامت است را در بر می گیرد.
به عنوان مثال اگر بخواهید در بعد شغل و حرفه خواسته هایتان را بنویسد اول از خود بپرسید چرا این را می خواهید؟ سپس ایده آل ترین حالت ها را برای خود بنویسید ؛ شغلی که به شما درآمد بالا می دهد ، شغلی که می توانید به سفر بروید یا شغلی که می توانید به افراد کمک کنید. سپس الویت بندی کنید و از خود بپرسید اگر قرار باشد از بین این موارد فقط یکی را انتخاب کنم، کدام مورد است؟
۲) به افرادی که برایشان احترام زیادی قائل هستید و برایتان الگو هستند نگاه کنید و از خود بپرسید چه ویژگی در این فرد وجود دارد که برای من جذاب است؟ ممکن است به این جواب برسید که این فرد حتی اگر به ضررش باشد باز هم صداقت دارد. پاسخ به این سوال ها هم می تواند روشی برای پیدا کردن ارزش های فردی تان باشد.
پیدا کردن ارزش ها به زمان احتیاج دارد و مستلزم صرف زمان و انرژی و فکر کردن به تصمیم های درست و غلط زندگی تان است پس به خود این فرصت را بدهید و معنای جدیدی از زندگی را تجربه کنید.
چشم انداز فردی
یکی از راه های رسیدن به موفقیت، داشتن چشم انداز واضح و شفاف از آینده است. اگر در زمان هدف گذاری نمی دانید چه می خواهید و چه هدفی دارید؟ اگر سختی های مسیر دست یابی به اهداف تان شما را ناامید می کند، اگر خیلی زود انگیزه خود را از دست می دهید و ذهن تان متمرکز نیست، اگر مدام از این شاخه به آن شاخه می روید و از فرصت هایتان استفاده نمی کنید داشتن یک چشم انداز فردی بسیار می تواند به شما کمک کند.
چشم انداز یک تصویر ذهنی از خودتان در آینده است. یک چشم انداز شفاف به شما کمک می کند به آرزوهایتان جامه عمل بپوشانید و به اهدافتان برسید. چشم انداز هنر دیدن آینده ای است که می خواهید برای خود رقم بزنید، حال و آینده شما را به یکدیگر پیوند می دهد و کمک می کند انگیزه پیدا کنید و آن را در سطح بالایی نگه دارید. ساختن یک زندگی بدون چشم انداز مثل ساختن یک پازل بدون دانستن تصویر کلی از آن است. اگر در میان این هزار تکه پازل،تصویر کلی روشنی از آن نداشته باشید،ساعت ها طول می کشد تا قطعه های درست را کنار هم بچینید و گاهی تقریبا محال می شود. چشم انداز دقیقا حکم آن تصویر نهایی پازل را دارد که روی جعبه پازل چاپ شده است. تک تک ما در زندگی هزاران انتخاب داریم، انتخاب اینکه چه حرفه ای انتخاب کنیم، چه غذایی بخوریم، چه کتابی بخوانیم، مهاجرت کنیم یا نه؟ و … چشم انداز آن تصویرراهنمایی است که به ما کمک می کند از بین هزاران گزینه کدام را انتخاب کنیم.
ویژگی چشم انداز مناسب:
- قابل تصور باشد؛
- روشن، شفاف در عین حال انعطاف پذیر باشد؛
- باید برای شخص شما جذاب و خواستنی باشد؛
- باید به شما امید و انگیزه بدهد تا برای رسیدن به آن قدم بردارید؛
- همراستا با ارزش هایتان باشد؛
پاسخ به سوالات زیر به شما در ترسیم چشم اندازتان کمک می کند:
- چرا به دنیا آمده ام و قرار است چه کاری انجام بدهم؟
- به چند زمینه در زندگی تان فکر کنید و بنویسید من آینده شما در این زمینه ها چه شکلی است؟ زمینه سلامتی، روابط ، مالی ، حرفه ای و کار و …
جواب دادن به این سوالات آسان نیست اما اگر ارزش هایتان و چرایی پشت آنها را بشناسید، به تمایلات درونی، آرزوها و خواسته هایتان توجه کنید به راحتی می توانید جواب این سوال ها را پیدا و چشم اندازتان را ترسیم کنید.
برای ترسیم چشم انداز، تصویر ذهنی از آینده تان بسازید اما جزئیات را زیاد تصور نکنید مثلا با چشم اندازتان به این نتیجه برسید قرار است یک دیوار آجری بسازید. یک تصویر کلی از آن دیوار آجری در ذهنتان داشته باشید هر لحظه با در نظر گرفتن تصویر کلی به چند تا آجر در دستتان و آجر بعدی تمرکز کنید.
یک تکنیک دیگر برای ترسیم چشم انداز استفاده از چرخ زندگی است که گفتیم شامل ۸ بعد زندگی می باشد. چشم انداز شما از من آینده در بعد سلامتی می تواند این باشد که از سلامتی فیزیکی و روانی کافی برخوردار باشم و تا سال های پایانی عمرم بدون نیاز به کمک کسی از خودم مراقبت کنم اما هدف بلند مدت تان می تواند این باشد که روتین زندگی سالم برای خودم بسازم تا سلامتی جسمی و روحی ام از طریق تغذیه سالم و ورزش تامین شود. هدف کوتاه مدت تان(هدف امسال) می تواند این باشد که دویدن و یوگا را به صورت روتین وارد زندگی ام و تبدیل به عادت کنم. وقتی این اهداف در قالب کوچکتر شکسته می شود تبدیل می شود به این که دو روز در هفته به کلاس یوگا بروم.
متوجه می شویم که هدف این هفته شما به چه صورت شما را به هدف امسالتان،هدف بلند مدت و در نهایت به چشم اندازتان می رساند. حالا اگر شما با گزینه های محتلف برای انتخاب روبرو بشوید مثل آخر هفته ها فست فود بخورید یا نه؟، با دوستانتان به کوه بروید ، این هفته سیگار بکشید یا نکشید و… متوجه می شوید انتخاب کدام یک از آن ها همراستا با چشم اندازتان است.
هدف گذاری:
به دو علت اکثر افراد به اهدافشان نمی رسند:
- بلد نیستند هدف گذاری درستی انجام دهند.
- در فاز اجرا موفق نیستند یعنی بلد هستند هدف گذاری کنند و می دانند چه چیزی می خواهند اما بلد نیستند چه کاری انجام دهند تا به آن هدف برسند.
یک مدل هدف گذاری ساده و کاربردی،مدل هدف گذاری هوشمندانه (SMSRT GOLD SETTING) است. هدف هوشمندانه شامل اجزا زیر می باشد:
- معین و مشخص باشد: هرچه دقیق تر بنویسید که دقیقا به چه چیزی می خواهید برسید احتمال رسیدن به آن بیشتر می شود. برای مثال به جای اینکه بگویید می خواهید در تحصیلتون موفق باشید باید بگویید می خواهم در تمام درس هایم حداقل نمره ۱۸ بگیرم.
- قابل اندازه گیری باشد: بهتر است بتوانید اندازه بگیرید گه چقدر به سمت هدفتان پیش رفتید یا اینکه کاملا به هدفتان رسیده اید یا به قسمتی از آن، برای همین تا جایی که ممکن است در لیست اهدافتان از اعداد استفاده کنید. به جای اینکه بگویید بیشتر کتاب بخوانم یا کاهش وزن بگویید امسال حداقل ۱۲ کتاب بخوانم یا تا آخر سال ۱۴۰۰ حداقل پنج کیلو وزن کم کنم. اگر این عددها را نگذارید ، معیاری برای سنجش نخواهید داشت. اگر هدفتان کیفی بود زیر مجموعه ای کمی برای آن تعریف کنید برای مثال برای بهبود روابط خانوادگی بنویسید در ماه حداقل یک سفر دو روزه با خانواده بروم یا ماهی یک بار شام به رستوران برویم.
- دست یافتنی باشد: همان قدر که هدف گذاری درست به فرد انگیزه می دهد که در راستای آن حرکت کند هدف اشتباه می تواند دلسرد کننده باشد. متاسفانه قسمتی از این اشتباه به دست یافتنی بودن یا نبودن هدف برمی گردد.اینکه شما در لیست اهدافتان موارد بلند پروازانه ذکر کنید که از روز اول مشخص باشد قرار نیست به آن برسید باعث می شود که اصلا انگیزه نداشته باشید که در راستای آن تلاش کنید بنابراین شما خود را محکوم به شکست کرده اید. وقتی هدف گذاری می کنید از خود بپرسید آیا دسترسی به این هدف از نظر منطقی امکان پذیر است؟
- مرتبط بودن: اهدافی که برای خود تعیین می کنید باید مرتبط با اهداف بزرگ زندگی تان و همسو با ارزش هایتان باشد. برای مثال اگر تحصیلات برای فردی جزو ارزش هایش نیست گرفتن فوق لیسانس برایش هدف مرتبط محسوب نمی شود. پس به هر کدام از هدف هایتان به دید یک قطعه پازل نگاه کنید که قرار است این قطعه ها کنار هم قرار بگیرند و تصویر نهایی که می سازند هدف کلی زندگی شما است.
- زمانبندی واقع گرایانه و انعطاف پذیر داشته باشند: قابلیت زمانبندی و اندازه گیری داشتن قرار است دست به دست هم بدهند و کمک کنند در طول مسیر پیشرفت خود را اندازه گیری کنید و ببینید آیا دارید با سرعت مناسب به سمت هدفتان قدم برمیدارید یا نه؟ این کمک می کند که اگر مشکلی وجود داشته باشد بتوانید در چند ماه اول رفع کنید و در نقطه مقابل اگر در مسیر درست حرکت می کنید به شما احساس رضایت و خرسندی میدهد و برای تلاش بیشتر ترغیب می شوید.
ممکن است بارها برای خود لیست اهداف نوشته باشید اما هیچ وقت به آن ها نرسیده باشید. مساله اینجاست که شما هدف گذاری را کل فرایند رسیدن به هدف میدانید نه جزیی از آن. نگاه فرایندی به هدف گذاری، ارزیابی آن و چرایی نرسیدن خیلی مهم است.
دلایل نرسیدن به اهداف:
- مشخص نبودن چرایی هدف و همسو نبودن با ارزش ها: خیلی وقت ها اهداف تعیین شده شما میان مدت یا بلند هستند. وقتی زمان رسیدن به آن ها طولانی می شود و باید قدم های زیادی بردارید تا به هدف نهایی برسید اگر این چرایی خیلی قوی نباشد این احتمال وجود دارد که فراموش کنید چرا این هدف را در لیستتان گذاشته اید.
- چند هدف جدید و بزرگ را با هم شروع نکنید: وقتی هدفی جدید برای خود تعیین می کنید در ازای آن باید یک سری عادت ها در زندگی تان خلق و یک سری از عادت هایی که تا الان داشتید ولی دیگر نباید بخاطر رسیدن به آن هدف در زندگی تان وجود داشته باشد؛ حذف کنید. این ایجاد و ترک عادت ها تغییرات زمان بر هستند و باید به صورت تدریجی اتفاق بیفتند اینکه بخواهید چند هدف بزرگ را از یه تاریخ معین شروع کنید باعث می شود این اتفاق رخ ندهد.
- انتخاب هدف از روی هیجان لحظه ای: و این بدترین کاری است که با زمان خود انجام می دهید چون زمان را از دست می دهید و به ناخودآگاه خود یاد می دهید تو نمی توانی کاری را انجام بدهی.
- انتخاب هدفی که در راستای توانایی ها و استعدادهایتان نیست.
- هدف قلبی تان نباشد: بخاطر پدر،مادر، جامعه و … آن را انتخاب کرده اید و این باعث می شود وقتی با سختی های مسیر روبرو شوید جا بزنید و ادامه ندهید.
- گاهی اوقات شما تصویر نهایی خود را که به آن هدف رسیده است میخواهید اما مسیر رسیدن به آن را نمی خواهید: هر هدفی که انتخاب می کنید ازخود بپرسید آیا حاظری سختی هایی که این مسیر دارد تحمل کنی؟
- نداشتن تعادل در هدف گذاری: هدف هایتان باید در حوزه های مختلف مانند: شغل، روابط ، توسعه فردی ، تفریح و سرگرمی و سلامتی باشد. اگر فقط در یک یا دو تا از حوزه ها لیست اهدافتان را بنویسید باعث می شود در یک سال آینده تعادلتان بهم بخورد و خیلی زود خسته شوید.
- انقدر حجم اهدافتان زیاد باشد که نتوانید از عهده انجامش بر بیایید و ندانید از کجا شروع بکنید.
اهمیت برنامه ریزی:
یک لشکر بدون داشتن برنامه جنگ به میدان مبارزه نمیرود بلکه اول شرایط میدان جنگ را می سنجد، رقیبش را می شناسد، نقشه جنگ را می کشد و بعد با برنامه وارد مبارزه می شود. زندگی ما هم مثل میدان جنگ نیاز به برنامه ریزی دارد تا موفق و پربار شود. روزهای بدون برنامه ریزی محکوم به این هستند که در آن ها هیچ اتفاق خاصی نیفتد. هر روز فکر کنید قرار است وارد یک زمین بازی شوید و با یک سری چاش دست و پنجه نرم کنید.
اگر فکر کنید می توانید ذهنی برنامه ریزی کنید سخت در اشتباهید چیزی که روی کاغذ بیاید احتمال انجام دادنش خیلی بیشتر می شود. تحقیقات نشان می دهد وقتی روی کاغذ برنامه ریزی می کنید حتی اگر جلو چشمتان نباشد احتمال فراموش کردن مواردی که نوشته اید خیلی کم می شود. با اینکه مغز انسان قابلیت حفظ کردن را دارد اما کار مغز حفظ کردن لیست خرید و کارهای روزانه نیست بلکه کار مغز تجزیه و تحلیل است پس بهتر است به جای حفظ کردن لیست کارهای روزانه فضای مغز را برای موارد مهم تر خالی بگذارید.
برنامه ریزی باعث می شود که ذهن کمتر پرواز کند چون وقتی موردی را می نویسید می دانید فراموش نمی کنید. مانند اینکه مدام بگویید فراموش نکنم به دوستم زنگ بزنم و این باعث میشود ذهنتان مدام برود سمت کاری که نباید فراموش کنید.
اهمیت دیگر برنامه ریزی این است که باعث می شود روزتان دستاورد داشته باشد و اگر کار مهمی در لیست کارهای امروز به هر دلیلی انجام نشد آن کار فراموش نمی شود و می تواند به روز دیگری منتقل شود.
روش برنامه ریزی:
برنامه ریزی ماهانه: برنامه ماهانه نشان دهنده مهم ترین اتفاقاتی هستند که قرار است در آن ماه رخ دهد و به شما تصویری از آن ماه می دهد. روزهایی که باید در برنامه ماهانه علامت بخورد شامل: روز تولد افراد نزدیک، سالگرد دوستی یا ازدواج، تاریخ پرداخت قبض ها، وقت دکتر، مهلت ثبت نام کلاس،مهمانی یا سفری که در پیش دارید است. در این برنامه وارد جزئیات نمی شوید و فقط به صورت یک یا دو کلمه می نویسید. مثلا ۲۸ شهریور: امتحان زبان
برنامه ریزی هفتگی: این برنامه بهتر است در روز آخر هفته و برای هفته پیش رو نوشته شود. اولین کاری که انجام می دهید این است که تمام خانه هایی که در برنامه ماهانه علامت خورده و مربوط به هفته پیش رو است را وارد کنید اما با جزئیات بیشتر. مثلا در برنامه ماهانه برای ۲۰ شهریور نوشته اید مهمانی هفتگی. در برنامه هفتگی می شکنید به مرتب کردن خانه، خرید برای مهمانی و … .
برنامه روزانه: بهترین زمان برای نوشتن این برنامه شب قبل از خواب است و باید برنامه هفتگی جلو چشمتان باشد که مواردی که برای آن روز لازم است انجام شود منتقل کنید. در زمینه شغلی هم می توانید نیم ساعت آخر روزتان را به نوشتن برنامه روز بعد اختصاص دهید.
از چه نقطه ای انجام کارها را شروع کنیم؟
باید ببینید در طول روز چند ساعت برای انجام کارهای مفید زمان دارید مثلا در یک روز ۸-۷ ساعت کار می کنید، یک ساعت در ترافیک هستید و یک ساعت هم صبحانه،نهار یا شام می خورید،۸-۷ ساعت هم می خوابید. اگر مجموع این ساعت ها را از ۲۴ ساعت کسر کنید نهایت ۳ یا ۴ ساعت زمان برای انجام کارهای مفید دارید. در مرحله بعد باید کارهایتان را الویت بندی کنید و مستقیم بروید سراغ ۳-۲ کاری که الویت بالایی دارند یعنی پر اهمیت و فوری هستند و حتما باید همان روز انجام شوند.
الویت بندی کردن کارها:
استراتژی سه بعلاوه دو: این سیستم برنامه ریزی از یک فرمول خیلی ساده پیروی می کند که بر اساس آن اولین کاری که شما در روز انجام می دهید این است که سه وظیفه بزرگ و دو وظیفه کوچک از لحاظ زمانی را انتخاب و اجرا می کنید و لیست خود را فقط به این پنج مورد محدود می کنید نه بیشتر. وظایف بزرگ کارهایی هستند که تقریبا یک ساعت زمان می برند و وظایف کوچک کارهایی هستند که زیر ۳۰ دقیقه انجام می شوند. نقطه قوت این تکنیک این است که باعث می شود به جای نوشتن یک لیست ۲۰ موردی تمرکزتان را روی کارهایی که مهم تر هستند بگذارید.
ماتریس الویت بندی (آیزنهاور):
هرکاری ما در زندگی انجام می دهیم در یکی از تقسیم بندی های چهار گانه زیر قرار می گیرد. کارهایی که می کنیم یا مهم هستند و به نتایج ربط دارند یعنی مربوط به چشم انداز و اهداف مهم هستند، یا مهم نیستند و در دسته غیر مهم قرار می گیرند. همچنین کارهای ما یا ضروری هستند، یعنی فشار زمانی وجود دارد که باید در زمان خاصی انجام شوند، یا ضروری نیستند و فشار زمانی برای انجام آن ها وجود ندارد.
برای اینکه بدانیم کارهایی که در لیست روزانه نوشته ایم در کدام بخش ماتریس قرار می گیرد؟ باید از خود دو سوال بپرسیم:
۱) آیا انجام این کار به من کمک می کند که به هدف بلند مدت یا میان مدتم برسم؟ اگر جواب بله بود به این معنی است که این کار از اهمیت بالایی برخوردار است و اگر خیر بود یعنی این کار کم اهمیت است.
۲) آیا باید همین امروز انجا بدهم؟ اگر بله پس ضروری است و اگر خیر پس غیرضروری است. بدین صورت تمام کارهایتان به چهار دسته تقسیم می شوند و باید به ترتیب زیر انجام دهید .
اول میروید سراغ کارهای مهم و ضروری که الویت آن روز شما هستند و باید سریع رسیدگی شوند. بعد میروید سراغ کارهای مهم- غیرضروری که برایشان برنامه ریزی می کنید در اسرع وقت انجام دهید. سپس کارهای ضروری اما کم اهمیت که باید از تکنیک واگذاری استفاده کنید و از دیگران بخواهید انجام دهند و در آخر هم کارهای غیرضروری و غیر مهم که بهتر است از انجام آن چشم پوشی کنید.
بهتر است تکنیک سه بعلاوه دو و ماتریس آیزنهاور را با هم ترکیب کنید. سه وظیفه بزرگ و دو وظیفه کوچک مواردی هستند که در خانه های مهم- ضروری ومهم- غیرضروری ماتریس قرار می گیرند.
استمرار:
شاید برایتان پیش آمده باشد که کارها و برنامه هایتان طبق انتظار پیش نرفته باشد. در چنین شرایطی است که بی خیال خواسته خود می شوید و حتی عزت نفس و اعتماد به نفس تان تحت تاثیر قرار می گیرد . در این حالت اکثر افراد راحت ترین راه یعنی پرت کردن حواس خود و بهانه جویی را انتخاب می کنند و اینجا دقیقا جایی است که مسیر افراد موفق و غیر موفق از هم جدا می شود. تفاوت کارآفرینی که چند بار شکست خورده اما باز هم ادامه داده و موفق شده با فردی که با یک بار شکست فکر کرده برای این کار مناسب نیست در اینجا مشخص می شود. بدون شک استمرار و پشتکار نقش خیلی مهمی در موفقیت ایفا می کنند.
آقای مالکوم گلدوم نویسنده و جامعه شناس بریتانیایی معتقد است که اگر کاری به مدت ده هزار ساعت انجام دهید شما در آن زمینه یک متخصص به تمام معنا می شوید و از نظر ایشان این قانون کلید موفقیت زمینه های مختلف است. این ده هزار ساعت معادل بیست ساعت در هفته به مدت ده سال می باشد. این قانون کاملا نشان دهنده اهمیت استمرار می باشد.
نقش ذهن در استمرار:
یکی از وظایف اصلی ذهن محافظت از ما در برابر خطر می باشد. تصور کنید می خواهید یک کار جدید شروع و در آن سرمایه گذاری کنید، تمام جوانب کار و ریسک آن را هم سنجیدید. اینجا ذهن شروع به در نظر گرفتن بدترین اتفاقات احتمالی میکند. مانند: اگر زمانت را بذاری و شکست بخوری چی؟ تمام پولت از دست میره، دیگران مسخرت می کنند و … . ذهن شما در واقع وظیفه اش که حفظ کردن شما از خطر است را انجام می دهد اما لزوما درست عمل نمی کند. اینجا باید از ذهنتان تشکر کنید که می خواهد به شما کمک کند سپس اقدام به انجام کار درست کنید.
هرگاه میخواهید اقدام به انجام کاری کنید دلایلی برای انجام ندادن وجود دارد مانند ترس از شکت. از سمت دیگر دلایلی برای ادامه دادن وجود دارد مانند میل به پیشرفت و موفقیت. اگر دلایل ادامه دادن پررنگ تر از دلایل اول باشد شما ادامه می دهید اما برعکس اگر دلایل اول پررنگ تر باشد نقش بازدارنده دارند و باعث می شود تسلیم شوید. فراموش نکنید دلایل تسلیم شدن در پشت ذهن همه افراد وجود دارد اما تفاوت افراد در این است که توجه و تمرکز خود را می گذارند روی دلایل تسلیم شدن یا ادامه دادن؟ در واقع وقتی در مسیر رسیدن به اهدافتان دچار چالش می شوید شما تسلیم ذهن خود شده اید نه آن چالش، تسلیم ذهنی شده اید که بر دلایل تسلیم شدن متمرکز شده است.
برای استمرار در دستیابی به هدف در نظر گرفتن موارد زیر می توند به شما کمک کند:
- خواسته قلبی خود را مشخص کنید.
- انگیزه پشت خواسته خود را پیدا کنید. انگیزه نیرو محرکه ی رسیدن به هدف می باشد. اگر بدانید چرا باید کاری را انجام دهید انگیزه بیشتری برای استمرار خواهید داشت.
- قدم هایی که شما را به هدف میرساند کاملا مشخص کنید.
- به گفتگوی ذهنی خود دقت کنید. برای استمرار گفتگوهای ذهنی مثبت خیلی مهم هستند.
- برای خود یک گروه حامی درست کنید شامل دوستان، خانواده، همکاران که از هدفتان باخبر باشند و به شما انگیزه بدهند.
- برای خود عادت های مثبت خلق کنید و نظم داشته باشید.
- استفاده از جلسات کوچینگ: یک کوچ می تواند در مسیر رسیدن به هدف هایتان کنار شما باشد و هرگاه با چالش مواجه شدید می توانید با کمک او مسیر درست را پیدا وبه راه خود ادامه دهید.
نتیجه گیری:
در پایان باید بگویم یکی از روش هایی که به شما کمک میکند تا مسیر موفقیت را تسریع بخشید استفاده از برنامه های کوچینگ است. یک کوچ به شما کمک می کند تا چشم انداز و اهداف خود را مشخص کنید،نگاه متمرکزی به آینده داشته باشید، رفتارهای خودکار یا رفتار های سازمان یافته عادتی که بدون فکر از شما سر می زند و الگوهای کهنه خود را مورد بازبینی قرار دهید، شما را در غلبه بر ترس هایتان حمایت می کند،کمک می کند تا با ارزش هایتان زندگی کنید، به شما می آموزد که چگونه با کار کمتر بازدهی بیشتری داشته باشید و تمرکزتان را متوجه توانمندی های اساسی خود کنید. پیدا کردن یک کوچ خوب، برای دستیابی به اهدافتان می تواند امری حیاتی و ضروری باشد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ده اشتباه رایج پرسشی و روش برطرف کردن آنها
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوچینگ فروش چیست؟ چگونه فروش بهتری داشته باشیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی در زمان حال