تحلیل فیلم «مادر» آرنوفسکی بر اساس رویکرد سمبولیک

در این نوشته سعی داریم با توجه به شاخصه‌ها و ویژگی‌های مکتب سمبولیسم نگاهی تحلیلی به فیلم مادر انداخته و از این منظر به بررسی و تطبیق آن در مکتب مذکور بپردازیم. بدیهی است هر آنچه که موجب ارزش‌گذاری و یا ویژگی‌های خارج از این محدوده بحثی مذکور باشد در این نوشته جایی نخواهد داشت.

از مهم‌ترین ویژگی‌های فیلم که می‌توان آن را به یکی از شاخصه‌های سمبولیسم نیز پیوند زد این است که هنر سمبولیک و فیلم مادر از آن جهت که فیلمی است مملو از سمبول ها عوام‌پسند نیست و به‌هیچ‌وجه کارگردان فیلم که از این مکتب در فیلمش بهره گرفته است به دنبال همه‌فهمی نمی‌باشد طبیعی است که مخاطب عام در مواجهه با اثر سمبولیک متوجه مقصود و معنای آن نشود و نتواند پیچیدگی‌ها و ابهامات آن را کشف کند. ازاین‌رو راقم سطور نیز در پی بردن به سمبول ها و علی‌الخصوص معنای آن‌ها کار ساده‌ای نداشته است. کما اینکه برای فهمیدن بعضی از سمبول ها نیاز است که فیلم بیش از یک‌بار دیده شود. مخاطب بعد از دیدن فیلم به یاد سخن الکساندر سومه میافتد که می‌گفت در نظر نویسنده همه‌چیز سمبولیک است. سمبول های فیلم مادر آن‌قدر زیاد است که اگر عنصری در فیلم باشد که نشود برای آن معنایی سمبولیک یافت مخاطب را به شک وامی‌دارد. به‌طور واضح می‌توان گفت که هر کنش و شیئی که در این فیلم مشاهده می‌کنیم می‌تواند سمبول و استعاره‌ای باشد و قطعاً راقم سطور به نمادهایی می‌پردازد که می‌تواند یک مفهومی برای آن‌ها توضیح دهد.

اولین سمبول که عنوان اثر نیز گذاشته شده است. عنصر مادر است. مهم نیست که نویسنده اثر آیا به نام دیگری نیز فکر می‌کرده یا نه ولی این عنوان به جد بار معنایی افزونی به فیلم افزوده است. در نگاه اول انتخاب این اسم در نظر مخاطب بسیار ساده جلوه می‌کند ولی استفاده از علامت تعجب در کنار آن این کلمه را از حالت عادی خارج کرده و حالت کنایی به آن می‌دهد.

در طول فیلم نیز جنیفر لارنس به عنوان مادر در فیلم حضور دارد. تک‌تک رفتارهای او در پیشبرد این است که او را مادر به معنای واقعی کلمه‌اش معرفی کند. مادری که مادر خانه و بچه و به‌طورکلی مادر همه است. فیلم با زاویه نگاه مادر و پشت سر او در فیلم حرکت می‌کند.

مشخصاً مادر با تداعی‌هایی روبه‌رو می‌شود و در و دیوار محیط به نحوی ارتباط می‌گیرد انگار از آغاز و انجام آن‌ها خبر دارد انکار که طبیعت به جز خیال متحرک چیز دیگری نیست. ارتباط مادر با خانه و حسی که او از خانه می‌گیرد و چیزی که در آن می‌بیند به ما می‌گوید که اشیا چیزهای ثابتی نیستند و بلکه چیزی هستند که ما به واسطه حواسمان از آن‌ها درک می‌کنیم. از این لحاظ عقاید سمبولیست ها مخاطب را به یاد عرفان شرقی می‌اندازد.

در ابتدای فیلم که مادر از خواب بلند می‌شود یک گنگی خاصی را در او مشاهده می‌کنیم. مثل این است که او از هیچ‌چیز قبل از این خبر ندارد و نمی‌داند کیست و از کجا آمده فقط اکنون خودش را می‌داند که در اینجاست. به نظر می‌رسد این می‌تواند اشاره‌ای به این امر باشد که هنوز انسان مبدأ مشخصی را برای زمین پیدا نکرده است. هر چند نظریه‌های زیادی در این باب وجود دارد و همچنان گذشته و ابتدای ما در این جهان هنوز در حاله ای از ابهام است. بگذریم که آینده نیز از این قاعده مستثنا نیست لکن با اعتقاد به پایان جهان و منجی تا حدود زیادی این قضیه بر ما هموار شده است. از طرف دیگر آینده چیزی است که خود انسان می‌سازد ولی گذشته از اختیار او خارج شده است.

مادر در کل یک جایگاه ویژه‌ای دارد. او در تمام فیلم پابرهنه است و با ماده زرد رنگی تشویش و اضطراب خودش را درمان می‌کند. وقتی حامله می‌شود این تشویش و اضطراب از بین می‌رود انگار که قرار است این فرزند منجی باشد و از همین الان دیگر استرس و دلهره‌ها را در دل او از بین می‌برد. این ماده زرد رنگ یک نوع مسکن است و در چند جای فیلم حضور دارد. رنگ‌ها نیز نمادین ویژه‌ای دارند رنگ زرد می‌تواند نماد تسکین باشد.

نماد بعدی که بسیار جایگاه ویژه‌ای نیز دارد خانه است. ما در این فیلم همیشه درون خانه هستیم و محیطی و باغی که دور آن را احاطه کرده است. جهان بیرون از اینجا را اصلاً نمی‌بینیم و نمی‌دانیم که چیست. جالب این است که همه از این خانه خارج می‌شوند الا مادر که همیشه آنجاست و مشغول مراقبت از آن. حتی اجازه نمی‌دهد کس دیگری دست به ترمیم خانه بزند و در سکانسی که دو نفر از مهمان‌ها مشغول رنگ کردن خانه هستند مانع آن‌ها می‌شود. زیر زمین خانه یک کوره آتش است. چرا؟ به نظر می‌رسد اگر این خانه را نمادی از دنیا بدانیم زیرزمین را با توجه به اتفاقی که در انتها میافتد می‌توانیم نماد جهنم به حساب آوریم که همه را در خود می‌سوزاند.

طبقه بالای خانه اتاق کار خاویر باردم است. در واقع آنجاست که او دست به خلق میزند. در طول فیلم کسی حق ندارد به آنجا و کریستال موجود در آنجا پا بگذارد. در قسمتی از فیلم نیز خاویر در آنجا را تخته می‌کند و دستگیره‌اش را هم کنده و روی زمین می‌اندازد.

عنصر بعدی که نقش آن را خاویر باردم بر عهده دارد مرد، همسر یا پدر است. او نویسنده‌ای است که مدت‌ها نتوانسته حتی یک کلمه بر روی کاغذ بیاورد. او در واقع نماد خالق است او باید خلق کند. کتاب قبلی او بسیار مورد توجه قرار گرفته و عده زیادی نیز از آن استقبال کرده‌اند ولی حالا جو خوابیده و او باید کتاب جدیدی بنویسد تا مخاطبان خود را از چشم‌به‌راهی دربیاورد ولی به دلایلی موفق به این کار نمی‌شود.

شاید بشود پای ادیان ابراهیمی را اینجا وارد صحنه کرده و گفت این کتاب‌ها به نوعی می‌توانند نشان از کتاب‌های آسمانی ادیان آسمانی باشند و پیروانی که منتظرند پیامبر بعدی کتاب خودش را بیاورد.

نو شدن دوباره طبیعت با قرار دادن کریستال در جای خودش آغاز می‌شود. او در هر دفعه که این چرخه تکرار می‌شود دچار مرگ و نمی‌شود بااینکه حتی مادر نیز می‌میرد در چرخه بعدی مادر جدیدی پا به عرصه می‌گذارد.

اتاق نویسنده که به آن اشاره شد و در بالا قرار دارد می‌تواند نماد عرش الهی باشد. جایی که خداوند در آنجا قرار دارد و هیچ‌کس تا انتهای فیلم حق ورود به آنجا را پیدا نمی‌کند مگر درصحنه‌ای که زن و مرد وارد آنجا شده و موجب شکسته شدن کریستال نیز شدند.

نماد اخری که با تشریح آن نمادهای اولیه کاملاً مشخص می‌شوند نماد کریستال است. کریستال در واقع نماد دانه خلقت است. چیزی که جهان از آن پدید می‌آید. در هر چرخه یکی از آن‌ها تولید می‌شود و باعث به وجود آمدن دنیای جدید می‌شود.

در ادامه فیلم مواجه می‌شویم با زن و مرد مهمانی که وارد خانه می‌شوند. مرد طرفدار پر و پا قرص نوشته‌های خاویر است و حتی عکسی از او نیز درون کیفش دارد. او به شدت مریض است. زن او کمی تند اخلاق است همیشه به جنیفر لارنس طعنه میزند و رابطه خوبی با او ندارد. با توجه به سیری که در داستان پیش گرفتیم می‌توانیم این دو را استعاره از آدم و حوا بدانیم. آدمی که اول پا به جهان می‌گذارد و زنش که بعداً به او اضافه می‌شود. مرد با اصرار و کنجکاوی همسرش به اتاق کار خاویر رفته و موجب شکسته شدن کریستال می‌شوند این صحنه به وضوح می‌تواند استعاره از همان وارد شدن آدم و حوا به محل ممنوع و خوردن میوه ممنوعه باشد. این کار آن‌ها هر چند در موجب عصبانیت خاویر شد و باعث شد او آنجا را مهر و موم کند ولی آن‌ها را بخشید ولی جنیفر لارنس دیگر نتوانست خشم خود را از آن‌ها پنهان دارد و آن‌ها را نبخشید.

این عمل مهر و موم کردن همان‌طور که اشاره شد نشان از داشت که زن و مرد دیگر راهی به عرش الهی نخواهند داشت و آدم و حوا حداکثر می‌توانند در طبقه پایین که نشان از دنیاست حضور داشته باشند.

در ادامه فیلم دو پسر آن‌ها وارد فیلم می‌شود. مشخصاً نمادی از هابیل و قابیل که با کشتاری که بین آن دو برای سهم خواهی روی می‌دهد این گمان و نماد را نیز قوی‌تر می‌کند.

مادر یعنی جنیفر لارنس همواره سعی در بیرون کردن آن‌ها از خانه دارد چون آن‌ها موجب خرابی خانه و تشویش اعضای خانه می‌شوند ولی خاویر از حضور آن‌ها استقبال می‌کند و با آن‌ها پابه‌پا می‌شود. این نیز نمادی می‌تواند باشد از این‌که خدا با خوبی و بدی مخلوقاتش هرچه که باشند می‌سازد و در درد و غم‌های آن‌ها نیز با آن‌ها همراه است ولی مادر و طبیعت این را برنمی‌تابد و آشفتگی‌هایی را که آن‌ها به وجود میاورند را خیلی نمی‌تواند قبول کند و عطای آن‌ها را به لقایشان می‌بخشد.

در ادامه فرزند زن و مرد وارد قصه می‌شوند و بر سر مال خواهی با همدیگر درگیر می‌شوند و یکی دیگری به قتل می‌رساند. مشخصاً اشاره به قصه هابیل و قابیل دارد. پسر برادر خودش را می‌کشد ولی در جا پشیمان می‌شود. قصد او کشتن نبود بلکه به دنبال سهم خودش بود. نکته جالب این بود که او برادرش خودش را با دستگیره دری که اتاق کار خاویر کنده شده بود کشت. فی‌الواقع با دستگیره عرش الهی این قتل صورت گرفت. شاید نشان از این‌که نویسنده می‌خواهد به نحوی غیرمستقیم خدا را نیز در این قتل هابیل شریک قابیل بداند.

نماد قابیل از همان ابتدا که وارد خانه می‌شود بسیار پرخاشگر است و با عصبانیت از همان ابتدا دنبال گرفتن حق خود است ولی برادر دیگر آرام تر است و دنبال چیزی نیست و خوش برخورد تر است. علاوه بر این به نظر می‌رسد که می‌تواند نمادی از این باشد که نگاه انسان به دنیایی که در آن پا می‌گذارد بسیار مهم است اگر به دنبال سهم خواهی یا ازاین‌دست باشد همواره مضطرب و مشوش است و در انتها نیز کارش به خشونت می‌رسد و موجب نابودی خودش و دیگران می‌شود.

در صحنه‌ای خاویر یقه پسر دوم را گرفته و به او تذکر جدی می‌دهد که آرام باشد. شاید نشان از آنکه قابیل قبل از این‌که دست به قتل بزند مورد تذکر جدی خداوند قرار گرفته است.

در همه صحنه‌های گیرودار این دو برادر جنیفر لارنس حضور دارد و سعی دارد مانع آن‌ها شود و نگذارد کار به‌جای باریک کشیده شود و از طرف دیگر موجب خرابی و شکستن وسایل خانه شود.

بعد از اینکه قتل روی داد و همه رفتند او تنها در خانه ماند و شروع به تمیز کاری کرد. نشان طبیعت بعد از این حادثه تنها شد و شروع به بازسازی خودش کرد. ولی یک مشکلی بود خون مقتول پاک نمی‌شد. یعنی که هابیل رفت ولی رد خون او برای همیشه باقی ماند. و این رد خون بالاخره یک جایی خودش را نشان خواهد داد هرچقدر هم که روی آن سرپوش گذاشته شود.

بعدازآن مادر احساس کرد که دیگر شر این مزاحم‌ها کم شده است ولی دوباره با تعداد بیشتری از اقوام و خانواده برگشتند. و به سوگ هابیل نشستند. از پسر قاتل دیگری خبری نشد. مثل همان ابهامی که در زندگی قابیل داریم.

خانواده آن‌ها که دور هم جمع می‌شوند هر کس به کاری در خانه مشغول می‌شود و از نژادهای سیاه‌وسفید نیز در بین آن‌ها مشاهده می‌کنیم. استعاره از آنکه بعد از ماجرای هابیل و قابیل یک خانواده‌ای شکل گرفت و گسترشی حاصل شد و مردمی روی کره زمین پخش شدند. در بین آن‌ها حتی کسانی هستند که پیشنهاد بی‌شرمانه به مادر می‌دهند و در واقع نمادی از متجاوزین به طبیعت هستند.

در طول مهمانی مادر سعی می‌کند خانه را از گزند آن‌ها سالم نگه دارد ولی هر چه جلوتر می‌رود وضعیت بدتر می‌شود و در یکجا موجب شکستن لوله و جاری شدن آب در خانه می‌شود. در این صحنه خاویر نیز با او همراه می‌شود و همه را بیرون می‌کنند و ما تا آخر دیگر از این افراد چیزی نمی‌بینیم. می‌توان قبول کرد که این صحنه می‌تواند نمادی از طوفان نوح باشد بعدازاین که سرپیچی به حد اعلای خود رسید و خداوند را مجبور کرد که یک شست و شوی اساسی و خانه تکانی انجام دهد. در جایی خاویر به جنیفر می‌گوید نگران نباش دوباره همه چیز را درست می‌کنیم. در اینجا شاهدیم که یک پیوند جدید بین این دو شکل می‌گیرد که موجب زایش جدید و به وجود آمدن منجی می‌شود.

صبح آن روز خاویر نیز میتواند دست‌به‌قلم شود و بنویسد. انگار که بعدازاین شست‌وشوی اساسی خداوند تصمیم می‌گیرد داستان جدیدی را برای بشریت خلق کند. همه این‌ها موجب برگشتن شادی و سرور به خانه می‌شود.

با مورد توجه قرار گرفتن اثر جدید مخاطبین به سوی خانه روانه می‌شوند و دوست دارند با خاویر عکس گرفته و امضا بگیرند. این‌ها می‌تواند نماد از این باشد که یک موجی از خداپرستی با ادیان جدید و کتب اسمانی جدید به راه افتاد و همه را از همه‌جا جذب خود کرد. مادر متوجه می‌شود که جای خون مقتول دوباره نمایان شده و این نشان از این است که هرج‌ومرج دیگری در راه است.

مادر رفته‌رفته در فیلم نادیده گرفته می‌شود و خانه به یغما می‌رود. هر چیزی که می‌تواند نشان از نویسنده باشد که در واقع نشان از خداست مورد استقبال قرار می‌گیرد و مهمانی که مادر برای خودش و خدا ترتیب داده بود نابود و غارت می‌شود. مادر رفته‌رفته تنها می‌شود و حتی خاویر نیز به او توجهی نمی‌کند.

در جاهایی احساس می‌کنیم که مادر می‌تواند نقش ابلیس را نیز بازی کند. کسی که خدا را بیش از دیگران تقدیس می‌کند ولی مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد به واسطه این‌که اعتقادی به این انسان‌ها ندارد. این نکته را در یک دیالوگ از فیلم که جنیفر از خاویر شکایت می‌کند نیز به‌خوبی می‌توانیم تطبیق دهیم.

از طرفی مادر می‌تواند به‌عنوان یک دستیار برای خدا تلقی شود. خدایی که همه فکر و ذهنش معطوف و خلق کردن است و کسی را می‌خواهد که امورش را رتق‌وفتق کند و احیاناً نقص‌ها و خرابی را جبران کند. خدای خالق و خدای اداره‌کننده.

پس‌ازاین همه هیاهو به‌طورکلی صحنه عوض می‌شود و ما شاهد درگیری‌های نظامی و مسلحانه و کشت و کشتار شدید هستیم. مادر در این بین آسیب می‌بیند و به سختی خودش را به اتاق خاویر یعنی عرش الهی که تنها جایی است که انسان نمی‌توانند وارد بشوند می‌رساند.

در اینجا زمان این می‌رسد که منجی متولد شود تا بیاید و این هرج‌ومرج‌ها را از بین ببرد. همه ساکت می‌شوند و منتظر تولد او هستند. بعد از این‌که بچه به دنیا می‌آید مادر چهارچشمی مراقب اوست تا گزندی به او نرسد. حتی او را خاویر نیز دور می‌کند. نشان از اینکه خداوند منجی را به میان مردم خواهد فرستاد. توحش آن‌ها را می‌بیند ولی معتقد منجی آن‌ها را نجات خواهد داد ولی مادر احساس می‌کند باید از او مراقبت کند و توحش‌های این انسان‌ها منجی را نیز می‌تواند هلاک کند. و این منجی آخرین دستاویز مادر است.

بعدازاین که خاویر فرزند را به میان طرفداران می‌فرستد او دست‌به‌دست می‌شود و تقدیس می‌شود و بعد تکه‌تکه می‌شود و هر کس تکه‌ای برمی‌دارد. این می‌تواند بیشتر به پیامبر کشی و دشمنی‌ای که در بین پیروان با او وجود دارد اشاره کنند. خاصتاً می‌تواند به حضرت عیسی اشاره کند و چه نزدیک به پیامبر اسلام اگر حادثه لیله المبیت روی می‌داد و مشرکان به مقصود خودشان نائل می‌شدند.

بعدازاین مادر دیگر تاب نمی‌آورد. جهنمی که دنیا روی آن بنا شده را شعله‌ور می‌کند و همه و خودش را نابود می‌کند. می‌تواند استعاره از جهنم باشد و حتی استعاره از اتشفشان هایی که در دل طبیعت است و زمانی فوران خواهد کرد زمین را از بین خواهد برد و این واکنش طبیعت به خرابی‌هایی است که روی آن انجام می‌گیرد. این آتش از فندکی که از جیب مرد افتاده است توسط مادر روشن می‌شود. انگار که سبب نابودی نهایی جرقه‌ای است که از آدم نشئت می‌گیرد.

مشخصاً خاویر در این آتش‌سوزی آسیب نمی‌بیند او خداست و مصون از این بلایا و همواره سعی در احیای آن دارد. خودش را گنج مخفی می‌داند که می‌خواهد آشکار کند و به این‌که دست به بازسازی دوباره نزد قانع نمی‌شود. عصاره جان طبیعت که همان دانه طبیعت است و به شکل کریستال مثل اول فیلم که مادری دیگر گرفته بود می‌گیرد و آن را در جایگاه خودش قرار می‌دهد و دوباره همه‌چیز نو می‌شود که نمادی از زایش دوباره است. و ما در اینجا به ابتدای فیلم بازمی‌گردیم ولی با مادر طبیعتی جدید.

در انتهای فیلم که طبیعت دوباره از نقطه‌ای مادر که هست بازسازی می‌شود ما متوجه یک چرخه می‌شویم. چرخه‌ای که نشان از خلقت و هبوط تا جنگ و خونریزی و در انتها ظهور منجی و جهان آخرت است. و این همان چرخه زندگی انسان بر روی کره زمین است.

بسیاری از این نمادها مانند بهشت و جهنم و منجی و نجات‌دهنده جهان و داستان هبوط آدم و حوا سمبولها و قوانینی هستند که بیشتر احساسات با آن‌ها سروکار داشته و آن‌ها را پذیرفته است و عقل و منطق خیلی جایگاه ویژه‌ای برای آن‌ها قائل نیست.

مجموع حوادثی که در دل فیلم می‌گذرد از سوختن و مرگ و جنگ و تکه‌تکه کردن کودک تا قتل برادر و خونی که زمین پاک نمی‌شود و موارد بسیاری که در فیلم بود همه حالات اندوه‌بار و غم‌زده طبیعت را نشان می‌دهند و بیشتر حول مناظر و حوادثی هستند که موجب یاس و نگرانی و رنجش و ترس انسان می‌شوند.

ممکن است افراد دیگری در مواجه با این فیلم و کشف این سمبولها به معانی دیگری از آن دست یابند و معنای ذکرشده توسط راقم سطور برای آن‌ها خیلی جالب توجه نباشد. در این صورت نیز می‌توان عرضه داشت که نمی‌توان گفت که معنی فلان تعبیر در یک اثر درست‌تر از فلان تعبیر دیگر است. چنین قضاوت کلی امکان ندارد و هر مخاطبی بنا به روحیه خودش معنای موردنظر را احساس و ادراک می‌کند.

  • مهدی خدایی