جستجوگر و کنجکاو
برنامه ای برای بی برنامه بودن، چالش اساسی
کاری که باید بکنیم اینه که یه برنامه برای «بی برنامه بودن» بنویسم.بدون وابستگی به مکان و زمان، یه برنامه شناور، معلق، چیزی که بستگی نداشته باشه کی از خواب پا میشم یا با چی میرم کتاب خونه، صبحونه چی میخوریم،مسافرتیم یا خونه خودمون، شب دیر میخوابیم یا زود. برنامه ای که ربطی نداشته باشه اون روز خوشحالیم یا بد حال، حسش هست یا حسش نیست. یه برنامه که مارو محدود به زمان و مکان نکنه. مارو در زمان و مکان خاصی اسیر نکنه. ی برنامه که انجام شدنش، مارو به هیچ تصویر ذهنی شرطی نکنه.
خب به قطع چنین برنامه ای عملا بی برنامه بودنه، یه برنامه خالی از هیچ شرط و شروطی. ولی اینطور نیست، شما همین الان چنین برنامه ای برای خودتون دارید.آیا ما برنامه ای برای خوردن داریم؟ آیا ما برنامه ای برای دسشویی رفتن داریم؟ آیا ما برنامه ای برای خوابیدن داریم؟خیلیامون داریم یا برامون دارن. مثلا پدر و مادرمون یا سیستم مدیریتی جایی که اونجا کار میکنیم. اما خودمون؟
کاملا مشخصه که هوا گرم باشه، سرد باشه، شب باشه، صبح باشه، حالمون خوب نباشه، خوشحال باشیم بد حال باشیم، دمق باشیم، مسافرت باشیم یا خونه خودمون،مریض باشیم یا سالم، با دل درد یا سر درد، تو برنامه هست که باید یه چیزی بخوریم، هر جوری که شده باید آب گیرمون بیاد، هر جوری که هست باید رفت دسشویی و حتی کف خیابون هم که شده، اگه مجبور بشیم خواهیم خوابید. هیچ عاملی، هیچ شرایطی نمیتونه مانع از خوردن ما، خوابیدن ما و ... بشه. ما در اون لحظات نیاز بشه محاسبه میکنیم، برنامه ریزی میکنیم، پلن میریزیم, زنگ میزنیم، پول جور میکنیم، ارتباط بر قرار میکنیم و ... ما اصلا رو کاغذ به این چیزا فکر نمیکنیم.
با برنامه بودن، احتمالا به کیفیت خوراک ما، خواب ما و ... خیلی کمک میکنه، ولی اگه با یه لیست خرید رفتید بیرون و دست خالی برگشتید، کسی نمیتونه باعث بشه که شما گرسنه بخوابید! فکر کنم الان حس کردید دارم از چه انگیزه و اراده ای حرف میزنم.
پس دیدیم که ما در زندگی یه کارهای انجام میدیم که انجام شدنش منوط به هیچ برنامه خاصی نیست، نکه نباشه، ولی اسیر برنامه مشخص و دقیقی نیس. انگار همیشه یه پلن B براش داریم. مکان و زمان سرش نمیشه. کاری به احساسات نداره.( بر خلاف خیلی کارای دیگه که انجام دادن و ندادنشون وابستگی شدیدی به احساسات ما دارن)
فعلا دلم نمیخواد از انگیزه و شوق، انتخاب اهداف، اولویت بندی، برنامه ریزی، استراتژی، ثابت قدمی و رسیدن و شدن حرف بزنم. میخوام الگو برداری کنیم. نمیخوام از دیوید آلن و برایان تریسی و تکنیک های مدیریت زمان اونا حرف بزنم. میخوام تکنیک های خودمون رو کشف کنیم.
لیست کار های که همیشه برای انجام شدنشون پلن B داریم و در یک چهار چوب زمانی حتما انجامشون میدیم، خیلی بلند به نظر میرسن. بیاید ویژگی مشترکشون رو بررسی کنیم.
- به نظر میرسه نوعی نیاز حیاتی هستن و انجام نشدنشون، حیات انسان رو در خطر قرار میده. اول میخوام خوردن و آشامیدن رو بررسی کنم.اگه غذا نخوریم و آب هم ننوشیم، بعد چند روز میمیرم. بدون آب تا 48 ساعت و غذا، مثل این که یک هفته. اما اتفاق جالب و موضوعی که میخوام در موردش صحبت کنم، از زمانی که احساس تشنگی و گرسنگی میکنیم شروع میشه. حس گرسنگی و تشنگی در گذر زمان در لیست کارها(هرچند ما اصلا بهش به دید وظیفه و کار نگاه نمیکنیم)؛ اولویت مهم تری و بالاتری رو کسب میکنه. اگر در زمانی که بدن شما به شما اطلاع میده که شما گرسنه اید، کاری نکنید، اوضاع اصلا جالب نمیشه. شما با کاهش بازدهی برای انجام دادن سایر کارها مواجه میشید. یادگیری سخت تر و تمرکز کردن دشوار تر میشه و کم کم تمامی هواس 5 گانه به بردگی گرفته میشه تا گرسنگی بر طرف بشه. آیا شما فقط یک روز تا مرگ فاصله دارید؟ خیر! آیا شما قرار آخرین وعده غذایی عمرتون رو بخورید؟ خیر!
اگه بهتون میگفتن امروز 50 صفحه از کتابی نچندان آشنا و مهم رو بخونید، آیا شما مثل برطرف کردن حس گرسنگی، بعد از تموم شدن موعد اتمام اون، همه اولیوت هارو کنار میزدید تا اونو تموم کنید؟ آیا شما همه لذت ها و هواس پرتی هارو فراموش میکردید تا اون 50 صفحه رو تموم کنید؟ آیا شما با تنگ تر شدن موئد اتمام اون 50 صفحه، به تکاپو می افتادید تا حتما هر جوری شده، هر جایی که شده و هر وقت از شبانه روز تمومش کنید؟ زیر بارون بودید یا تو هوای سرد، داخل ماشین و مترو یا روی دوچرخه، آیا همون طور که دنبال برطرف کردن گرسنگیتون هستید، دنبال تموم کردن اون 50 صفحه هستید؟ جواب مشخصه! - مورد بعدی، تنفس هست. در ظرف حداکثر چند دقیقه، بدون تنفس همه ما میمیرم! بررسی تقالای انسان های برای نفس کشیدن و برطرف کردن گرسنگی و تشنگی خیلی جالبه! به میزان تلاش و تقلا در واحد زمان فکر کنید! اولویت مهم تر، تلاش و تقلای بیشتر برای برطرف کردن نیاز. یه سیستم کاملا از قبل برنامه ریزی شده که خطر رو احساس میکنه، برای برطرف کردنش برنامه ریزی میکنه و تایین میکنه که به چه صورت و میزان از منابع استفاده بشه. میدونی رمز موفقیت از نظر سقراط چیه؟ مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست. سقراط به او گفت، "فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفّقیت را به تو بگویم."
صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. سقراط از او خواست که به سوی رودخانه او را همراهی کند. جوان با او به راه افتاد.به لبهء رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانهء آنها رسید. ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد. جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر قوی بود که او را نگه دارد.مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد.همین که به روی آب آمد، اوّل کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریه فرو فرستاد.سقراط از او پرسید، "زیر آب که بودی، چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا."سقراط گفت، "هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ راز دیگر ندارد."
هر انسان به نسبت سالمی، در پی برطرف کردن نیاز های حیوانی خود است. 1.تنفس 2.خوردن و آشامیدن، 3.امنیت 4.نیاز جنسی( تحقق حیات و بقای نسل). در پی این نیازها، انگیزه و اراده حیوانی نیز تعریف و طراحی شده است. ما با توجه به شرایط موجود، اولویت بندی، تصمیم گیری و اقدام میکنیم. اکثریت جامعه با روش ها و شیوه های مختلف این مهم را تحقق میبخشند و بخشیده اند. اما تحقق اهداف والای انسانی همیشه برای ما چالش برانگیزه بوده اند. اهدافی که در طولانی مدت محقق میشوند و نیاز به ثابت قدمی ،صبر و شکیبایی دارند. اهدافی که دنبال کردن آنها،عمدتا لذتی به همراه ندارد و بعضا دردناک اند.
تا اینجا، بررسی و صحبت کردیم تا الگوی فوق العاده برای تنظیم برنامه ای برای "بی برنامه بودن" پیدا کنیم. اون الگو رو در درون خودمون پیدا کردیم. ولی هنوز به اندازه کافی به شناخت لازم برای الگو برداری نرسیدیم.
در پست بعدی نگاهی به سیر تکامل میندازیم و تصویر زیر رو براتون رمز گشایی میکنم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
معلممون از عشق گفت...(18+)
مطلبی دیگر از این انتشارات
مسیر برنامه نویس شدن
مطلبی دیگر از این انتشارات
برنامه نویسی کامپیوتر و زبان برنامه نویسی چیست؟