تفکر کوانتومی
در قرن های گذشته، علوم تجربی شباهت چندانی با نسخه ی امروزیشان نداشتند. در آن دوران مخصوصاً پس از کشف روابط طبیعی غیر قابل توضیح تا آن روز مانند نیروی جاذبه آنچنان پیشرفت بزرگی محسوب می شد که انگار تمام راز های علم گشوده شده بود و بشر از رمز و راز طبیعت سر دراورده بود و دیگر چیز مبهمی باقی نمانده بود. حرف علوم تجربی مانند فیزیک در آن زمان این بود که حتماً همین است و چیزی جز این نیست.
سال ها بعد کسی مانند انیشتین که چندان مطمعن نبود آنچیزی که در آن روز به عنوان علم مطرح می شود، همه چیز را توضیح می دهد، با کنکاش در علم فیزیک، آنرا به سطح بالاتری برد که می گفت این چیزی جاذبه نام می دهید، اصلاً نیرو نیست! بلکه خمش فضا زمان تحت تاثیر جرم است! تازه این هم در تمام طبیعت صادق نیست، بلکه برای اجسامی با جرم زیاد (یعنی بیشتر از ذره های ریز اتمی مانند الکترون و پروتن) و سرعت کم اینگونه است! اگر سرعت جسمی بسیار زیاد باشد مثلاً در حد سرعت نور یا جرمش بسیار کم باشد در حد ذرات زیر اتمی، اصلاً قوانین جاذبه آنجا وجود ندارد! بلکه قوانین دیگری وجود دارد که تازه می گوید دقیقاً نمی دانم چه اتفاقی می افتد! احتمالاً این شکلی است! شاید!
علوم تجربی مسیر طولانی را طی کرده است تا از موضع مطمعن و مغرورانه ی "حتماً به این صورت است" و "همه چیز روشن است" به موضع خاضعانه و فروتنانه ی "احتملاً اینگونه است" و "در برخی موارد شاید اینگونه باشد" برسد. یا به عبارت دیگر علم از "قطعیت" به "عدم قطعیت" رسیده است. تازه اینجا از علم حرف می زنیم! علمی که برپایه آزمایش های دقیق مستند تکرار پذیر و حساب و کتاب و منطق عددی و صوری خشک بدون کوچکترین انعطاف و ابهام بنا شده است به این نقطه از عدم اطمینان رسیده است در پاسخ می گوید: "شاید"! اما در ادامه این نوشته قرار نیست در مورد تاریخ و فلسفه ی علم صحبت کنیم، می خواهیم در مورد ذهن خودمان صحبت کنیم.
تفکر طبیعی
اگر بخواهیم وضعیت تفکر خودمان را با علوم تجربی مقایسه کنیم ساختار فکری ما بیشتر شبیه به کدام دوره ی علم است؟ دوران قرن 19 یا دوران کنونی؟ به عبارت دیگر ساختار ذهن ما امروز قضاوت قاطعانه شبیه به فیزیک نیوتنی دارد یا قضاوت غیر قطعی شبیه به فیزیک کوانتومی؟ چه میزان از مستحکم بودن حکم هایی که ذهن ما صادر می کند اطمینان داریم؟ راستش اطمینان خیلی بالایی داریم! در درون خودمان می گویم اگر من به چیزی باور دارم، "حتما همین گونه است!"، "اصلاً ممکن نیست حالت دیگری وجود داشه باشد". اگر کسی چیزی می گوید که مخالف پذیرفته های قبلی من است، "حتماً او اشتباه می کند!"، "حتما او وابسته به فلان گروه/نحله/اندیشه ی سیاسی/اقتصادی/فرهنگی و... است که حرفی بر خلاف حقیقت (باور های خودم) می زند!"، "اصلاً ممکن نیست اشتباه از من باشد!" به عبارت دیگر تفکر ما بسیار قطعی است و آنچه به آن باور دارد را عین راستی و درستی می داند و تا آنجا پیش می رود که خود را مبدا سنجش صحت تفکرات دیگران قرار می دهد و سایرین را به دلیل انطباق نداشتن با خود، تکفیر می کند.
پذیرش در تفکر طبیعی چگونه است؟ چند منبع به شکل هایی که موضوع بحث این نوشته نیست، برای ذهن معتبر شده اند و مانند سایر پذیرفته های قبلی به شدت مستحکم و غیر قابل تردید هستند. پذیرش در تفکر طبیعی تابع اعتبار منبع است نه چیز دیگری. اگر فرد کسی را قبول داشته باشد حرف او را می پذیرد و اگر قبول نداشته باشد، نمی پذیرد. اعتنایی هم به درستی یا نادرستی حرف او نمی کند. حرفی را می پذیرد چون همه یا به عبارت بهتر همه ی کسانی که او قبول دارد یکصدا یک حرف را می زنند.
پس در تفکر طبیعی:
- آنچه حقیقت می پنداریم: خودِ خودِ حقیقت است که به هیچ عنوان نمی توان آنرا زیر سوال برد.
- آنچه می پذیریم: حرف کسانی است که آنها را قبول داریم.
تفکر کوانتومی
اما اگر بخواهیم کوانتومی فکر کنیم چه؟ یعنی همانطور که علم کوانتوم بر پایه ی عدم قطعیت بنا شده و می گوید احتمالا این طور است ما هم طرز فکرمان را به این شکل تغییر دهیم. یعنی بپذیریم بخشی از چیزهایی که می دانیم یا اکنون که کوانتومی فکر می کنیم، بهتر است آنها را "پذیرفته ها" بنامیم، احتمالاً درست هستند و نه حتماً! و حتی پا را فراتر بگذاریم و اینگونه فکر کنیم که پذیرفته های ما خود یک احتمال هستند! یعنی اگر چیزی را حقیقت می دانیم، در واقع یک احتمال از ده ها و یا شاید صد ها احتمال ممکن درباره ی یک موضوع باشد که به هر دلیلی ما آن را پذیرفته ایم. یعنی حقیقت را هنوز نمی دانیم. و حتی نمی دانیم آن احتمالی که پذیرفته ایم بخشی از حقیقت است یا اصلاً ربطی به حقیقت ندارد. اگر اینگونه فکر کنیم چه؟ فهم ما از جهان چه تغییری می کند؟
- آنچه تا کنون حقیقت می پنداشته ایم: یک احتمال از میان احتمالات زیادی است که ما آنرا پذیرفته ایم.
- آنچه می پذیریم: یکی از احتمالات معتبر است که توضیحی برای اثبات آن احتمال وجود دارد به شکلی که تمام احتمالات دیگر را به صورت قطعی رد می کند.
بنابراین در تفکر کوانتومی، حقیقت یک چیز روشن واضح بدیهی نیست، بلکه یک امر پوشیده ی نامعلوم است که از بین چندین احتمال باید کشف شود تا بتوان با پیدا کردن توضیحی برپایه ی شواهد و مدارک یکی از این احتمالات را اثبات کرد. مشکل اینجاست که شاید حقیقت اصلاً در بین احتمالاتی که به ذهن ما می رسد نباشد! یا شاید ترکیبی از بعضی از این احتمالاتی باشد که به ذهن ما رسیده است با آن دسته از احتمالاتی است که هرگز به ذهن ما نمی رسد باشد. چگونه؟
بررسی سوانح هوایی
یکی از جاهایی که تفکر کوانتومی در آن رواج دارد بررسی سوانح هوایی است. وقتی یک هواپیما دچار سانحه می شود انواع و اقسام شایعات در مورد دلیل اتفاق افتادن آن در بین مردم مطرح می شود. اما گروه بررسی به هیچکدام از این ها اعتنایی نمی کند. نمی گوید چون خیلی از مردم فلان اعتقاد را دارند حتماً همان اتفاق افتاده است. نحوه ی بررسی سوانح هوایی به شکل زیر است:
- تمام احتمالات موجب به سقوط هواپیما مطرح می شوند.
- احتمالات غیر معتبر که به دلایل منطقی امکان اتفاق افتادن نداشته اند حذف می شوند.
- گروه بررسی به دنبال قطعات بجا مانده از هواپیما می رود و با آزمایش آنها بررسی می کند که آیا به درستی کار می کرده اند یا مشکلی داشته اند. با بررسی قطعات و اطمینان از درستی عملکرد آنها احتمالاتی که مربوط به نقص این قطعات بوده است را حذف می کنند. مثلاً بررسی نشان می دهد که موتور تا آخرین لحظه کار می کرده، پس نقص در موتور یا سوخت رسانی دلیل سقوط نبوده است و از لیست احتمالات حذف می شوند.
- با کم شدن تعداد احتمالات به سراغ جعبه ی سیاه می روند و عملکرد خلبانان و هوپیما را بررسی می کنند. در اینجا هم برخی دیگر از احتمالات حذف می شوند مثلا این احتمال که هواپیما از دستورات خلبان پیروی نمی کرده، حذف می شود
- در نهایت یک احتمال که مدارک آنرا بدون نقطه ی ابهام تایید می کند به عنوان دلیل سانحه معرفی می کنند.
جالب است نه؟ بیاید یک مثال را بررسی کنیم:
در جولای سال 1996، یک فروند هواپیمای بوئینگ 747 در مسیر نیویورک به رم، اندکی پس از پرواز در میانه ی اقیانوس اطلس منفجر شد و سقوط کرد. شدت انفجار به حدی بود که هواپیمایی به بزرگی 747 را به دو قسمت تقسیم کرد به طوری که هر کدام از این قسمت ها به سمت جداگانه ای می رفتند. به محض وقوع این اتفاق، در بین مردم دلایل مختلفی برای توضیح چرایی این سانحه مطرح شد. از بمب گذاری و اقدامات تروریستی و درگیری در هواپیما تا انهدام آن توسط یک ناو نیروی دریایی آمریکا که در آن حوالی بوده است. این احتمالات به همراه برخی شواهد به شکل گسترده ای در رسانه ها مطرح شد و هر کسی یکی از این احتمالات را به عنوان دلیل سانحه پذیرفت. شما چه احتمالی به ذهن تان می رسد؟ آیا چیزی که باعث چنین انفجاری در یک هواپیما شده باشد، می تواند چیز دیگری به جز احتمالات مطرح شده باشد؟
تیم بررسی بعد از مدت زیادی تحقیق و بیرون کشیدن لاشه ی هواپیما از اعماق آب و کنار هم گذاشتن آن ها، به نتایجی رسید که هیچکس انتظار نداشت. این سانحه نه به دلیل بمب گذاری بوده نه به دلیل برخورد موشک بوده و نه به دلیل سایر احتملات مطرح شده. دلیل وقوع سانحه به این شکل بوده است که هواپیما تاخیر داشت و به دلیل گرم شدن هوای کابین مسافران، خلبانان سیستم تهویه ی هواپیما را قبل از پرواز روشن کرده بودند. این سیستم مانند کولر گازی یا یخچال خروجی دارد که گرمای کابین را به بیرون منتقل می کند. خروجی این سیستم در زیر یکی از مخازن سوخت قرار داشته که در آن زمان سوخت کمی داشته و فضای خالی زیادی در آن وجود داشه است. تبادل گرمای خروجی سیستم تهویه با مخزن سوخت باعث بخار شدن بنزین داخل مخزن شده بود. از طرفی به دلیل محدودیت فضا در هواپیما، سیم های مدار های مختلف در کنار هم قرار دارند و پوسته ی بسیاری از سیم ها پوسیده بودند در یک لحظه جریانی که متعلق به یک مدار با ولتاژ بالا بوده است، به مدار اندازه گیری میزان سوخت که ولتاژ پایینی دارد، در همان مخزنی که بنزینش بخار شده بود، منتقل می شود (اتصال کوتاه). همین باعث ایجاد جرقه در مخزن سوختی که بنزین بخار شده داشت می شود و انفجار رخ داده است. حالا اگر کسی می آمد و در زمان وقوع سانحه در میان آنچیزی هایی که مردم پذیرفته بودند می گفت: "از کجا معلوم انفجار به دلیل جرقه ی ناشی از اتصال کوتاه در یک مخزن تقریباً خالی دارای بخار بنزین نبوده باشد؟" چه کسی به او اعتنا می کرد؟ هیچکس! به این دلیل که تفکر مردم طبیعی است نه کوانتومی اما تیم بررسی سوانح این ابتدا آن احتمالات که در بین مردم مطرح شده بود و سایر احتمالات را با بررسی مدارک رد کرد و در ادامه به این احتمال که واقعاً دلیل سانحه بود رسید. یعنی خودشان هم از اول همچین این احتمال را نمی دادند اما تفکر کوانتومی این امکان را به وجود آورد تا دلیل اصلی که در ابتدا یک احتمال بعید مضحک به نظر می آمد، مشخص شود.
230 نفر کشته شدند تا صنعت هوانوردی با چشمان خود ببیند آن احتمالی که به شدت بعید و غیر محتمل و قابل چشم پوشی می دانست، نه تنها می تواند اتفاق می افتد، بلکه در صورت اتفاق افتادن چه تاثیرات شدیدی می تواند داشته باشد
اصول تفکر کوانتومی
- هر آنچیزی که درباره ی یک پدیده گفته می شود، یک ادعا است و هر ادعا می تواند یک احتمال معتبر یا نامعتبر باشد.
- هبچ احتمالی را به دلیل بعید بودن، نمی توان رد کرد یا نادیده گرفت.
- احتمالات را فقط و فقط با اثبات عدم امکان وقوع آن ها می توان رد کرد. نه به هیچ شکل دیگر.
- تا قبل از اثبات قطعی یک احتمال برای توضیح پدیده، هیچکدام از احتمالات معتبر دیگر را نمی توان منتفی دانست.
- اثبات یا رد احتمالات مختلف، صرفاً با مدارک ممکن است. ادعا یا شواهد، مدرک نیستند.
- توضیحی که حقیقت داشتن یک احتمال را تایید می کند، باید بتواند آن وقوع آن احتمال را به صورت قطعی و بدون نقطه ی ابهام تایید کند و تمام احتمالات دیگر را به صورت قطعی رد کند.
- تا قبل از مشخص شدن حقیقت، حقیقت معرفی کردن یک احتمال، بیان خلاف واقع (دروغ) است. حتی اگر بعداً مشخص شود احتمال بیان شده حقیقت داشته است.
اینکه کسانی که به ما چیزی می گویند، خیلی از آن مطعمن است، یا ما او را خیلی قبول داریم، یا آدم خیلی خوبی است و تا حالا دروغ از او نشنیده ایم یا همه یا به عبارت درست تر "اغلب کسانی که ما می شناسیم" یک چیز را می گویند، هرگز نه مدرک است، نه چیزی را تایید می کند و نه احتمالاتی که بر خلاف ادعای آنان است را رد می کند. اینکه ما خیلی هیجان زده شده ایم، دلمان می خواهد یکی از احتمالات حقیقت داشته باشد یا اصلاً دوست نداریم یکی از احتمالات درست باشد نه احتملات را تایید می کند نه رد می کند و نه وزن آن ها را تغییر می دهد. اینکه ما پیش فرض هایی در ذهن داریم، به افرادی سمپاتی داریم، ته دلمان از او خوشمان می آید یا از کسی نفرت داریم و... هیچ جایی در تفکر کوانتومی ندارد. در واقع در تفکر کوانتومی همه ی اینها را باید ریخت دور.معتبر بودن یا نبودن یک احتمال یا درست یا نادرست بودن یک توضیح یا واقعی یا جعلی بودن یک مدرک هیچ ربطی به ارائه دهنده ی آن ها ندارد. هر کسی می تواند حرف درست یا غلطی بزند گذشته ی خوب یا بد او هیچ چیزی در مورد درستی حرفش نمی گوید.
چگونه کوانتومی فکر کنیم؟
تغییر دادن نظم فکری اصلاً ساده نیست. ذهن ما به نظم طبیعی خو کرده است و ما از پذیرفتن اینکه اکثر آنچه می دانیم یا به صورت دقیقتر پذیرفته ایم، احتمالاتی بی مبنا بوده اند، وحشت داریم پیامد همچین بررسی هایی آن است که به احتمال زیاد بسیاری از عقاید و راهکار ها و رفتارها و ارزش های ما اصلاً درست نبوده اند و کلا در راه اشتباهی در زندگی بوده ایم و جرات رو به رو شدن با همچین نتایجی را نداریم. همچنین پیامد دیگر تفکر کوانتومی این است که با زیر سوال رفتن یکی از باور های ما سایر باور هایی که بر پایه ی آن پذیرفته ایم هم زیر سوال می رود و این نظم ذهنی ما را به هم می ریزد و از لحاظ روانی به ما فشار می آورد. با این حال برای کوانتومی فکر کردن می توان قدم های زیر را برداشت:
- بررسی کوانتومی: تک تک چیزهایی که قبول کرده ایم را باید مورد بررسی قرار دهیم آیا واقعاً مطمعن هستیم اینگونه است یا این باور ما خود یک احتمال از میان احتمالات دیگر بوده است؟ آیا اصلاً این احتمال، یک احتمال معتبر است یا یک احتمال که می توان به دلایلی نشان دهد که حتماً نمی تواند حقیقت داشته باشد؟ اگر احتمال معتبر است، بقیه ی احتمالات معتبر با چه استدلالی رد شده اند؟ توضیحی که برای اثبات این احتمال داریم، آیا بدون نقص است یا نقاط ابهامی باقی می گذارد؟ باید در مورد همه ی پذیرفته ها این بررسی را انجام دهیم و در صورت اینکه اشکالی در تایید آن پیدا شود باید آن باور از مرتبه ی حقیقت به مرتبه ی احتمال تنزل دهیم اگر آن احتمال غیر معتبر است یا مدارکی وجود دارد که حقیقت داشتن آن را غیر ممکن می کند، باید بپذیریم حقیقت هرچه بوده، آن احتمالی که به عنوان حقیقت پذیرفته بودیم نبوده است.
- رهگیری ذهنی: باید فکر کنیم منشا تک تک باور هایی که در ذهن ما وجود دارد را بیابیم. اگر من فکر می کنم حقیقت فلان پدیده اینگونه است، از کجا این فکر در ذهن من آمده است؟ آیا از کسی که قبولش دارم شنیده ام؟ در رسانه ای که معتبر می دانم دیده ام؟ در کتابی خوانده ام؟ خودم فکر کرده ام و به این نتیجه رسیده ام؟ از کجا آمده این فکر؟ آگر باوری در ذهن من به این دلیل ایجاد شده که کسی به من گفته، خود او از کجا می دانسته؟ آیا او خودش آن چیزی را که می گوید واقعاً می داند یا او هم صرفاً چیزی را پذیرفته؟ آیا او اصلاً امکان دانستن این چیزی را که گفته داشته یا نداشته؟ مثلاً کسی که می آید می گوید فلان دارو برای فلان بیماری خوب است، اصلاً پزشک است یا یک آدم عادی؟ به محض اینکه مشخص شود باوری در ذهن وجود دارد که منشا آن کسی است که او هم باورش را بازگو می کرده یا اصلاً امکان بررسی و یا صحت سنجی موضوعی را که بیان می کرده نداشته است، باید آن باور را از مرتبه ی حقیقت به مرتبه ی احتمال تنزل دهیم.
- بی اعتباری برداشت محیطی: بزرگترین منبع فهم ما از جهان برداشت محیطی است، یعنی چیزهایی که توسط حواس پنجگانه و سایر حواس از محیط درک می کنیم و در ذهن تفسیر می کنیم. بسیاری از آن چیزی که پذیرفته ایم از همین برداشت محیطی آمده اند اما مشکل بزرگی اینجاست که در مقایسه با بزرگی و پیچیدگی بسیار بالای جهان توان بسیار محدودی در درک جهان دارد و فهم آن چندان قابل اعتنا نیست. باور ندارید؟ قبل از طلوع آفتاب به بالای یک تپه یا کوه بروید و تا غروب، خورشید را دنبال کنید، آیا چیزی که شما به چشمان خودتان می بینید این است که زمین حرکت می کند یا خورشید؟ ادراک محیطی شما می گوید زمین بزرگتر است یا خورشید؟ ما می دانیم که این زمین است که به دور خورشید می چرخد و اندازه ی خورشید بسیار بزرگتر از زمین است. اما فهم محیطی به ما چه می گوید؟ آنچه ما با چشم خود می بینیم این است که خورشیدی که ابعاد آن بسیار کوچکتر از زمین به این بزرگی است در حال چرخش به دور آن است! به قول آن دوست صاحب نظریه ی خورشید پشتش به ماست، هر چی (در آسمان) بالا بیاد اون می چرخه! این یک مثال از پرت بودن و سطحی بودن نتیجه ای است که فهم محیطی از حقیقت جهان به ما ارائه می دهد. تمام باور هایی که بر اساس فهم محیطی بوجود آمده اند نامزد بررسی کوانتومی هستند و احتمال زیادی در مردود شدن آن ها در این بررسی وجود دارد.
- پذیرش غیر قابل تشخیص ها: بعضی از باورهای ما بر پایه ی چیزهایی است که اصلاً قابل تشخیص نیستند اما ما به سادگی در مورد آن ها حرف می زنیم. مثلاً به صورت مداوم می گوییم نظر مردم به فلان شکل است و اینگونه فکر می کنند. نظر مردم یعنی جامعه ای با ابعاد میلیونی چگونه برای یک نفر انسان قابل تشخیص است؟ با برداشت محیطی با توان محدودش؟ یا با برگزاری نظر سنجی های شخصی که دوست و فامیل و آشنا و در و همسایه فلان نظر را دارند؟ اینها همه بی اعتبار هستند و هرگز نمی توانند نشان دهنده ی نظر مردم باشند. در موارد دیگر هم نقاطی هستند که برای ما آدم های عادی مدارکی در دسترس نیست که درستی یا نادرستی یک ادعا را بررسی کنیم و راه دیگری نداریم. اینگونه موارد در دسته ی غیر قابل تشخیص ها قرار می گیرند و ما چاره ای جز پذیرش ابهام و "نمی دانم" در این موارد نداریم. در بهترین حالت در مسائل غیر قابل تشخیص می توانیم بگویم بنا به مدارکی حتماً اینگونه نیست اما نمی توانیم با قاطعیت بگویم حتماً چگونه است.
- کنترل احساسات: بدون تعارف هر کجا احساساتی بشویم، دیگر عقلمان کار نمی کند. فرقی نمی کند جه احساسی. هیجان،علاقه، عشق، نفرت، خشم، کینه، عصبانیت و... همه و همه احساس هستند و بروز آن ها در ما به این معنا است که ذهن ما به صورت کامل در ساحت ناخوداگاه است و خوداگاهی دیگر قدرتی ندارد. در همچین شرایطی نمی توان کوانتومی فکر کرد که آیا این احتمال می تواند معتبر باشد یا نه! در این حالت همان تفکر طبیعی در ذهن بوجود می آید. حتماً همینه! مگه ممکنه چیزی جز این باشه! در همچین شرایطی استاندارد پذیرش ذهن به شدت پایین می آید و عملاً هر چیزی که تایید کننده ی باور های اوست می پذیرد. این یک متد کلاسیک کنترل ذهن است مثلاً برای قبولاندن یک باور به شخص، ابتدا احساسات فرد را تحریک می کنند سپس چیزهایی می گویند که باور های گذشته ی فرد را تایید می کند سپس آن باور را برای او مطرح می کنند و شخص به سادگی می پذیرد! تمام چیزی که برخی افراد مخ زنی می نامند، اجرایی ابتدایی و سطحی از این سه مرحله است. برای داشتن تفکر کوانتومی، نباید اجازه دهیم هیچ چیزی احساسات ما را تحریک کند یا ما را هیجان زده و عصبانی کند. کسی هم که به دنبال تحریک احساسات ماست، به دنبال هدفی است که اگر ذهن ما در ساحت خوداگاه باشد و تفکر ما کوانتومی، به آن نمی رسد.
اگر کوانتومی فکر نکنیم چه؟
می توانیم به همین روش تفکر طبیعی ادامه دهیم، اتفاقی نمی افتد. منتها همانطور که پیشرفت علم از "حتماً اینگونه است" به "احتمالاً که اینگونه باشد" بوده است، اگر ما می خواهیم فکرمان را پیشرفت دهیم چاره ای جز حرکت به سمت تفکر کوانتومی نداریم. با پیچیده تر شدن مداوم جهان تفکر طبیعی که با تکیه بر فهم محیطی و باورهای بر اساس اعتبار افراد کار می کند، روز به روز کارایی خود را در فهم جهان از دست می دهد و در واقع مدت ها است که از دست داده اما ما این ساختار فکری را ول نمی کنیم چون از عدم وجود و جایگزین کردن آن می ترسیم. از زیر سوال رفتن باورهایمان می ترسیم. از اینکه بر ما روشن شود افراد، رسانه ها و در کل مراجعی که آن ها را معتبر می دانستیم، حرف های بی اساسی زده اند و ما در یک استاندارد پذیرش نازل اجازه داده ایم ذهنمان توسط آن ها شکل بگیرد و به سمت خاصی هدایت بشود، وحشت داریم. این ترس ها بزرگترین مانع حرکت به سوی تفکر کوانتومی است و نتیجه ی آن دور شدن روز به روز فهم ما از حقیقت و کاهش توان ذهن ما در درک جهان است.
این نوشته اکنون در کانال تلگرام "عمیق در ذهن" هم قابل دسترسی است:
سایر نوشته های پرونده ی پیچیدگی:
مطلبی دیگر از این انتشارات
کدام پیامرسان را انتخاب کنیم؟ بررسی گزینههای داخلی و خارجی پیش رو
مطلبی دیگر از این انتشارات
شرایط دشوار؛ راه حل آسان
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازی بولینگ و چالش های برنامه نویسی