اگر عاقل و منصف باشیم،

دوره افتاده‌اید و با لعن و نفرین به آدم‌ها می‌گویید که چرا هشتگ مهسا امینی نزدند؟ چرا درباره شاهچراغ واکنشی نشان ندادند؟ چرا توی خیابان نیستند؟

دست مریزاد... شما -آدم‌های دو جبهه- رسالت‌تان را انجام دادید. پناه بگیرید گوشه دنج‌تان و ترکش‌های خشم‌تان را به‌جای مسبب اصلی، به ما نشانه بگیرید. و خب، ما هم یاد گرفته‌ایم که آرام و صبور بمانیم. چراکه آدم‌های نسخه شما خیلی زیاد نیستند که بتوانند خاطر ما را مکدر کنند.

اگر تنها دغدغه شما این است که چرا ما حادثه شاهچراغ را محکوم نکردیم، احتمالن نسبت من را با میهن،‌ منافع ملی و امنیتش نمی‌دانید. من همان‌قدر که ترور شهید فخری‌زاده و هزارتا چیز دیگر را محکوم کرده‌ام، حالا هم سینه‌به‌سینه آن‌هایی می‌ایستم که ساده‌لوحانه می‌گویند «کار خودشونه» و از دشمنان این مملکت بی‌خبرند.

اما من مثل شما یک طرف ماجرا هم نمی‌ایستم. من دلم همان‌قدر از مرگ مهسا امینی به‌درد می‌آید که از مرگ آن بسیجی وسط خیابان. اما به‌‌جای این‌که انگشت اتهامم را به‌سمت مردم بگیرم، رو به سمت قدرتی می‌گیرم که می‌توانست بشنود، اما نشنید. رو به سمت کسانی می‌گیرم که می‌توانستند فضای کشور را امنیتی نکنند، اما کردند. به‌ سمت کسانی می‌گیرم که آن‌قدر قصه دروغ و غیرحقیقی ساخته‌اند، که قصه‌های واقعی هم دیگر قابل باور نیستند.

شما جماعتی که حالا من و چند تا از دوستانم را برای ننوشتن از واقعه شاهچراغ یا ایستادن در میانه ماجرا و دل‌نگرانی برای ایران لعن می‌کنید یا مثل گشت ارشاد عقیدتی دوره افتاده‌اید که چرا چیزی نمی‌نویسید، باید بدانید که ما سخنگوی اتفاقات اخیر یا گزارش‌نویس نیستیم.
شما هم اگر دل‌نگرانید، رسانه‌ای بسازید و در رسانه‌تان حرف بزنید.

راستش را بخواهید این حجم از خشونت شما جماعت ارزشیِ انقلاب‌پرست با امثال آن کسی که توی مترو به چشم‌های آن دانشجوی دختر نگاه کرد و گفت فردای انقلاب تازه، تو و چادرت را باهم آتش می‌زنیم، آبشخور فکری یکسانی دارید که عمیقن ترسناک است.
شما هم که در محوطه دانشگاه -علمی‌ترین مکان- توی شعارهایتان فحش‌های رکیک جنسیتی می‌دهید، هیچ‌چیز از تغییر و اصلاحات و حتی براندازی نمی‌دانید. شما که با اکانت ناشناس نوشته‌اید لعنت خانواده شهدا بر شما باد، شما هم بیچاره‌های دل‌‌نگرانی هستید که ترسیده‌اید. شما -هر دو سر طیف- خالی از هر تفکر و آزادی‌خواهی هستید.

با این حال، من خوب می‌دانم که شما جماعتِ اندکی هستید. شما که هنوز بلد نیستید شکل درستی برای خشم‌تان پیدا کنید. شماهایی که دیگری را «وسط‌باز» خطاب می‌کنید و انگشت‌تان را می‌گیرید سمت کسی که توی اعتراض خیابانی نیست و مدام از جنبش و انقلاب حرف می‌زنید... شمایِ ارزشی که دل‌نگران حضور داعش هستید... شما اگر خشم‌تان را حواله هم‌وطن می‌کنید، ما در تقلاییم که با همه غم و سوگواری، در جایی که هستیم کارمان را درست انجام بدهیم و اگر از عهده‌مان برمی‌آید کارِ بر زمین مانده این مملکت را حل‌وفصل کنیم. چراکه امثال شما -چه روشنفکرِ انقلابی، چه ارزشیِ دل‌نگران نظام- سال‌هاست که وظایف‌تان را زمین گذاشته‌اید و دنبال بازجویی از مردم برای کرده‌ها و نکرده‌هایشان بوده‌اید.

شما با این حجم از خشونت، در دو سر طیف، یک طرفید. و ما مردم، یک طرف! من مردمم. جزو همین مردمِ به‌ستوه‌آمده از ظلم داخلی اما بی‌قرارِ جغرافیایی که به‌دل دوستش دارم، اما این روزها ناامن است و هزارتا دشمن خارجی دارد. شما اگر خون نداده‌اید پایِ انقلاب اسلامی‌ای که دل‌سپرده‌اش هستید یا از روی مبل و خانه‌تان هشتگ می‌زدید، باید بدانید که خانواده، اطرافیان و عزیزان ما برای هر کدام از این‌ها، بهای سنگینی داده‌اند. ما نه رانت‌بگیر سازمان‌های دولتی و حکومتی هستیم، نه آتش‌بیار معرکه شبکه‌های خارجی! ما مَردُمـیم...

حالا هم اگر عاقل و منصف باشید، این انگشت اتهام را می‌گیرید سمت آن کسی که همیشه اشتباهات و ناتوانی‌اش را انداخته است گردن مردمی که فقط می‌خواهند زندگی کنند و دست‌ از لعن و نفرین برمی‌دارید. من هم اگر این روزها را صبوری کنم، در خلوت، حجم توهین‌ها و فحش‌های شما را می‌خوانم، شکل درستی برای خشمم پیدا می‌کنم و امیدوارِ هدایت همه‌مان می‌شوم...