دانشجوی مهندسی کامپیوتر ؛ علاقه مند به نوشتن اعم از کد و متن :)
بررسی فیلم Demolition (تخریب)
چکیده طرح فیلم :
فیلم تخریب فیلمی در حوزه شخصیت شناسی و بررسی روانشناختی شخصیتی به نام دیویس میچل ( با بازی جیک جیلینهال) است ، داستان فیلم با یک تصادف رانندگی و فوت همسر دیویس شروع میشود ؛ دیویس که کارمند بازاریاب یک شرکت تجاری است با پیامد های این اتفاق درگیر می شود.
اطلاعات زمینه :
تخریب فیلمی ساخته ژان مارک - ولی کارگردان کانادایی تبار است که فیلم های موفقی همچون C.R.A.Z.Y و dallas buyers club را در کارنامه ی خود دارد ، آثارش معمولا خط داستانی یکنواخت و ریتم کندی دارند و از عنصر موسیقی به خوبی در فیلم هایش استفاده می کند. جیک جیلینهال که توانایی بالایی در اجرای تیپ های شخصیتی خاص دارد بازیگر نقش اول مرد و نائومی واتس بازیگر نقش اول زن فیلم است.
بررسی :
- ادامه متن داستان فیلم را لو می دهد!
سکانس بعد از تصادف ، با جمله "she is gone" و بیدار شدن ناگهانی دیویس در بیمارستان شروع می شود ، راهروی این بیمارستان نقطه ی شروع ماجراهای بعدی فیلم است ، هنگامی که دیویس می خواهد از دستگاه وندینگ یک بسته بادام زمینی بخرد ، پول را پرداخت می کند اما بسته داخل دستگاه گیر می کند . دیویس به مرد پشت پیشخوان بیمارستان اعتراض می کند و مرد در جوابش می گوید که دستگاه متعلق به بیمارستان نیست و گاهی این اتفاق می افتد!
همین اتفاق باعث می شود که دیویس تصمیم بگیرد به شرکت مربوطه دربارۀ مشکل دستگاه فروش شماره 714 بیمارستان سینت آندره نامه بنویسد ، نامه اما بیشتر از یک اطلاع رسانی و اعتراض ساده است . دیویس درباره ی اتفاقی که چند ساعت پیش برایش افتاده و از دست دادن همسرش مینویسد ، درباره شغل و زندگی روزمره اش با کسی که قرار است نامه را بخواند صحبت می کند.
مخاطب از همان ابتدای فیلم سعی می کند با دیویس احساس همدردی کند و با شخصیت او ارتباط برقرار کند اما هرچه داستان فیلم به جلو میرود و رفتار های عجیبی از او سر میزند این برقراری ارتباط سخت تر می شود.
برای مثال وقتی دیویس یک روز بعد از فوت همسرش سر کار می رود و فعالیت هایش را بدون هیچ مشکلی انجام می دهد و یا هنگام صحبت با پدر همسرش بدون بروز ذره ای احساسات منفعل جلوه می کند و در نهایت صحنه صحبت با مرد غریبه در قطار ، که دیویس در پاسخ به اینکه بعد از مرگ همسرش چه حسی دارد ؟ در عملی عجیب از جای خودش بلند می شود و ترمز اضطراری قطار را می کشد!
همه این رفتارهای غریب ممکن است به نحوی با این استدلال که دیویس به دلیل فشار عصبی و روحی زیاد دست به این کارها زده توجیه شود اما وقتی به نیمۀ فیلم می رسیم و دیویس دست به تخریب و از بین بردن وسایل اطرافش و در نهایت تخریب خانه ی خودش می زند به نظر توجیه ناممکن است.
مدتی بعد از نامه نگاری های دیویس یک شب حوالی ساعت دو صبح تماسی از شرکت فروش چمپیون دریافت می کند ، کارن مورنو کسی است که نامه های دیویس را دریافت کرده ، خوانده و با آنها گریه کرده است. نوشتن نامه ها از طرف دیویس به کارن به تماس های تلفنی تبدیل می شود تا اینکه اولین بار با یکدیگر در قطار ملاقات می کنند ، بعد از آن کارن ، دیویس را به خانه اش دعوت می کند.
کارن از زندگی پیشین خود یک پسر پانزده ساله به اسم کریس دارد که خودش درباره اش می گوید شبیه دوازده ساله هاست و مثل یک آدم بیست و یک ساله رفتار می کند. کریس که انگار بیشتر از سنش می فهمد به خاطر اظهار نظر سیاسی از مدرسه تعلیق شده ، درامز می نوازد ، دربارۀ تمایلات جنسی اش دچار تردید است و در ادامه به خوبی با دیویس ارتباط برقرار می کند .
مخاطب از همان ابتدای فیلم سعی می کند با دیویس احساس همدردی کند و با شخصیت او ارتباط برقرار کند اما هرچه داستان فیلم به جلو میرود و رفتار های عجیبی از او سر میزند این برقراری ارتباط سخت تر می شود.
با بررسی سطحی نمی توان به شناخت درستی از شخصیت دیویس رسید چیزی که باعث می شود که ما از منظر روانشناختی به بررسی شخصیت دیویس بپردازیم همین رفتار های عجیب و غیر عادی اوست ، با مطالعه و تطبیق عواطف و رفتارهای دیویس می توان رگه هایی از اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial personality disorder) در او یافت ، از خصایص بالینی افراد دچار به این اختلال می توان به بی تفاوتی و عدم وجود احساس گناه و اضطراب در قبال رفتارهایشان اشاره کرد ، که در خصوص دیویس این حالت را می توان بعد از تخریب اموال شرکتی که در آن مشغول به کار است و یا وسایل و در نهایت خانۀ خودش دید.
مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی بودن لزوما یه معنای بزهکاری نیست ؛ از نشانه های وجود آن در فرد می تواند اقدام به رفتار های تکانشی باشد ، تکانه ای همچون کشیدن ترمز اضطراری قطار توسط دیویس؛دیگر اینکه درباره این افراد می گویند هنگامی که با رفتار تخریبی خود روبه رو می شوند آرام و موقر باقی می مانند. بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی اغلب ظاهری طبیعی و حتی گرم و دوست داشتنی دارند.
آنچه بیش از پیش ما را به وجود این اختلال در شخصیت دیویس مطمئن می کند سکانس ابتدایی فیلم پیش از مرگ همسرش است ، هنگامی که همسرش دربارۀ چکه کردن و خرابی یخچال با او صحبت می کند و از بی تفاوتی او نسبت به این قضیه گلایه می کند ، دیویس شروع به تکرار کردن حرف های او می کند و حتی به خاطر نمی آورد که که در کریسمس پیشین ابزار هایی برای تعمیر توسط پدرزنش به او داده شده است .
دیویس در رابطه با ازدواج خود با همسرش هم غیر مسئولانه رفتار می کند و در یکی از نامه هایش به کارن می نویسد که هیچگاه واقعا همسرش را دوست نداشته است و دلیل ازدواجش با او را ساده بودن این کار ( ازدواج) می داند.
در جریان فیلم دیویس حتی یکبار به دکتر روانشناس مراجعه می کند و از اینکه در کل بدنش احساس کرختی دارد شکایت می کند ، دکتر از او می پرسد چند وقت است که همچین حسی دارد؟ او در جواب می گوید نمی دانم ده یا دوازده سال !
با تمام این تفاسیر در ده دقیقه پایانی کارگردان فرضیات و شناخت ما نسبت به شخصیت اول داستان را به چالش می کشد ، و با کنار زدن پرده هایی از زندگی دیویس و همسرش و خلق لحظه ای که دیویس با مرور خاطرات برای اولین بار در فیلم اشک می ریزد ، ما را به بازنگری قضاوت خود مجبور می کند . دیویس حتی فراتر می رود و شهر بازی کوچکی در کنار ساحل به یاد همسرش راه می اندازد .
حال شاید بتوان از زاویۀ دیگری به شخصیت دیویس نگاه کرد ، مردی که غم و فقدان مرگ همسرش به حدی برایش سنگین بوده ، که با حس شیوایی و جنون به عنوان نوعی برون ریزی عاطفی دست به تخریب می برد و با تظاهر به اینکه براستی هیچگاه واقعا همسرش را دوست نداشته به دنبال تسلی یافتن است .
دیویس در نمای پایانی فیلم با کمال فراغت ،گویی که از کابوسی بیدار شده باشد به یاد تحقق رویا کودکی خود میدود ، که شاید این بار به آنچه همیشه میخواسته برسد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
الگوهای برنامه نویسی Asynchronous
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی فیلم و کتاب "شازده احتجاب"
مطلبی دیگر از این انتشارات
تحلیل فیلم ترمینال ساخته استیون اسپیلبرگ