ارز اجتماعی دیجیتال

حدود 40 سال پیش یک استاد حقوق در آمریکا به نام ادگار کان (Edgar Cahn) بعد از سالها فعالیت و مبارزه برای دستیابی به عدالت اجتماعی و از بین بردن فقر به این نتیجه رسید که دولت کارآمدی و بودجه لازم برای کمک به مردم نیازمند و رفع معضلات اجتماعی را ندارد و اتکاء به دولت در این زمینه کار بیهوده‌ای است. جامعه آن روز آمریکا مبتلا به انواع معضلات و مشکلات اجتماعی بود و ادگار کان برای جلوگیری از فروپاشی خانواده و جامعه آمریکا به ایده‌ای رسید که می‌توانست ساختار خانواده و جامعه را به صورتی مستحکم بازسازی کند. او تصمیم گرفت نوع جدیدی از پول خلق کند.

اگر پول در کاربرد رایج خود قراردادی برای وصل کردن مردم به کالا است، «چرا نتوانیم پولی خلق کنیم که مردم را به مشکلات ارتباط دهد؟» چرا به جای اینکه پول را در بانک ذخیره کنیم، زمان صرف شده برای کمک به یکدیگر را ذخیره نکنیم؟ فرض کنید افراد یک جامعه به یکدیگر کمک کنند و به جای اینکه پول دریافت کنند برای زمانی که صرف کرده‌اند نوع جدیدی از اعتبار به نام پول-زمان دریافت کنند؛ هر یک ساعت = یک پول-زمان. افرادی هم که این اعتبار پول-زمان را به دست می‌آوردند با پرداخت آن می‌توانند از دیگران بخواهند که به آنها در کارهایشان کمک کنند.

مثلا فرض کنید آقای بابایی یک معلم زبان انگلیسی است که هر روز به مدرسه می‌رود او برای رنگ کردن اتاق خود نیاز به یک نقاش ساختمان دارد. او درخواست خود را برای کمک ارسال می‌کند. مسعود یکی از جوانان محله این درخواست را قبول می‌کند و با صرف سه ساعت اتاق آقای بابایی را رنگ می‌کند. بعد از این کار مسعود سه ریال-زمان اعتبار از آقای بابایی دریافت می‌کند. مدتی بعد یک روز صبح مسعود متوجه می‌شود که خودرو او مشکلی پیدا کرده و روشن نمی‌شود او درخواست کمک ارسال می‌کند و امید شاگرد مکانیک محل درخواست را قبول می‌کند. امید با صرف یک ساعت وقت مشکل خودرو مسعود را رفع می‌کند و یک ریال-زمان دریافت می‌کند. خود آقای بابایی هم قبلا اعتبار خود را از راه تدریس زبان انگلیسی در اوقات فراغت به تعدادی از اهالی محل کسب کرده بود. این خدمات هیچ محدودیتی ندارد مثلا مادران محله برای نگهداری کودکان خود، اهالی برای حفظ امنیت خودروها در شب، نگهداری از معلولان و بسیاری خدمات دیگر می‌توانند از ریال-زمان استفاده کنند. به این ترتیب با مشارکت و همراهی یک جامعه کوچک همه اعضای آن از مزایای بسیاری بهره‌مند می‌شوند بدون اینکه مبلغی بپردازند و یا از نهادهای دولتی و اجتماعی انتظار کمک و توجه داشته باشند.

پروفسور ادگار کان برای پیاده‌سازی سیستم «بانکداری زمان» (Time Banking) که برای مدیریت و نگهداری اعتبارات پول-زمان است به طور خلاصه قواعد زیر را تدوین کرد:

  1. اعضاء خدماتی که می‌توانند ارائه دهند و خدماتی را که نیاز دارند لیست می‌کنند.
  2. همه بر ارائه خدمات به دیگران و دریافت خدمات مورد نیاز خود از دیگران توافق کرده‌اند.
  3. هر شخصی برای ورود به این جامعه مصاحبه می‌شود و اطلاعات تماس خود را ثبت می‌کند.
  4. به ازای هر ساعت کمک به دیگران شخص یک پول-زمان به دست می‌آورد.
  5. اعضا با استفاده از اعتبار خود می‌توانند از دیگران درخواست کمک کنند.
  6. سیستم، درخواست‌ها را پردازش، و سپس ارئه‌دهنده کمک و درخواست‌کننده کمک را به هم وصل می‌کند.
  7. تمام تراکنش‌ها در سیستم «بانک زمان» (Time Bank) ذخیره می‌شود.
  8. اعضاء می‌توانند به صورت منظم صورتحساب خود را از سیستم «بانک» دریافت کنند.
  9. یک ساعت کار معادل یک واحد پول-زمان است. نوع و میزان مهارت خدمت تاثیری در میزان اعتبار ندارد. مثلا معلم برای یک ساعت تدریس یک پول-زمان دریافت می‌کند و مکانیک هم برای یک ساعت کار تعمیرات یک پول-زمان دریافت خواهد کرد.
  10. اعضاء می‌توانند اعتبار خود را به دوستان یا به صندوق اعتبار بانک اهداء کنند.
  11. هر یک از اعضاء به عنوان یک فرد مهم شناخته می‌شود که در ایجاد جامعه نقش داشته است.
  12. در تمامی فعالیت‌ها اخلاق انسان‌دوستانه و کرامت انسانی حفظ و رعایت می‌شود.

این ایده هم‌اکنون در ژاپن، بریتانیا و امریکا در حال اجرا شدن است و جوامع محلی زیادی بر اساس بانکداری زمان شکل گرفته است. در ایران تا آنجایی که نگارنده اطلاع دارد بانکداری زمان هنوز شکل نگرفته و عملیاتی نشده است.

در آغاز کار، این سیستم با چالش‌هایی مواجه شد که ادامه فعالیت آن را با مشکلات جدی مواجه کرد. اولین و مهمترین مشکل پیدا کردن سرمایه‌گذارانی بود که به صورت مداوم و بلندمدت این سیستم را حمایت کنند. چراکه پروژه‌ی پول-زمان نیازمند منابع و نیروی انسانی لازم برای مدیریت، انجام امور حقوقی، نظارت و تایید صلاحیت اعضای جامعه، نگهداری و پشتیبانی نرم‌افزار و... است.

اما نهادهای دولتی و اجتماعی که امکان سرمایه‌گذاری داشتند به سختی حاضر به حمایت می‌شدند. این نهادها سوال‌هایی داشتند که پروفسور ادگار کان هنوز قادر به پاسخگویی دقیق به آنها نبود. او باید نشان می‌داد پول-زمان باعث کاهش هزینه‌ها می‌شود. مثلا باید نشان می‌داد پیوستن سالمندان به سیستم بانکداری زمان موجب کاهش مراجعه آنها به خانه سالمندان می‌شود. مسئولان ارزیابی سیستم و سرمایه‌گذاران، نوعی از مستندات و شواهد را نیاز داشتند که او در آغاز نداشت. نهادهای دولتی و اجتماعی چالش‌های جدی‌تری در جامعه داشتند مانند مواد مخدر، ترک تحصیل، افزایش جرم و جنایت، بیکاری، ایدز، فقر، توسعه اقتصادی و... که باعث می‌شد آنها منابع محدود مالی خود را بر این معضلات متمرکز کنند.

چالش جدی دیگر این بود که افراد جامعه بیشتر دریافت کننده خدمات بودند و خود کمتر به دیگران خدمات ارائه می‌کردند. در نتیجه عامل «کار از طرف مصرف‌کننده» که بخش مهمی از این پروژه است در حال کمرنگ شدن بود.

رویارویی با این چالش‌ها پروفسور ادگار کان را واداشت تا به بسط و توسعه مفهوم جدیدی به نام «تولید همکارانه» بپردازد. نگارنده این یادداشت از معادل «تولید همکارانه» برای اصطلاح Co-Production بهره می‌برد اما احتمالا لازم است کارشناسان علوم اجتماعی و اقتصادی معادل دقیق‌تری برای این مفهوم جدید پیشنهاد بدهند. ادگار کان در طی مدت حداقل 7 سال به بسط و توسعه چارچوب نظری تولید همکارانه و اثبات ضرورت وجود آن در جامعه می‌پردازد. و در کتاب خود «نه به مردم بی‌مصرف: در ضرورت تولید همکارانه» (No More Throw-Away People: The Co-Production Imperative) این مفهوم را شرح و به نهادهای دولتی و اجتماعی نشان می‌دهد که پروژه پول-زمان چه ارتباطی با آنها دارد و چگونه در کاهش معضلات و آسیب‌های اجتماعی موثر است.

تولید همکارانه

مفهوم «تولید همکارانه» بیان‌گر نوعی از زوجیت در خلق ارزش است؛ روابط بین انسان‌ها و خدماتی که به یکدیگر ارائه می‌دهند در این چارچوب نظری همواره دوطرفه است و بر اساس آن افراد جامعه و نهادها اگر در ارائه و دریافت خدمات خود به نوعی یک طرفه و منفعلانه رفتار کنند این امر باعث ضرر و عدم موفقت هر دو طرف خواهد شد.

«تولید همکارانه» اولین بار در دانشگاه ایندیانا در دهه هفتاد میلادی توسط پروفسور الینور اوستروم (Elinor Ostrom) استفاده شد. بعد از اینکه پلیس شیکاگو از درگیری‌های مستقیم خود با مجرمان کاسته و از ماشین‌های گشت‌زنی استفاده کرد متوجه شد که نرخ جرم و جنایت در این شهر بیشتر شده است. در نتیجه از اوستروم خواسته شد دلیل این افزایش را توضیح دهد. او از مفهوم «تولید همکارانه» بهره برد تا نشان دهد چرا همانقدر که جامعه به پلیس نیاز دارد پلیس هم نیازمند جامعه است.

این اصطلاح مجددا در انگلستان توسط آنا کوت (Anna Coote) و چند تن دیگر در «موسسه پژوهشی سیاست عمومی» (Institute for Public Policy Research) مجددا مورد استفاده قرار گرفت تا نشان دهند چرا به همان میزان که بیماران نیازمند پزشکان هستند، پزشکان نیز به بیماران احتیاج دارند، اگر این ارتباط نادیده گرفته شود آنگاه هر دو طرف ضرر خواهند کرد و در کارشان موفق نخواهند بود.

بعد از آنها این مفهوم توسط پروفسور ادگار کان توسعه داده شد و ویژگی‌های آن عمیق‌تر مورد بررسی قرار گرفت. او با کمک این اصطلاح توضیح داد که سیستم‌های حمایت‌کننده محلی ـ خانواده و انجمن‌ها ـ چقدر اهمیت دارند و چطور می‌شود آنها را بازسازی کرد. کان شرح می‌دهد برای اینکه این جوامع محلی بتوانند تاثیرگذار باشند مناسبات میان افراد باید متقابل و دوطرفه باشد.

کان متوجه شد این مناسبات نوعی فعالیت اقتصادی است اما نه در معنی رایج آن بلکه به معنی آنچه در یونان باستان و در زمان ارسطو تدبیر منزل یا oekonomika می‌گفتند و امروز اقتصاددانان به آن «اقتصاد غیربازاری» (non-market economy) می‌گویند. دانشمندانی که در حوزه «اقتصاد محیط زیست» (Environmental economics) فعالیت دارند توضیح می‌دهند که اقتصاد بازار نمی‌تواند میزان هزینه‌ای که بازار بر دوش غیربازار می‌گذارد را برآورد کند، مثلا میزان آلودگی که یک کارخانه برای کسب سود بیشتر به محیط زیست تحمیل می‌کند در معادلات اقتصاد بازار لحاظ نشده است. یک اقتصاددان محیط زیست به نام نیوا گودوین (Neva Goodwin) با برعکس کردن اولویت اقتصادها، اقتصاد غیربازاری را «اقتصاد اصلی» (core economy) نام‌گذاری کرده است و کان در بسط نظری تولید همکارانه از این مفهوم بهره برده است.

ادگار کان با قیاس از کامپیوتر که برنامه‌های آن روی بستری به نام سیستم عامل اجرا می‌شود و هیچ برنامه‌ای به تنهایی کاربرد ندارد توضیح داد که درست به همین شکل خدمات تخصصی که نهادهای مختلف برای مقابله با جرم و جنایت، بهداشت یا آموزش ارائه می‌دهند بر بستری از یک سیستم عامل بنا شده که شامل خانواده، محله و جامعه مدنی است و این همان «اقتصاد اصلی» است. مناسبات «اقتصاد اصلی» طیف وسیعی از فعالیت‌ها را دربرمی‌گیرد و تاثیر اقتصادی گسترده‌ای دارد. «اقتصاد اصلی» اقتصاد منابع بی‌پایان است برعکسِ بازار که بر کالا با توجه به میزان کمیابی آنها قیمت می‌گذارد. بنابراین اقتصاد بازار همواره از توانایی‌های ما در عشق ورزیدن، توجه کردن، مربی بودن، مقابله با بی‌عدالتی و تمام چیزهایی که ما را انسان می‌کند غفلت می‌ورزد. آنچه «اقتصاد اصلی» تولید می‌کند، عشق و توجه، شتافتن برای نجات یکدیگر، دموکراسی و عدالت اجتماعی است. سربار هزینه‌ای که اقتصاد بازار بر دوش «اقتصاد اصلی» سوار می‌کند همه مردم را تحت تاثیر قرار داده است؛ انزوای بیشتر، کمبود زمان و بالاخره پایین آمدن سطح اعتماد و سرمایه‌های اجتماعی که می‌تواند منجر به از هم‌گسیختگی و فروپاشی یک جامعه شود.

از نظر کان بانکداری زمان که برمبنای تولید همکارانه و خدمات متقابل است می‌تواند یک سیستم مناسب برای مبادلات درون اقتصاد اصلی باشد و به این ترتیب نهادهای دولتی و اجتماعی ابزار مناسبی برای پایش رشد و شکوفایی اقتصاد اصلی خواهند داشت.

با بررسی بسیار فشرده بالا سعی شد تا حدودی چارچوب مفهوم تولید همکارانه که پشتوانه نظری سیستم پول-زمان و بانکداری زمان است نشان داده شود. در ادامه بحث به تاثیر آن در سیاست‌گذاری‌های آینده جهان اشاره می‌شود.

روند تحولات بنیادی در بازار کار

چندی پیش مجمع جهانی اقتصاد (World Economic Forum)، در پژوهشی با بررسی 575 میلیون کاربر وب سایت لینکداین متوجه دو روند همزمان شد:

  1. افزایش ادامه‌دار شغل‌ها و مهارت‌های مرتبط با تکنولوژی
  2. رشد شغل‌های «انسان محور» (human-centric) که وابسته به کیفیات ذاتی انسان است مانند متخصص بازاریابی، متخصص و مشاور نیروی انسانی و طراح تجربه کاربری

از آنطرف در میان 10 شغلی که بیشترین نرخ کاهش را در 5 سال گذشته داشتند می‌توان به مشاغلی اشاره کرد که بسیار الگوپذیر هستند و قابلیت خودکار شدن دارند مانند دستیار اجرایی، کارمند بخش خدمات مشتریان، حسابدار، تکنسین‌های الکتریکی/مکانیکی و کلا مشاغلی که وظایف و امور تکرار شونده‌ای دارند.

با مشاهده روند صعودی رشد استفاده از هوش مصنوعی و فناوری‌های جدید می‌توان پیش‌بینی کرد که در آینده احتمالا بسیاری از فرآیندهای شرکت‌ها توسط ماشین‌ها قابل انجام خواهد بود و در نتیجه بسیاری از مشاغل از بین خواهد رفت. این موضوع تنها مربوط به شغل‌های سطح پایین و کم درآمد نیست بلکه شغل‌های بسیار تخصصی و دشوار که امروزه افراد برای کسب مهارت در آنها باید سالها درس بخوانند نیز در خطر حذف از بازار هستند. دانشجویانی که با آرزوی کسب منزلت اجتماعی بالاتر وارد رشته‌هایی دشوار می‌شوند ولی در طی سالها تحصیل تغییرات تکنولوژی چنان پیش می‌رود که در پایان تحصیل ممکن است متوجه شوند شرکت‌ها دیگر به تخصص آنان نیازی ندارند چراکه ماشین‌ها حرفه آنان را بسیار بهتر و بهینه‌تر انجام می‌دهند.

در یک نمونه شرکت جنرال الکتریک از چند تن از بهترین متخصصان رادیولوژیست در دنیا دعوت می‌کند تا در یک آزمایش شرکت کنند. در این آزمایش انسان‌ها با کامپیوتر در تشخیص تومورهای مغزی رقابت می‌کردند. حدس می‌زنید چه نتیجه‌ای حاصل شد؟ بله کامپیوترها به راحتی انسان‌ها را شکست دادند. در این آزمایش مشخص شد کامپیوتر می‌تواند سایه خاکستری را روی عکس رادیولوژی تشخیص دهند که توسط چشم انسان قابل رویت نیست. علاوه بر این کامپیوتر می‌توانست در مدت کوتاهی میلیون‌ها عکس را بررسی و با عکس رادیولوژی بیمار مقایسه کند. حتی با تجربه‌ترین متخصصین دنیا هم در طول عمر خود این مقدار عکس را بررسی نکرده‌اند.

با این روند رشد و توسعه هوش مصنوعی شرکت‌ها و بازار کار در آینده نزدیک دچار تحولات عظیمی خواهند شد. در عین حال که فرصت‌های شغلی بسیاری از دست می‌رود انواع جدیدتری از شغل‌ها با مهارت‌های جدیدتر پدید می‌آیند. مجمع جهانی اقتصاد به این تحولات بنیادی چهارمین انقلاب صنعتی می‌گوید. اولین انقلاب صنعتی از نیروی بخار و آب برای مکانیزه کردن تولید استفاده کرد. دومی از الکتریسیته برای تولید انبوه و سومی از الکترونیک و فناوری اطلاعات برای خودکار کردن تولید بهره برد. حالا چهارمین انقلاب صنعتی که بر روی سومی ساخته شده، انقلابی دیجیتالی است که  از اواسط قرن گذشته در حال شکل‌گیری است. ویژگی این انقلاب ادغام تکنولوژی‌هایی است که مرزهای بین حوزه‌های فیزیکی، مکانیکی، دیجیتالی و بیولوژیکی را از بین می‌برد. این مجمع در گزارشی برای بررسی آینده بازار کار و مشاغل در چهارمین انقلاب صنعتی برآورد کرده است که تا 4 سال آینده 75 میلیون فرصت شغلی به کلی از بین خواهد رفت اما با نگاهی خوش‌بینانه برآورد می‌کند که 133 میلیون فرصت شغلی جدید پدیدار خواهد شد که برای کار در این موقعیت‌ها انسان‌ها نیازمند کسب مهارت‌های جدید و تطبیق خود با ماشین و الگوریتم‌ها هستند.

عدد برآورد شده برای فرصت‌های شغلی جدید توسط مجمع جهانی اقتصاد قدری عجیب به نظر می‌رسد. با مقایسه شرکت‌هایی که در انقلاب‌های دوم و سوم صنعتی پدید آمدند و شرکت‌های دوره انقلاب چهارم در تایید این پیش‌بینی قدری دچار تردید خواهیم شد.

در جدول زیر تعداد کارکنان چند شرکت بزرگ در گذشته و امروز با حوزه کاری نسبتا مشابه مقایسه شده است:

به نظر می‌رسد فرهنگ شرکت‌ها در حال تغییر است در گذشته داشتن نیروی انسانی زیاد نشان از قدرت و ثبات یک شرکت بود اما امروزه استخدام انبوه نیروی کار نشانه عقب بودن از زمانه است و به این معنی است که شرکت نتوانسته خود را با سیستم مدیریت جدید و تکنولوژی‌های روز سازگار کند و در نتیجه تولید محصول در این شرکت‌ها بهینه و اقتصادی نیست.

راه‌های روبرو شدن با بحران کار در آینده

بیکار شدن حجم انبوهی از نیروی کار که احتمالا در آینده با آن روبرو خواهیم شد اما به این معنی نیست که رشد اقتصادی در جهان متوقف خواهد شد. بهره‌وری، بهینه‌سازی مصرف و خودکار شدن اکثرفرآیندهای تولیدی، خدماتی و حتی مشاوره‌ای که به مدد توسعه هوش مصنوعی به آن دست خواهیم یافت موجب شکوفایی اقتصاد و احتمالا افزایش میانگین رفاه اجتماعی خواهد شد. برخی کارشناسان به پیروی از پیشنهاد  مجمع جهانی اقتصاد معتقدند که حق آموزش مادام‌العمر باید توسط دولت‌ها به رسمیت شناخته شود. به این ترتیب نیروی کار دائما آموزش می‌بیند تا بتواند نحوه راهبری نرم‌افزارها و دستگاه‌های جدید ساخته شده را بیاموزد.

حق آموزش مادام العمر بسیار مهم و حیاتی است و باید توسط جامعه مدنی پیگیری و از دولت خواسته شود. اما به نظر می‌رسد علاوه بر این راه‌حل باید به راه‌حل‌های دیگری نیز توجه کرد. باید پرسید یک انسان تا چه زمانی تمایل دارد آموزش ببیند؟ آیا همه انسان‌ها از اینکه زگهواره تا گور دانش بجویند خوشحال می‌شوند؟ به نظر می‌رسد حتی در میان طبقه متوسط و تحصیل‌کرده‌های جامعه تمایل به یادگیری موضوعات و مهارت‌های جدید پایین باشد. برای یافتن دلیل این عدم تمایل کافی است نگاهی به شغل‌ها بیاندازیم آنگاه متوجه می‌شویم که درصد بالایی از کارهایی که انجام می‌شود تکرار شونده هستند حتی در مشاغل بسیار سطح بالا؛ پزشک، وکیل، حسابدار، دندانپزشک، داروساز و... سالها آموزش می‌بینند و تمرین می‌کنند تا در نهایت یک سری کارها را هر روز دائما به همان شکل انجام دهند. نظام آموزشی کنونی، انسان‌ها را طوری تربیت می‌کند که هرچه بیشتر مانند ماشین بتوانند کارهای تکرارشونده را با دقت انجام دهند و البته همواره انسان ضعیف‌تر از ماشین عمل خواهد کرد.

به این ترتیب نه تنها آموزش مجدد نیروی کارگر بسیار دشوار و هزینه‌بر است بلکه آموزش نیروهای تحصیل‌کرده نیز معضلات خود را دارد. نکته بنیادی‌تر اینکه اصولا چرا یک نفر باید مجبور باشد دائما برای کار با دستگاه‌های جدید آموزش ببیند. آیا این مهارت‌ها دانش واقعی است؟ یا یک سری دستورالعمل من‌درآوردیِ تعدادی برنامه‌نویس؟ مثلا نرم‌افزار مایکروسافت آفیس را در نظر بگیرید از اولین نسخه آن تاکنون برای ذخیره فایل باید از دکمه‌ای استفاده کنیم که دارای آیکونی شبیه به فلاپی دیسک است! البته درک این آیکون برای ما ساده است اما آیا متولدین دهه 70 شمسی و بالاتر هیچ ایده‌ای دارند که این شکل عجیب و غریب واقعا چیست؟!

راه دیگری که برای حل بحران بیکاری به نظر می‌رسد استفاده از ایده درآمد پایه همگانی (Universal Basic Income) است به این معنی که همه شهروندان یک کشور که دارای سن قانونی هستند، بدون قید و شرط و در نظر گرفتن میزان درآمدی که دارند ماهیانه مبلغی را از دولت دریافت کنند. قاعدتا این مبلغ نه می‌تواند خیلی زیاد باشد که مردم را کاملا بی‌نیاز از کار کند که در این صورت کل اقتصاد با مشکل کمبود نیروی کار مواجه می‌شود و نه باید آنقدر کم باشد که مانند یارانه خودمان در ایران به اندازه 9 هزارم مبلغ خط فقر باشد.

یک کارآفرین در آمریکا به نام اندرو ینگ (Andrew Yang) در کتاب خود با نام «جنگ برعلیه طبقه توسط» (The War on Normal People) از این ایده استقبال می‌کند و آن را راه نجات از بحران بیکاری آینده می‌داند. او هم مانند بسیاری دیگر از اندیشمندان معتقد است که «فقر کمبود یک ویژگی شخصیتی در انسان نیست. فقر کمبود پول نقد است.» به این ترتیب با درآمد پایه همگانی می‌توان عامل ژن خوب را کمرنگ کرد و فرصت‌های نسبتا برابر را در اختیار همه افراد جامعه گذاشت. بهترین راه برای اتخاذ تصمیم درست آزاد کردن انسان از محدودیت‌های مالی است. با رهایی از این محدودیت مالی مردم ممکن است بهترین تصمیم مالی را نگیرند اما این کار منجر به اتخاذ تصمیم بهتر توسط میلیون‌ها انسان می‌شود که برآیند آن جامعه‌ای بهتر خواهد بود.

با زمان آزاد شده چه کنیم

با از بین رفتن فرصت‌های شغلی و بعد از آن دریافت درآمد پایه همگانی میلیون‌ها انسان یا کلا بیکار هستند و یا شغل پاره وقت دارند که باعث می‌شود در طول روز زمان آزاد زیادی داشته باشند. اما کار به نوعی جوهر وجودی انسان و فقدان آن می‌تواند سلامتی روحی و حتی جسمی انسان را به خطر بیاندازد. اغلب در اطراف خود کارمندانی را دیده‌ایم که بعد از بازنشستگی به نظر می‌رسد روند بیمار و پیر شدن آنان سرعت گرفته است. و شاید به همین دلیل است که مسئولین کشور در سنین 70 به بالا همچنان چسبیده بر صندلی به کار و خدمت مشغولند!

پژوهش‌ها در جوامعی که در آنها درآمد پایه همگانی پرداخت شده نشان می‌دهد که مردم اشتیاق بیشتری در انجام کارهای اجتماعی، مشارکتی و مراقبتی نشان می‌دهند و میزان دستمزد دریافتی درجه اهمیت پایین‌تری دارد.

اندرو ینگ در کتاب خود با استفاده از تجربیات ادگار کان و سیستم بانکداری زمان او که بر مبنای تولید همکارانه است ایده یک ارز جدید را مطرح کرده است به نام «اعتبار اجتماعی دیجیتال» (Digital Social Credits). او معتقد است این ارز دیجیتال باید توسط یک نهاد بسیار قدرتمند یعنی دولت پشتیبانی شود. این اعتبار به مردم در قبال پاداش انجام کارها و خدمات اجتماعی پرداخت می‌شود. علی‌رغم اینکه دولت پشتیبان این ارز دیجیتال است اما باید نحوه تخصیص آن در جوامع محلی تعیین شود تا هر کدام با توجه به نیازها و اولویت‌های خود بتواند در استحکام ساختار اجتماعی و رفع معضلات خود از این اعتبار بهره ببرد. با این سیستم اعتباری شما می‌توانید هر زمان که خواستید با انجام کاری برای همسایه مثل نگهداری از بچه، آموزش به نوجوانان و جوانان محل، تعمیر کامپیوتر یا خودرو همسایه‌ها، ساختن صنایع دستی و... مقداری اعتبار به دست بیاورید و با توجه به اینکه این اعتبار توسط دولت پشتیبانی می‌شود آن را تبدیل به پول نقد کنید یا آنها را در مکان‌های تفریحی مثل رستوران، هتل و پارک خرج کنید. همچنین این اعتبار اجتماعی می‌تواند توسط نهادها و انجمن‌ها در قبال کارهای داوطلبانه پرداخت شود. و مثلا دولت می‌تواند چند صد میلیون اعتبار اجتماعی برای کارهای خاصی نظیر جمع‌آوری زباله از کوه‌ها و سواحل دریا و کلا حفظ محیط زیست اختصاص دهد.

این ایده اعتبار اجتماعی دیجیتال به نوعی بسط و گسترش ایده پول-زمان ادگار کان است. در ایده پول-زمان خود مردم در رابطه‌ای دوطرفه به یکدیگر کمک متقابل می‌کردند و همین امر به شکوفا شدن «اقتصاد اصلی» منجر می‌شد. اما در ایده اعتبار اجتماعی دیجیتال، دولت و نهادهای اجتماعی هم به نوعی به درون اقتصاد اصلی افزوده می‌شوند و به رشد آن کمک می‌کنند. بی‌شک ایده اعتبار اجتماعی دیجیتال بدون کارهای نظری روی مفهوم تولید همکارنه، اقتصاد اصلی و اقتصاد محیط زیست امکان مطرح شدن پیدا نمی‌کرد. و اگر امروزه شاهد گرایش سیاست‌مداران به این نوع از اقتصاد هستیم حاصل سالها تلاش فعالان حقوق بشر و دانشمندان برای حفظ محیط زیست و جامعه بشری بوده است.

مجتبی یکتا

منتشر شده در ماهنامه پیشران - شماره 18

مهر ماه 1397