«گفتگو؛ چیزی که نیاز داریم ولی فراموش می کنیم.»




به نام خدایی که جز او هیچ ندارم.

فیثاغورث، ریاضیدان و فیلسوف یونانی می گوید: سکوت را بیاموز. بگذار ذهن آرام تو گوش کند و بیاموزد.
پاسکال، دانشمند، فیلسوف، ریاضیدان و نویسنده فرانسوی. مخترع سرنگ فشار هیدرولیکی و نخستین ماشین حساب دیجیتال و قانون فشار می گوید:تمام گرفتاری های انسان ناشی از آن است که قادر نیست تنها در اتاقی بنشیند، آرام گیرد و سکوت اختیار کند.
یک ضرب المثل چینی می گوید:فرزانگان سکوت می کنند، با استعداد ها سخن می گویند و نادان ها جر و بحث می کنند.

با فواید و ستایش سکوت شروع کردم تا بدانید من هم به معجزه های تنهایی و سکوت معتقدم اما آمده ام که بگویم آدم ها بیشتر با حرف زدن می توانند با هم ارتباط برقرار کنند نه با سکوت کردن.

چرا می گویم بیشتر با حرف زدن؟ چرا نمی گویم فقط با حرف زدن می توانند با هم ارتباط برقرار کنند؟ چون آدم ها کارهایی انجام می دهند که می توانند با آن ابراز علاقه کنند یا در عرض چند ثانیه به کسی بفهمانند که چه قدر از او متنفرند!

شاید از خودتان بپرسید که چرا می خواهم خودم را عذاب دهم و از یکی از دشوار ترین مسئله ها که برای هر کداممان زمانی پیش آمده و شاید هر روز با آن درگیریم، حرف بزنم؟

چرا باید راجع به حرف زدن، حرف بزنم؟

اصلاً چه لزومی دارد؟

مسئله همین جاست. ما هنوز نمی دانیم حرف زدن و گفتگو چه فایده ای دارد؟ و به اصطلاح به چه درد ما می خورد! و این که چرا باید کنار کسی بنشینیم و به جای سر کردن در گوشی، بالا و پایین کردن شبکه های تلوزیونی و چرخیدن در فضای مجازی و لایک نکردن مطالبی که خیلی دوست داشتیم، زل بزنیم توی چشمانی و چند کلمه با هم حرف بزنیم؟

  • روباه گفت:زبان سرچشمه سوتفاهم است.
  • از کتاب: شازده کوچولو.نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری

این روزها هنر بیان توسط کتاب ها، پادکست های مختلف و مقاله های زیادی به ما آموزش داده می شود و همه ی آن ها سعی داردند به ما بگویند:«بهتر است چه طور حرف بزنیم تا به آن چه می خواهیم برسیم.» راستش اینجا می توانم به کتاب های زیادی اشاره کنم و از پادکست ها و مقاله های متفاوتی نقل قول بیاورم اما ساده تر است اگر بخواهم ساده تر حرف بزنم. به قول قدیمی ها«بر دل نشیند، هر آن چه از دل برآید.»

  • روباه گفت:«راستش رو بگم، اغلب فکر می کنم چیز جالبی برای گفتن ندارم.» اسب گفت:«راستش رو گفتن همیشه کار جالبیه.»
  • از کتاب: پسرک، موش کور، روباه و اسب.نوشته چارلی مکسی

حرف زدن برعکس چیز ترسناکی که از آن ساخته ایم و از سایه اش هم فرار می کنیم اصلاً چیز وحشتناکی نیست. البته هست اگر ندانیم از کجا باید شروع کنیم؟ چه می خواهیم بگوییم؟ و آیا چیزی که می گوییم واقعاً همان چیزی هست که تصمیم داشتیم بگوییم؟!

بعضی ها می گویند: چیزی با حرف زدن درست نمی شود.

شاید همین طور که می گویند باشد، شاید چیزی تغییر نکند، دیوار کج رابطه ای راست نشود، آش از دهن افتاده ی صمیمیتی دوباره گرم نشود، خانه ی فرو ریخته ی اعتماد از نو بنا نشود و با یک گل بهار از راه نرسد اما حرف زدن همیشه این قدرت را دارد که کاری کند که هیچ کس حتی فکرش را هم نمی کرد.

چرا از حرف زدن فرار می کنیم؟

1.ترس

خنده دار است اما ما هنوز مثل بچه ها از هر چه می ترسیم فرار می کنیم. گفتگو برای ما شبیه رعد و برق در نیمه شب های زمستانی است وقتی از ترس زیر لحاف مچاله می شدیم. اما چرا؟ کجای حرف زدن ترسناک است؟ چه چیز گفتگو کردن آن قدر رعب آور است که عطای آن را به لقایش می بخشیم و پا به فرار می گذاریم؟

شاید ترس در واقع جایی به ما غلبه می کند که انتظارش را نداریم.

مثلاً تصور کنید مشکلی دارید که فکر می کنید با حرف زدن با مادرتان می توانید آن را حل کنید اما درست وقتی کنار مادرتان روی صندلی میز آشپزخانه میان بوی پیاز داغ و صدای تهویه می نشینید و زل می زنید توی چشمان مادرتان، زبانتان بند می آید، تمام حرف ها از دفتر ذهنتان پاک می شود و در عرض چند دقیقه وحشت می کنید و پا به فرار می گذارید.

در اتاقتان را که می بندید و نفس نفس زنان پشت در وقتی چشمانتان را می بندید تازه از خوتان می پرسید:«چرا حرفم را نزدم؟ همه چیز سر زبانم هست! کجای کار اشکال داشت؟

شما هنوز نمی توانید اعتراف کنید اما اینجا می خواهم با صدای بلند فریاد بزنم«شما ترسو هستید!» بله. تعجب نکنید. انتظارش را نداشتید ولی شما از مادر خودتان ترسیدید چون همیشه آسان ترین کارها دشوار هستند و صحبت کردن با آشناها خیلی سخت تر از باز کردن سر صحبت با غریبه هاست.

بهترین راهکاری که می توانم پیشنهاد دهم این است که لطفاً اینقدر بزدل و ترسو نباشید!

2.شرم

شاید باورش سخت باشد ولی ما گاهی از این که حرفمان را بزنیم خجالت می کشیم. می خواهم بگویم خجالت را کنار بگذارید اما این به معنای بی شرمی نیست. مقصودم این نیست که بی پروا باشید و هر چه از دهانتان بیرون آمد بگویید و چشم بسته و خوب و بد را نسنجیده زبان باز کنید.

کنار گذاشتن خجالت در حرف زدن یعنی جرأت داشته باشیم حرف بزنیم. شاید تصور کنید برای حرف زدن جرأت لازم نیست اما اشتباه می کنید. بیشتر آدم ها حتی وقتی حق با آن هاست و نمی خواهند حرف بدی بزنند هم جرأت لب باز کردن ندارند.

بعضی ها فکر می کنند اگر سر به زیر بیندازند و گونه هایشان گل بیندازد و از شرم لب به دندان بگیرند معجزه می شود و حرف دلشان به گوشی که می خواهند، می رسد. فکر می کنند این طوری آدم متواضع تری به نظر می رسند اما اینگونه نیست. کنار نزدن خجالت و بیرون نیامدن از زیر پرده ی شرم شما را آدم خوب و متواضع و هماهنگ با جامعه نشان نمی دهد. اگر هر بار بخواهید با شرم سر به زیر بیندازید و حرفتان را نزندید هیچ کس صدای شما را نمی شنود و یک لحظه تصور کنید چه اتفاقی می افتد وقتی همه بی توجه به شما برایتان انتخاب کنند و در سرزمین شما طوری که دوست ندارید حکومت کنند؟

به نظرتان آخرش چه می شود؟

واقعاً می خواهید مثل کبک سر در برف کنید و خجالت بکشید و بگذارید بقیه به جای شما حرف بزنند؟

3.بی حوصلگی

همه ی ما در لحظه هایی بوده ای که باید حرف می زدیم، از خودمان دفاع می کردیم، حقمان را مطالبه می کردیم اما حوصله نداشته یم چون تصور می کردیم حرف زدن با کسی که مثلاً در صف نانوایی جای ما را گرفته درنهایت به جر و بحث می رسد و آخرش هم به دعوا و ناراحتی و رسوایی ختم می شود. هیچ کس برای چیزهایی کوچک وقت طلف نمی کند.

این روزها کلمه«حوصله ندارم» را زیاد می شنوم. از بزرگ، کوچک، پیر، جوان، شاغل، خانه دار یا حتی خود شما! میدانم که حوصله ندارید بقیه مقاله را بخوانید اما کمی صبور باشید، چیزی به آخرش نمانده.

بعضی وقت ها حوصله سر و کله زدن نداری. فکر می کنی ارزشش را ندارد. می خواهی بی خیال شوی و بروی و در اتاق را پشت سرت محکم بهم بکوبی اما پیشنهاد می کنم یک بار حوصله کنید، بمانید و حرف بزنید. با خزیدن زیر پتو و بستن در و ساکت شدن در صف نانوایی هیچ چیزی درست نمی شود. هیچ مشکلی پشت در نمی ماند و هیچ آدمی نمی فهمد که باید به صف احترام گذاشت.

چرا گاهی فراموش می کنیم که نباید گره ای که با دست باز می شود را با دندان باز کنیم؟

حرف بزنید. به همین راحتی. خیلی ساده است. چرا لقمه را از پس سر می خورید؟ چرا سعی می کنید گره را با دندان باز کنید؟ چرا جواب مسئله را در خود سوال نمی بینید؟

در هر شرایطی قبل از هر واکنشی می توانید یک نفس عمیق بکشید و گفتگو کنید. گفتگو کردن شما را کوچک نمی کند. باید به خاطر داشته باشید که گفتگو متمدنانه ترین شیوه ارتباطی بشر است و انسان برای نشان دادن هر احساسش لازم نیست اقدامی کند که منتظر عواقب بدترش باشد مثلاً برای ابراز خشمش حتماً لازم نیست جنگ راه بیندازد.

راستی با دیدن جنگ ها و سرنوشت تاریک مردمان بعد از جنگ در طول تاریخ، چندبار با تاسف سرتکان دادید و با خوتان گفته اید: چه می شد اگر سران حکومت به جای توپ و تفنگ با زبانشان حرف می زدند؟


چند جمله کاربردی

حرف زدن معضل نیست، راه حل است.
با پیشنهاد گفتگو به کسی کوچک نمی شوید و مطمئن باشید پشت سرتان به شما نمی خندند.
هیچ کس شما را مسخره نمی کند. گفتگو باعث می شود آدم متمدن و با فرهنگی به نظر برسید.
حرف بزنید، هیچ کس قادر نیست حرف شما را از چشمانتان بخواند.
گفتگو ساده ترین راه برای رسیدن به مقصد خواسته های شماست.
با صحبت کردن می توانید به خودتان و دیگران ثابت کنید که برای دست یافتن به چیزی که می خواهید، لازم نیست کار عجیب و غریبی انجام بدهید.
فقط کافیست حرف بزنید تا آن چیز که به نظر سخت و دست نیافتنی می رسید، آسان و دست یافتنی شود.
گفتگو کردن خیلی بهتر از دعوا کردن است.
از خودتان بپرسید چرا نباید حرف بزنم؟ این کمکتان می کند تا چیزی که حق شماست را از دست ندهید.


پایان.

نویسنده: فاطمه ملائی«غریبه آشنا»

پینوشت: اگر دوست داشتید حرف بزنید برایم نامه بنویسید.

gharibeashna400@gmail.com