معرفی فیلم| CODA، روایتی از خانواده، عشق و فداکاری


شاید همه ی ما توی یه بخشی از زندگیمون حس کردیم که با وجود تموم علاقه و عشقی که نسبت به خانواده مون داریم، راه و مسیرمون از هم جداست، خواسته و هدفمون با آینده ای که خانواده برامون متصور میشه متفاوته، یا کاری که داریم انجام می دیم برای خانواده مون قابل درک نیست.

پیش اومده که گاهی بار سنگینی مشکلات خانواده ی کوچیک و دوست داشتنی مون رو تنهایی به دوش بکشیم و سنگینی این بار رو با تموم وجود حس کنیم، گاهی به خاطر خانواده از خواسته هامون میگذریم و گاهی هم نه به هر قیمتی که شده برای رسیدن به خواسته مون تلاش می کنیم.

فیلم کودا، داستان روبی، دختری است که با محبت شنوایی در خانواده ای به دنیا می آید که گوش هایشان برای همیشه گوش کردن به سکوت را انتخاب کرده است، اما سکوت دنیای اطراف چیزی از سر و صدای ذهن آدم ها کم نمی کند، شاید دنیایشان خالی از صداهای اطراف بود، اما پر بود از صدای تپش های قلبی که برای همدیگر و به عشق هم می تپید.

کودا، داستان قلب تپنده ی یک خانواده است. کودا، نشان می دهد که خانواده ای که گاهی روبی از ناشنوا بودن آن ها خجالت می کشید، چگونه معنی عشق و دوست داشتن را برای او هجی کردند، کودا نشان می دهد که برای پدر یا مادر بودن لازم نیست کامل یا سالم باشی، فقط کافی است عشق ورزیدن بدون قید و شرط را بلد باشی، کودا برای من یک داستان دوست داشتنی بود، دخترکی که در کنار خانواده اش ایستاد و خانواده ای که هیچ درکی از خواسته و هدف روبی نداشت اما از او حمایت کرد و باعث شد غنچه های دخترک بشکفد و گل کند.

دیدن این فیلم باعث شد فکر کنم ناشنوا بودن یک تفاوت است، نه یک نقص و این نکته به زیبا ترین شکل ممکن به تصویر کشیده شده بود،دخترک و اعضای خانواده به مرور و کم کم با ترس های خود رو به رو می شدند و یکی پس از دیگری آن ها را پشت سر می گذاشتند، طوری که حس امید و شجاعت را در دل بیننده زنده میکرد.

روال فیلم دوست داشتنی و آرام بود، هم با آن خندیدم، هم گریه کردم، فیلم جلو می رفت و من شکفتن گل ها رو توی قلب و ذهنم حس می کردم.