طبیعت عشق آزاد

قبلش بگم: منظور از آزاد همون نامتناهیه.
این رو فعلا میذارم اینجا. بعدا باید ربطش بدم به مبحث خانواده. چون این عشق آزاد و نامتناهی به کامل‌ترین شکل در درون خانواده رخ میده. بحث قشنگیه. از دستش ندید.

وقتی میگیم عشق نامتناهی، نامتناهی به معنای یه جور احساس به شدت قدرتمندی که تو رو به جنون برسونه نیست. عشق اون چیزی نیست که تو لیلی و مجنون رخ میده.

مجنون عاشق لیلی نیست. مجنون عاشق احساس قدرتمند و بی حد و حصر خودشه. مجنون عاشق همون وضعیت بلاتکلیفیه. چون تنها در اون صورته که اون احساس قدرتمند زنده میمونه. مجنون اگه به لیلی برسه، میلش در درازمدت میخوابه. شنیدی که میگن ازدواج گور عشق است. ازدواج گور این احساس قدرتمنده. اما مجنون اگه مطمئن بشه که نمیتونه به لیلی برسه، باز هم میلش خواهد خوابید. چون این رسم روزگاره. آدم فراموش میکنه.

احساس یکی از جنبه های عشقه. میشه گفت یکی از عناصرش. اما جنبه نامتناهی عشق به این احساس نیست. در واقع، شدت این احساس نیست که نامتناهی بودن عشق رو تعیین میکنه. اگه فکر کنیم شدت احساس عدم تناهی عشق رو تعیین میکنه و به دنبال اون احساسی باشیم که همیشه در بالاترین حد خودشه، عشق ناممکن میشه. به مجنون نگاه کن تا بفهمی چرا.

عدم تناهی عشق به خواست و اراده بستگی داره.

عشق به لحاظ شدت احساسات چیزی فراتر از دوستی نداره. چیزی فراتر از علاقه خواهر به خواهر نداره.

اما چیزی که داره، یه خواست و اراده بی نهایت و قدرتمند برای حفظ رابطه است. دو تا آدم غریبه که با هم عهد میبندند هیچوقت از هم جدا نشن. و حاضرن برای حفظ رابطه، از خودخواهی‌های خودشون بگذرند. میبینی چه اراده و چه تعهد قدرتمندیه. مطمئن باش احساس در این رابطه حضور خواهد داشت. شاید این احساس به اندازه احساسات مجنون شدت و هیجان نداشته باشه، اما هست. میدونی چه حسی هست؟ حس زندگی و آزادی. حس بودن. چون تو وقتی قرار میذاری تنهایی هات رو تنها با یه نفر پر کنی، در حضور هیچکس دیگه ای راحت نخواهی بود. اون خواست آزادی و بودن و تایید توسط دیگری، تنها در کنار این آدم به طور کامل برآورده میشه و تنها در کنار این آدمه که به طور کامل احساس آزادی خواهی کرد.