بسیار ساده و روشن است؟!

مغالطه‌ عبدالکریمی کجاست؟

مغالطه بیژن عبدالکریمی، نظر به گفته‌های ایشان در ویدئویی اخیر، برگردانی خوش آب و رنگ از یک استراتژی خام و‌ کودکانه است که مثلن در برخی نمایندگان مجلس می‌بینیم.

اینکه به نحو فرمایشی بپذیرند «بله مشکلاتی هست» و این ناشی از «عدم تحقق آرمان‌های انقلاب است».

مغالطات دیگر همچون نفی امکان انقلاب به طور کلی، اینکه حالا اغشاشاتی در همه جای دنیا هست و طبیعی جلو‌ه دادن اینها و از این دست خزعبلات، اگر این انقلاب «ما» فرو بپاشد، دنیا تمام شده و آنارشیسم مطلق رخ‌ خواهد داد!

همه تابع این پیشفرض‌اند که جمهوری اسلامی ثمره همه ارکان وضعیت انقلابیِ ختم به ۵۷ بود! در حالی که همه می‌دانیم که چنین نبود.

جمهوری اسلامی یک «مصادره ارتجاعیون» از انقلاب بود و وضعیتی روبسپیری را ایجاد کرد و با بایکوت مطلق هر صدایی کوشید این واقعیت را در روز روشن کتمان کند. بنابراین امثال عبدالکریمی آخرین ذخیره این عوام‌فریبی‌اند.

در حاق حرف‌های تزیین‌شده‌اش با عباراتی مثلن فلسفی، همان بازی حال به هم زن نمایندگان و مسئولین مثلن منتقد است که حرف‌هایی دلخوشکنک می‌زنند تا چند پیج و صفحه تصور کنند دارد محکم نقد می‌کند اما همان یک‌ لفظ «ما» کافی است بفهمیم با یک فرد شدیدن ارتجاعی طرفیم که خودش را عضو هسته همان مصادره می‌نامد. دقت کنید که موقفی که ایستاده است کجاست و‌ از چه‌ موضعی چونان ما حرف می‌زند بعد با اشتیاق از حرف‌هایش استقبال کنید.
– علی‌نجات غلامی
در همین راستا ابوذر شریعتی در کانال تلگرامی خود چنین نوشت:

معنای زن، زندگی و آزادی
بسیار ساده و روشن است:

  • یعنی من انسانم با حق و حقوقی طبیعی فارغ از جنسیت و مذهب و...
  • یعنی من عورتی نیستم که در هر صورت باید پوشانده شود و الا جهان نفله و نابود می‌شود.
  • یعنی خسته‌ام از بایدونبایدهای کذایی و صدا-خفه-کن و زندگی‌تباه‌کن.
  • یعنی بیزارم از ایدئولوژی‌ای که به‌بهانه‌ حشری شدن مردان، زنان را از کوچک‌ترین حقوق اولیه‌شان هم محروم می‌کند.
  • یعنی متنفرم از آرمان‌های ایدئولوژیک و کسانی که به‌نام فلسفه و دین و علم و... در راه مبارزه با امپریالیسم تمام هست و نیستمان را به‌خاک و خون کشیدند.
  • یعنی نفرت دارم از تویی که با اصطلاحاتی چون پدیدارشناسی و سابجکتیویته و امپریالیسم و... در راه توجیهِ تضییع حقوق هم‌وطنات فلسفه‌بافی می‌کنی و مردمت را متهم به نفهمی و نادانی کرده و آنان را عاری از شعور حداقلی می‌دانی که توان هضم واژه‌های مثلن قلمبه‌سلمبه‌ات را ندارند.
  • یعنی من انسانی هستم با آرزوهایی این‌جهانی و نه در رویای غلمان و حوری آن جهانی.
  • یعنی من می‌خواهم در همین دنیا یک زندگی نرمال و معمولی داشته باشم .
    در همین جهان خاکی آزادانه در راه آرزوهایم گام بردارم و نیازهایم را رفع کنم.
  • یعنی من شهروندم و نه رعیت؛
    و شهروند حق و حقوقی دارد که مذهب و نژاد و جنسیت نمی‌تواند ضایع‌اش کند.
  • یعنی من حقوق طبیعی و اولیه دارم. حقوقی که برای هر انسانی‌ست اعم از رنگ و نژاد و جنسیت و مذهب و...
  • یعنی آقای عبد الکریمی عزیز، من نمی‌خوام زندگیِ اینجایی و اکنونیم رو قربانی مبارزه با امپریالیسم جهانی بکنم.
  • حالا شما برو براش ریشه‌ مارکسیستی و الحادی و تروريستی و... پیدا کن.
    به من چه؟ من می‌گم: «می‌خوام زندگی کنم» تو میگی: «نخیر ریشه‌ی این شعار مارکسیستیه؟؟؟»

مثل اینه که بگیم آقا من می‌خوام خودم انتخاب کنم که مثلن کدوم غذا رو بخرم.
بعد یک‌هو عبدالکريمی ظاهر می‌شه و میگه ریشه‌ این مدل انتخاب غذا تو نازیسمه. می‌دونید چرا؟ چون سربازای نازی هم تو جنگ حق انتخاب داشتن که کدوم قوطی کنسرو رو بردارن و بخورن. پس شما نازیستی هستید.

بابا به‌خدا مردم رو گیج و سردرگم و روانی کردید. بیچاره‌ها دیگه نمی‌دونن برن تو خیابون کشته شن یا کتاب بگیرن دستشون یا پادکست گوش بدن یا بی‌بی سی و عنترپشمام یا خزعبلات صداوسیما رو تماشا کنن و...

این انصاف نیست.
این در تاریخ خواهد ماند و از شما به بدی یاد خواهند کرد.

الان اکثر مردم همین جامعه، شبا وقتی می‌خوابن که چهار ساعت استراحت کنن که دوباره بتونن برن سگ دو بزنن یه لقمه نون دربیارن، همه‌ش کابوس می‌بینن.

دوستانی که مطالعات جدی تو این زمینه داشتن، باید زیاد درباره‌ این معضل بنویسن.
این مشکل بسیار جدی‌ست و هیچ‌ جای شوخی هم نداره.

آزادی غربی یعنی آزادی سیاسی؛
یعنی ما دیگه تو نظام ارباب‌رعیتی نیستیم؛ بلکه شهروندی هستیم که فارغ از جنسیت و نژاد و مذهب حق حیات و انتخاب و زندگی داریم.
یعنی دولت خدمتگزار ما است و نه رئیس و ارباب و مرجع تقلیدِ ما.
یعنی ما حکومت را بر سرکار می‌آوریم و خودمان حق عزلش را داریم.

خب حالا شما می‌گویید این آزادی پوشالی است، بفرمایید توضیح دهید ببینیم آزادی حقیقی که شما ادعایش را می‌کنید چیست؟ –خطاب به مریدان عبدالکريمی –

حالا جالب اینه که راه توسعه هم راهی‌ غربی‌ست.
و این نکته‌ایست که دکتر داوری اردکانی هم بارها بدان تذکر داده است.

بسیار خب حالا که شما توسعه‌ رو هم قبول ندارید چون غربی است بفرمایید ببینیم چطور می‌خواید در جهان تجدد به حیات خود ادامه بدید؟

یه عده هنوز دارن از مثبت‌اندیشی می‌گن ?
با اینا باید چیکار کرد؟
اهل گفت‌وگو هم نیستن، مریداشونو می‌فرستن که به ما بگن شما چون اهل تاریکی هستید نمیشه باهاتون حرف زد. ?

جدی یکیشونو پیدا کنید بیارید ببینیم می‌تونن دو کلمه حرف مستدل بزنن.