سلام. سید مرتضی مهدوی هستم. برنامه نویس و توسعه دهنده وب. یک درون گرای احساسی.. (مگه داریم؟؟؟)
برنامه نویسی در ارتفاع!
من یه برنامه نویسم. تقریبا 10 ساله که دارم این کار رو انجام میدم. شاید اگه برنامه نویس ها رو خوب نشناسی خوندن این مطلب یه کم برات عجیب باشه. ولی به نظرم بخون :)
تقریبا 70% برنامه نویسا آدمای درون گرایی هستن. نه اینکه فکر کنید خجالتی و کم رو باشن نه! تنهایی رو بیشتر ترجیح میدن.
بیشتر زمان کارشون رو دوست دارن تو یه محیط تنها و بی سر و صدا باشن. اما این موضوع همیشه هم خوب نیست! اگه طول روز بیشتر از 5 ساعت داری برنامه نویسی کار می کنی و صرفا کار دیگه ای نمی کنی به نظرم یه کم نیاز به نگرانی هست. از اینجا به بعد می خوام تجربه شخصی خودم رو بگم. شاید بعضی جاهاش از نظر علمی درست نباشه ولی چیزیه که من تجربش کردم.
تقریبا میشه گفت 5 سال اول کار خیلی خوب و عالی بود. البته هنوزم هست:) مدلی که من کار می کردم این شکلی بود که روزی حدودا 7 ساعت کار می کردم. البته بعضی روزا بیشتر هم میشد. این که میگم 7 ساعت یعنی 7 ساعت پشت میز نشینی و کدنوشتن.
اوضاع خوب بود تا جایی که فهمیدم اگه بخوام بیشتر پول در بیارم خودم تنهایی نمی تونم و باید تیم کاری داشته باشم. این موضوع تقریبا سال 91 اتفاق افتاد و ما گراتک رو راه انداختیم. کارمون هم صرفا طراحی وبسایت بود.
تیم بزرگ خیلی بود. کار بیشتری می تونستیم انجام بدیم اما یه چالش جدید هم برامون داشت. ما حجم کاری مون زیاد شده بود، به اندازه کافی هم نیرو داشتیم ولی یه چیزی کم بود.. یه جای کار می لنگید.
مجبور شدم خودم رو از کار فنی خارج کنم تا بتونم کارا رو کنترل کنم:) شاید بگین این که معلومه.. شرکت مدیر می خواد دیگه..!!
ولی این موضوع واقعا برای ما برنامه نویس ها موضوع پیچیده و سختیه. واقعا فکر نمی کردم در این حد کارا گره بخوره.. یعنی فکر می کردم همزمان با کار می تونم مدیریت هم انجام بدم. از طرفی هم خودم می خواستم تو پروژه ها باشم ولی نمی شد. خلاصه باید انتخاب می کردم. کدنویسی کنم یا مدیریت؟
تصمیم گرفتم مدیریت رو انتخاب کنم. چون این چند سال هم از کار زیاد یه خورده خسته شده بودم. دنبال تنوع بودم. اما یه مشکل بزرگ وجود داشت!!
من برنامه نویسی رو بلد بودم و 5 سال تونستم کار کنم ولی مدیریت رو بلد نبودم!!! اینو اون روز نمی دونستم و الان که 5 سال از اون روز گذشته فهمیدم.
فکر می کردم اوضاع بهتر میشه ولی بدتر شد.!! این که میگم بدتر شد یعنی به روند پیشرفت شرکت ما کمکی نکرد. ما دوست داشتیم پول بیشتری در بیاریم. پس نیروی بیشتری گرفتیم و کار بیشتری هم قبول کردیم. ولی مدیریت خوبی نتونستم روی کارا داشته باشم.
در حقیقت روند پیشرفت شرکت ما تو اون زمان یه خط صاف بود!!! تقریبا میشه گفت جلو نمی رفتیم.
اولین نکته ای که بعد از 5 سال کار فهمیدم این بود که همون طور که من برای یاد گرفتن برنامه نویسی زحمت کشیده بودم برای مدیریت هم باید این کار رو می کردم ولی نکردم!! دیگه شرایط و زمانش رو هم نداشتم. پس باید کم کم مدیریت رو یاد می گرفتم.. موازی با این موضوع برگشتم به کار کدنویسی ولی با حجم کار کمتر.
چون دنبال درآمد بالا بودیم تعرفه کارامون رو بردیم بالاتر! ولی به جاش کار کمتری قبول کردیم. اینجوری تو آرامش بیشتری می تونستیم کار کنیم.
تو اون زمان داشتم برای یکی از دوستانم که کارخونه داره یه پروژه میزدم. سعی کردم برم تو گروه کاری ش تا بتونم مدیریت رو ازش یاد بگیرم. اون واقعا مدیر خوبی بود. مجموعه ای با تقریبا 100 نفر نیرو رو خیلی خوب مدیریت می کرد.
و الان از اون روزی که من انتخاب کردم مدیریت رو یاد بگیرم 2 سال گذشته. تو این دوران هم تو شرکت خودم کنار بچه های تیم کدنویسی می کنم، هم تو اون کارخونه ای که بهتون گفتم تو تیم یه مدیر خوب دارم کار های متفاوت و جدیدی می کنم. هم دارم مدیریت رو یاد می گیرم. قطعا بهترین روش یادگیری یه چیزی همیشه شاگردی کردن پیش استاد اون کاره:)
تو اون کارخونه ما علاوه بر اجرای پروژه های وبسایت و نرم افزارهاشون، کار های دیگه ای هم می کنیم. مثل شبکه و نصب دکل و رادیو های بی سیم.. این تنوع تو کار باعث بقای شما تو حوزه کاری تون میشه.
من انتخاب کردم که همزمان با برنامه نویسی، تو ارتفاع هم کار نصب دکل و رادیو انجام بدم.. البته تا زمانی که مدیریت رو یاد بگیرم. قطعا اون موقع دنبال یه مسیر جدید خواهم بود.
روزتون بخیر
مطلبی دیگر از این انتشارات
تحلیل فیلم: "ارباب حلقه ها" با نگاهی جدیدتر
مطلبی دیگر از این انتشارات
رصد اینستاگرام؛ چرا و چگونه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چند اقدام کلیدی برای برنامه ریزی سال جدید