از ربات تک بازوئه تا فیلم نه روز

در این چند روز اخیر یک ویدئویی بین افراد محبوب شده و عده زیادی به استوری کردن اون پرداختن . ویدئو توسط امیرعلی ق ساخته شده برای پادکست جافکری . من با خودم به این فکر میکردم که این داستان چه چیزی درون خودش داره که همه مردم رو به فکر و اشتیاق واداشته .

یه دوستی دارم که وقتی باهاش میرم بیرون ، اگه حواسم به سوال هاش نباشه تا کنترلش نکنم ، یه جلسه تراپی جدی برام ایجاد میکنه : میشینه و درمورد هر موضوعی که قطعی نظر میدم با میگم نمیشه ، جواب میخواد که چرا نمیشه ؟ چرا اینو میگی ؟ و من باید به دنبال جوابش برم و بیشتر اوقات نمیتونم پیدا کنم . گاهی بعضی اصول و موضوعات هستند که با کلمه نمیشه بیانشون کرد . اما بیشتر اوقات متوجه میشم تا وقتی اعتقادم به یک موضوع رو در بیرون از ذهنم تحلیل نکردم نمیتونم اونقد ها هم بهش مطمئن باشم .

و شاید به همین دلیل هست که بنظرم باید برای خودم دلیل محبوبیت و حرف اصلی فیلم رو مرور کنم . ما در ذهنمون به اهمیت و خلوص یک حرف اعتقاد راستین پیدا میکنیم اما آیا پس از به زبون آوردنش هم اون اعتقاد رو میتونیم منتقل کنیم ؟

درون فیلم یک ربات یک بازوئه نمایش داده میشه که به جمع آوری و جارو کردن روغنی قرمز رنگ در زیر پایه خودش میپردازه و میپردازه. در فیلم گفته میشه که این روغن از خود ربات به بیرون ریخته میشه و با گذشت زمان هم شدت اون بیشتر میشه اما این بک باور است که درون ربات برنامه نویسی کردن ؛ ربات باید به جمع آوری روغن بپپردازه تا زنده بمونه. در روز های اول و سالهای اول ، ربات در بین فعالیتی که انجام میده و روغن هارو جارو میکنه ، گاهی به رقص و دست تکون دادن برای تماشاچی ها هم میپردازه . اما عمل عجیببی از ربات رخ میده . در روزهای پایانی که شدت خروج روغن به بیشتر حد رسیده ، ربات از رقصیدن و دست تکون دادن خود داری میکنه چون وقت نداره .

من خودم رو در شب های پایانی ارسال کارمون برای مسابقات رو به یاد میارم . در اون شب و روز های بیخوابی ، خودم رو زامبی مینامم. در اون روز ها ، تمام کارها و برنامه های روزمره واجب و غیر واجب کنار میره و فقط فقط تمام تمرکزم روی پروژه ی موجوده که همیشه حجم زیادیش باقی مونده . به خودم میگم زامبی چون کم خوابی و عدم انجام هرگونه کار تفریحی باعث شده که یک حسی در من بوجود بیاد که انگار هیچی رو حس نمیکنم . صورتم خشک میشه و حالات مختلفی رو بوجود نمیاره .

اگر این داستان یک فیلم داستانی بود ، نویسنده تصمیم میگرفت که ربات طبق یک کار پیش بینی نشده دست از جمع آوری روغن برداره و در لحظات آخر عمر خودش به رقص و انجام کار محبوبش بپردازه . اون موقع هست که ما میگیم ربات از لحظات پایانی خودش به خوبی استفاده کرده . زندگی کرده .

در روزهای عید به دلیلی ، مقوله ی پیری خیلی ذهنم رو درگیر کرده بود و شاید ترسونده بود . این موضوع مرتبط با موضوع فیلم ؛ هر روز ما به آخرین روزها نزدیک تر میشیم . آخرین روزی که ممکنه فردا باشه یا ممکنه روزگاری دورتر . اینو میدونیم که هر روز قدرت و فرصتی رو از دست میدیم که در اینده حسرتشو میخوریم . شاید تمامی افراد بعد از دیدن این ویدئو به این فکر میکردن که زندگی ارزش این همه دویدن را نداره و باید در میان راه رقصید ، گل های بهاری رو بویید ، از طعم بستنی در شب های گرم بهاری لذت برد . به سفر رفت و لذت برد .

اما اینجا مسئله ی همیشگیمان مرور میشود پول و هزینه ی این کار رو از کجا باید آورد . بیاین با خودمون فکر کنیم : آیا کسی رو میشناسیم که با یک شغل ساده و یا درامد کم به زندگی ساده ای پرداخته و اروم اروم پیش رفته ؟ آیا در وضعیت او نیز نمیشه زیبایی زندگی را چشید ؟ اگه جوابتون منفیه پیشنهاد میکنم که فیلم « نه روز» رو ببینید . انسان وقتی محدودیتی ساده براش بوجود میاد ، ارزش زندگی رو میچشه .

حالا فیلم رو درست متوجه شدم ؟ آیا خودم میتونم بهش عمل کنم ؟