Stay Foolish ٫ Stay Hungry
امروز، با شرحِ وقتی رنگینکمون میخواد به خدا برسه?
همهی وقتهایی که بهصراحت موضِع خودم را درباره موضوعی هرچند جزئی و معمولی مشخص میکنم، عمومن با واکنشهای زیادی مواجه میشوم. بخشی از این واکنشها همدلانه و دوستانه است و بخش دیگر، منتقدانه. روی واژه منتقدانه تاکید دارم، چون واقعن در شیوه و استدلال درست است. اما آنچه باعث میشود توان روحی و ذهنیام به پایینترین سطحِ ممکن برسد، خشونت کلامی افرادی است که میدانم هیچکجای این جریان مطالبهگری نیستند.
بارها به خودم تشر زدهام که بمان توی حاشیه امنت و فعلن چیزی ننویس. راستش زمانه پرغبار است. سرعت انتشار اخباری که فرصت راستیآزمایی آن را نداریم، زیاد است. فعلن، درحالحاضر، فضای مجازی بستر خوبی برای گفتوگوهای عمیق برای رسیدن به وجوه اشتراک و افتراق نیست. در فضای مجازی لحن مشخص نیست. نمیشود از اول تا پایان یک بحث را دنبال کرد. حواسپرتی و مغلطهگری زیاد است (چیزی که بارها خود من هم به دامنش افتادهام)، اما باوجوداین، این شرایط را محک خودم و تقلا برای ایستادن در جایِ درستِ ماجراها میدانم. شاید اگر اینهمه اندوه نبود و تشخیص حق و باطل سخت نمیشد، تا سالهای سال به صرافت این نمیافتادم که میشود حوادث را از منظر متفاوتی هم بهتماشا نشست و اینهمه دیگری برایم اهمیت پیدا نمیکرد.
من دوستانی دارم از هر دو جناح! هر دو دسته را هم بهخوبی میشناسم: فرهیخته، دلسوز و پرتلاش. هر دو دستهای که هیچوقت فرصت نفستازهکردنی نداشتند؛ چون تمام زندگیشان را مشغول دویدن و بازکردن گرهای یا حلوفصل کار زمینماندهای بودهاند. این دوستیها با وجود همهی شکافها و اختلاف نظرهای سیاسی بهقوت خودش باقیاند. چون دوستیهای قدمتدار و عزیزم را دارم، از این کمشدنهای چندتا رابطه دور و غیرآشنا و شنیدن ناسزاهای جنسیتی بهواسطه حمایت از تیم ملی ایران احساس خسرانی نمیکنم. چراکه همهی آنهایی که با من مخالف بودند، بهرسم منصفانهای به من خرده گرفتند. ازقضا اگر که آدمها بدون شناخت تو، قرار است که بروند، چه باک که نماندند؟! آدم، هر جای این مسیر که بایستند، همگی برایش سوت و کف نخواهند زد.
الغرض، با وجود همه آن تشرزدنهای نیمه ملاحظهکار ذهنم، دوست دارم دوتا نوشته اینجا بهاشتراک بگذارم. چراکه محتوای آنها را چیزی میدانم که این روزها در تقلای گفتن آنها هستم، اما دیدم بهتر از کلمههای من نوشتهاند: اولی نوشتهای است از یاسر نوروزی که توی کانال سمیرا خواندم و دیگری، مجموعه استوری از صفحه کوروش اسکندری که قصد دارم عنوانش را این بگذارم: «چرا میشود معترض بود و تمامقد به حمایت از تیم ملی هم ایستاد؟»
شعار «زن، زندگی، آزادی» بینش عمیق و آگاهانهای با خودش دارد. این سه کلمه در کنار هم معنا دارد، اما اگر برای هر کدام از آنها بهشیوه درستی قدم برداریم، راه به خطا نبردهایم. مگرنه؟
این روزها مرا یاد دهه شصت میاندازد؛ ذهنیتی غالب با این شعار: «یا با منی یا علیه من»! درحالیکه پیروان این تفکر، بعدها خلخالیوار، شرمسار تاریخ شدند. چرا؟ چون گمان کرده بودند حقیقت نه تنها دستیافتنی بلکه از رگ گردن به آنها نزدیکتر است. البته بنده که مخاطب چندانی ندارم اما یکی دو نفر پرسیدند چرا دیگر نمینویسی؟ گفتم این فضا مسموم است. و در هوای مسموم، روزنههای آزادی، مهر و موم است. ذهنیت غالب تبدیل شده به سیاه و سفید. و شطرنج سیاست در کشورهای عقبمانده دقیقا در همین صفحه بازی میکند: «یا با منی، یا علیه من»!
نه تنها تندروهای حکومتی چنین ذهنیتی را ترویج میکنند بلکه افراطکاران ضدحکومتی هم بر آتش آن میدمند. چه کسی گفته یا باید با شما باشیم یا نباشیم؟ کدام خداوندی، جهان را تا این اندازه تنگ و محقر آفریده است؟ برای بندهای که نمیخواهد جزء هیچکدامتان باشد، جایی هست؟ نه؛ چون جهانتان تنگ و تاریک است. از همان روزهای اول شروع اعتراضات، بعضی دوستان میدانند چه مصیبتی کشیدهام اما تمام تلاشم این بود که فریب این دوگانگی را نخورم. اخبار را دنبال کردهام، از داغ هموطنانم بغض کردهام، در انتقاد به بازداشت همکارانم نوشتهام، برای ملاقات با خویشاوند دربندم به زندان رفتهام، شبها به پای معصومیت کودکانی که قربانی شدهاند، گریستهام. اما، اما، اما... بارها با خودم تکرار کردهام که صبورانه نگاه نقادانه را نسبت به خودت و دنیای پیرامونت حفظ کن. با خودم گفتهام عقلانیت را از کف نمیدهم و در فضایی که هیجان و خشونتورزی محض بر جامعه حاکم است، برای هیچ کدام از دو گروه، هورا نمیکشم. چون شرف یعنی یک زندگی شریف.
موضعگیریهای سیاسی، لزوما یکشبه کسی را شریف نمیکند و شعارهای بیوقفه به کسی شعور عطا نمیکند. مثل یکی از فعالان فرهنگی که این روزها دیدهام استوریهای تندی در حمایت از معترضین میگذارد اما نمیداند که من میدانم در تمام سالهای زندگیاش چطور حق همین مردم را بهراحتی آب خوردن، خورده است! دوستانِ هر چند اندکم! روزگار نشان خواهد داد که سیاست گروهها و رسانههای تندرو، چرا در حال تفرقهافکنی، نفرتافزایی و تأیید خشونتورزی است. مثال بارز آن هم تیم ملی بوده و هست. درست است که نقدهای جدی به رفتار بعضی اعضای تیم ملی وارد است، اما آنها که دنبال ایجاد دودستگی بودند، نقشهها کشیدند و در نهایت هم به هدفشان رسیدند. عدهای هم چنان از این سیاست فریب خوردند که حتی برای تیم مقابل هورا کشیدند! درحالیکه «تیم ملی ایران» فارغ از سیاستکاری مسئولان یک نماد است. نماد ملی متعلق به هیچکس نیست و برای همه ماست، حتی اگربعضی اعضای منتسب به آن در نماد، در مقاطعی درست عمل نکرده باشند؛ چناچه نشان شیر و خورشید متعلق به یک پادشاهی خاص نیست حتی اگر سلطنتطلبان بهدروغ آن را به نام خود در بوق و کرنا کرده باشند.
«یا با منی یا علیه من»! این تفکر تعفنآور را دور بیندازید و به ورطه تکرار تاریخ نیفتید. برای رسیدن به آزادی، سر آزادی را نبرید و در نبرد با هیولا، خودتان تبدیل به هیولا نشوید.
- از صفحه اینستاگرام یاسر نوروزی [روزنامهنگار و نویسنده]
- استوریهای صفحه کوروش اسدی
مطلبی دیگر از این انتشارات
کنکاش درونی در رم: یادداشتی درباره فیلم «تومازو» ساخته ابل فرارا
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی و نقد فیلم Titane 2021
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموزش برنامه نویسی