اینجا من، زندگی، ویرگول. و آنجا، من، زندگی و ماجراجویی ... shiasi.com
خود ارضایی ذهنی با فیلمهای انگیزشی
این جستار نیاز به بازنگری دارد. گرچه در نوشته گفتهام که فیلمهای انگیزشی آنهم زیاد موجب زوال انگیزه و پیشرفت میشود. با اینحال تاکید میکنم که انگیزه، موفقیت و شادابی یکی از عوامل پیشرفت، رضایت و حس خوب در زندگیست. و من اصلا مخالف آن نیستم بلکه بیشتر از هرکسی موافقم و در این مورد تجربههای خوبی هم دارم.
این موضوع خیلی زیاد شده برای همین دوستداشتم اینجا هم بگذارم و نشرش بدم. قبلا در سایت زیستن پلاس نوشتم ولی حالا اینجا بازنشر میکنم.
دوست خوبم سلام؛
قبل از اینکه گاردت را تبدیل به مشتهای آهنین کنی و بر سر صورت من بکوبی ادامهٔ این نامه را بخوان.
من نه تنها مخالف موفقیت و انگیزه داشتن نیستم، تازه خیلی هم دوست دارم. اما هر چیزی که از حد گذشت، خفگی و فرو رفتن در توهم میآورد.
بله سخن داریم، حدیث داریم، نمیدانم تحقیق داریم و هزاران چیز دیگر که همگی میگویند: زیادی کار خوب کردن تنها چیزی است که ایرادی ندارد. یعنی زیادهروی در کار نیک، بد که نیست هیچ، خوب هم هست.
من هم کاملا موافقم.
اما آیا موفقیت و انگیزش چیزهای خوبی هستند؟ یا بدند؟
راستش نه خوبند نه بد. موفق شدن یک حرکت است، یک دستاورد، یک نتیجه. انگیزه هم یک وسیله است برای پیشرفت.
اینطور تصور کن، هیتلر انسان موفقی بود اما آیا انسان خوبی بود؟ عقیم سازی ضعیفان کار خوبی بود یا سوزاندن آدمها؟ حمله و کشت و کشتار و تجاوز به زنها و بچهها چطور؟ در هر جنگی هست بیخودی طفره نرویم و بگوییم این داشت آن یکی نداشت. همهٔ جنگها داشتند و دارند. دستاورد کثیف بشری است. همین کافی بود که بدانی انسان موفق دلیل بر خوبی نیست. هیتلر، چنگیز و هزاران هزار نفر دیگر از اینها در طول تاریخ به هدفشان رسیدند و موفق شدند.
دیدی؟
از طرفی انگیزش هم نمیتواند خوب یا بد باشد. فقط خیلی ساده بگویم در یک جمله: انگیزه قتل!
یکی جهان را به صلح میکشاند و ایستادگی میکند حتی تا پای جنگ (متاسفانه گذری نیست بعضی اوقات). دیگری جنگ میکند و دنیا را بهم میریزد.
یکی انگیزه عشقورزی دارد دیگری انگیزه سواستفاده.
تا دلت بخواهد برایت مثال دارم و تو هم تا من دلم بخواهد میتوانی مثال بیاوری.
اما چرا فیلمها، حرفها و چیزهای انگیزشی و موفقیتی باعث خودارضایی ذهن میشوند؟
مخصوصا فیلمها.
تصور کن یک فیلم موفقیتی و انگیزشی میبینی. یک آدم بیچاره که با ورزش کردن و تلاش به جایی میرسد، دیگری بخاطر تلاش در راه کسب و کار از فقر با هزاران بلایی که سرش میآید نجات پیدا میکند.
این داستان را تصور کن:
سارا به خاطر مشکلات مالی و خانواده فقیرش در یک خیاطی کار میکند. چندبار اخراج میشود و در نهایت در یک تولیدی مشغول میشود. بعد از مدتی با پسری آشنا میشود و ازدواج میکند اما پسر خیانت میکند و سارا شکستهتر از همیشه بعد از طلاق دوباره به خانهٔ فقیرانهاش بر میگردد. این بار تصمیم میگیرد و از همان اتاق کوچک یک تولیدی راه میاندازد. یک سال اول با هزاران سختی حتی با خوردن نان خشک و آب سر میکند. از سال دوم کم کم وضعش بهتر میشود.
حالا هفت سال گذشته و سارا نه تنها چند تولیدی دارد بلکه یک زندگی لوکس و زیبا برای خودش دارد. به هیچکس نیاز ندارد و خواهر و مادرش در رفاه کامل کنارش هستند. حالا او زندگی میکند.
حس خوبی داری؟
ذهنت احساس میکند چون تو هم میتوانی. تو هم این حق را داری. تو باید این حق را بگیری.
حالا فیلمش را میبینی و حست دوچندان میشود.
چطوره فیلم بعدی را هم ببینی؟ اینبار همین داستان برای علی اتفاق میافتد که بعد از خیانت زناش از یک اغذیه خانگی به رستوران میرسد.
داستان و فیلم بعدی را تصور کن که یک پسر از فقر در ورزش موفق میشود و زندگی خودش و مادرش را عوض میکند.
فیلم بعدی و بعدی و بعدی.
همین گفتنش هم ذهنت را خسته کرد. چون عملی انجام نشد. تو فقط ذهنت را پر کردی و پر کردی تا انرژی کاملش گرفته شد و حس خوبی هم معمولا داری.
اما بعد از چند ساعت و در بهترین حالت چند روز بعد بیمارگونه یک گوشهای و حوصله خودت هم نداری.
خیلی حس آشنایی هست، میدانم من هم اینها را خوب طی کردم حتی خیلی بدتر. من هم همین مشکل را داشتم.
اما حالا ترجیح میدهم که کاری کنم و شکست بخورم، اصلا شکست چیه، ببازم. صفر بشم باز هم، که چندین بار شدهام. اما دیگر به این خودارضایی ذهنی رضایت نخواهم داد.
این خودارضاییهای ذهنی تو را تنها میکند. به جای انگیزه گرفتن از طبیعت، از دوستان. به جای ساختن یک گروه دوستی خوب که هم را پشتیبانی مثبت کنید، تو را گوشه گیر میکند. تو را در توهم غرق میکند و در نهایت یک گوشه خواهی افتاد و چشم باز میکنی میبینی سالها در توهم ماندی. هیچ کس هم نبود بهت بگه کجایی تو.
فقط این سوال را از خودت بپرس
دقت کردی با اینکه این همه فیلم انگیزشی و موفقیتی و الهام بخش و … دیدی، چرا باز زندگیت همینه؟
واقعا چرا؟ چرا با اینکه این همه انرژی میگیری اما باز شوت میشوی میروی کنار؟
چون ذهن ما تصور میکنه که واقعا کاری کرده، برای همین هست که انرژی میگیری و شنگول میشوی. این یک سو استفاده از قدرت ذهن ماست. ذهن این قدرت را دارد. تصور کن وقتی یکی از عزیزانت نارحت است تو هم ناراحتی میشوی و با خوشحالی آن خوشحال. تو کاری کردی؟
این فیلمها هیچ چیز خاصی نمیدهند جز لحظهای انگیزه. انگیزهام اگر استفاده نکنی تمام شدهاست و سوختی. درست مثل آتشی که روشن کنی زیر دیگ اما غذایی توش نباشد. آخر گرسنه میمانی.
نگذار با ذهنت بازی کنند و نگذار ذهنت با این تصورهای غلط خودارضایی کند. مگر اینکه دوست داشته باشی بیشتر از هر زمانی در تاریخ عمرت را تلف کنی.
بلند شو و حرکتی انجام بده. چیز به درد بخور جدید یادبگیر. دقت کن، چیز به درد بخور، نه هرچیزی که هرکسی بهت گفت. چیزی که به درد خودت به درد پیشرفتت به درد زندگیت بخورد.
قبلا اینجا گفتم با جو پیش نرو با شوق الکی پیش نرو. تکلیف خودت با زندگی را روشن کن و پیش برو. شاید باید یک مهارت جدید یادبگیری یا یک تکنیک یا حتی کار کردن با یک دستگاه. فقط خودت را بشناس و حرکت کن.
فیلم و سخن انگیزشی هم ببین و بعدش عمل کن و حرکت در مسیرت. انگیزه را مثل بنزین مثل سوخت اضافی درنظر بگیر.
یا اصلا تصور کن انگیزه مثل توربو است که روی ماشین نصب میکنی. یک مقدار در موقع مناسب به خودت تزریق کن تا جلو بیافتی. اگر هی توربو بزنی یا بد موقع حتی تزریق کنی که یا موتور میسوزانی یا با اجازه اگر خیلی باشد میزنه به باک و خودت و ماشین باهم میروید به فنا.
تصمیم با خودت
پینوشت: فیلمهای انسانهای موفق لازم هست و به نظرم باید دید. حتی آنهایی که یک کلیپ هستند و مثلا میان و میگویند من اینطوری موفق شدم. چیزی که مهمه زیاده روی نکردن برای مغز است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مکالمه؛ فیلمی درخشان از کارگردانِ پدرخوانده
مطلبی دیگر از این انتشارات
درباره ی ویرگول، این روزها.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا در ایران احزاب بزرگ شکل نمی گیرند؟