عاشقِ تفکرِ "توحید من، یگانگی ما، تو خودمی"
ای کاش منم جزو معترضین بودم
ای کاش منم جزو معترضین بودم.
معترض بخاطر مقاماتی که هیچوقت از اشتباهاتشون عذرخواهی نکردن
معترض به اقتصاد چند ده سالهای که فاصله دهک اول تا دهمش هزار پلهست
معترض به صداوسیمایی که از ماهواره دیدنِ مردم ناراحته اما حاضر نیست رویکرد نوینی رو حاکم کنه
معترض به نهادهای قدرت که عمدتا ناشایست-سالارن و همزمان شایسته-کوب
معترض به مردمی که افراد مشهور و پرسروصدا رو به نخبههای پرتوان ترجیح میدن
معترض به عدالتخانهای که کاری میکنه افراد پررو و پرخطر، خطرناکتر بشن
معترض به روحانیونی که بجای امربهمعروف کردنِ افراد موثر و اصلی، افراد تحتِ تاثیر رو نهی از منکر میکنن
معترض به دانشگاههایی که اونقدر بلندنظر نیستن که اجازه بدن دانشجو، جویندهی افق های دور باشه
و معترض به همه اونایی که با این همه خطا، اون همه ادعا و توجیه دارن...
با اینهمه اعتراض اما، در این سالها هیچوقت نتونستم جزو معترضین باشم، بجز یکبار در سال ۸۳ که درب مجلس متحصن بودیم. یعنی نه اینکه ترسیده باشما، خداییش نه. کسی که داییش شهیدِ جنگ باشه و پدر و مادرش جزو زنداندیدههای سیاسیِ زمان انقلاب باشن قاعدتا از این چیزا نباید بترسه
بلکه بیشتر بخاطر اینکه هیچکدوم از اعتراضاتِ این سالها در شان من نبود.
در شان من نبود، چون هیچوقت اینقدر بزدل نبودم که کسی آشوب و خرابکاری کنه، من برم پشتش قایم بشم
در شان من نبود، چون هیچوقت اینقدر گستاخ نبودم که بتونم پیام محمد ص یا عدالت علی یا حیای فاطمه رو نفی کنم
در شان من نبود، چون هیچگاه اینقدر نمککور نبودم که غذای سلف دانشگاه رو، به هر بدی، بریزم کف زمین، اینقدر بیوجدان نبودم که بتونم حتی چرخ یه آمبولانس رو پنچر کنم
در شان من نبود، چون هیچوقت خداوند اجازه نداد هوسهامو جایگزین همسر قانونیم کنم
در شان من نبود، چون هیچوقت وجدانم اجازه نداد تقصیرِ همه چیزو بندازم به گردن دیگرون
در شان من نبود، چون از همون بچگی، هروقت خامی یا خریت میکردم، یکی بود که سرزنشم کنه یا اتفاقی پیش میومد که ضایع بشم
در شان من نبود، چون پدرم همیشه بیشتر از موظفیِ قانونیش کار میکرد، هیچوقت اربابِ 'اربابرجوع' نبود. و مطمئنم اگه کاسب بود، احتمال ورشکست شدنش بیشتر از اون بود که بخواد دولاپهنا حساب کنه
در شان من نبود، چون برام زشت بود که برای احقاقِ یه حقِ ازدسترفته از یه خارجیِ ستمگرتر کمک بخوام
و در شان من نبود، چون از یه زمانی به بعد، تایید و تشویقِ همسالانم دیگه نتونست جای عقل و منطق رو برام پر کنه
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیجیتال مارکتر .vs برنامه نویس
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور در حین فستینگ هوس کردن رو کنترل کنیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
برنامه نویسی فانکشنال چیست؟