به مقصد آزادی

ریشه های ما به آب/شاخه های ما به آفتاب میرسد/ما دوباره سبز میشویم
ریشه های ما به آب/شاخه های ما به آفتاب میرسد/ما دوباره سبز میشویم


محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت

مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی

گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم

گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم

گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب

گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان

گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم

گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه

گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی

گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را

گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی






ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است

مسلک مرغ گرفتار قفس همچو من است

همت از باد سحر می طلبم گر ببرد

خبر از من به رفیقی که به طرف چمن است

فکری ای هموطنان در ره آزادی خویش

بنمایید که هرکس نکند مثل من است

خانه ای کو شود از دست اجانب آباد

ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است

جامه ای کو نشود غرقه به خون بهر وطن

بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است

جامه زن بتن اولیتر اگر آید غیر

ز آنکه بیچاره در این مملکت امروز زن است

آن کسی را که در این ملک سلیمان کردیم

ملت امروز یقین کرد که او اهرمن است

ابوالقاسم عارف قزوینی



پ.ن:بله بله بله یادمه گفته بودم اخرین پست خواهد بود و اولین پست بعد از آزادی(به زودی)اما خب چون خودم لذت بردم گفتم شماهم حال خوب رو دریافت کنید