هُما از سایه ام کسب سعادت می کند، صائب / نه بی مغزم که دولت از پر و بال هُما جویم!... هُما پارسافر هستم، انسانی که با همه ی خِبط و خطایش، تا دم ِمرگ در پی اصلاح ِخود خواهدرفت، با دلی امیدوار به خدا.
دانشگاه اگر سیاسی نباشد، بنگاه تربیت سیب زمینی ِ متخصص می شود ...!
مال من نیست! عنوان ِ نوشته ام را می گویم، اصولاً ادبیات من با ادبیات جوان های امروزی کمی تا قسمتی متفاوت است. گاهی از دست ِ شُل و وِل نویسی ها، غلط های املایی و جملات نامفهوم و بی در و پیکرشون به ستوه می آیم و عطای خواندن ِ نوشته هاشون رو به لقای دیدن ادبیات سخیف و بی ریشه شون می بخشم و گاهی در مقابل ادبیات فاخر و تیزبینی و نکته سنجی های آنان واقعاً کم میآورم! نمونه اش همین جمله ی مندرج در این پلاکاردیست که این دانشجوی دانشگاه تبریز در نشست ِ دیروز ِ تالار وحدت ِ دانشگاه، با «سعید جلیلی» ، بالای سرش گرفته است!
گفتم که تیتر پُستم مال من نیست، اما به قول یکی از خوانندگان قدیمی، : «من نمی گم تموم ِ عالم می گن......» که این جمله یک واقعیت چالش برانگیز و سؤال خیز است که معمولاً پاسخ های سؤال برانگیزتری هم به دنبال دارد!
نمی دانم این حساسیت و تعصب ِ من در علاقه به اخبار دانشگاه تبریز و پیگیری رویدادهای آن، به این برمیگردد که خودم یک زمانی دانشجوی همین دانشگاه بوده ام و شیرین ترین خاطرات من در همین دانشگاه رقم خورده است یا به علت قدمت و اعتبار دانشگاه تبریز به عنوان دومین دانشگاه برتر ایران (بعد از دانشگاه تهران)، مخصوصاً در عرصه ی مبارزات دانشجویی ِ آن است و یا به خاطر اینکه بسیاری از فرهیختگان و روشنفکران جامعه ی ما در همین دانشگاه درس خوانده و فارغ التحصیل شده اند، مثل زنده یاد «دکتر غلامحسین ساعدی» و معلم آواره ی روستاهای تبریز (صمد بهرنگی) که گرچه خودش دانشجو نبود و فرصت و امکان تحصیلات دانشگاهی را تا آخر عمر کوتاهش پیدا نکرد، اما زمان ورودم به دانشگاه تبریز، شنیده بودم که در زمان حیاتش بسیار در دانشگاه تبریز رفت و آمد می کرد و با برخی از دانشجویان این دانشگاه، مخصوصاً مرحوم غلامحسین ساعدی حشر و نشر و گفتگو داشت ؟؟!! به هر حال دلیلش هرچه باشد، نقش دانشگاه تبریز را در گسترش و شکوفایی جنبش ها و مبارزات دانشجویی نباید نادیده گرفت.
و اما ایده ی منحوس و مملکت بر باد ده ِ غیرسیاسی کردن دانشگاه ها!
برای تحلیل این ایده، همانند بسیاری از ایده های متحجر و ویرانگر دیگر، باید اول کنکاش کنیم که چه کسانی و یا چه جناح های سیاسی یا اقتصادی و فرهنگی و.... از این قضیه نفع می برند و در صدد هستند از نمد ِ منفعل کردن دانشجویان در امور سیاسی، کلاهی هرچند نیمدار و مستعمل، برای خود دست و پا کنند؟؟!
كسانی در پی غيرسياسی كردن دانشگاهها هستند كه از سياسی شدن جامعه هراس دارند، چون بهتر از هر کس دیگر می دانند که فقط زمانی جامعه از انفعال، نجات پيدا خواهد كرد كه احساس كند، حرفش در ساختار قدرت اثر دارد و بداند كه هر حركتش در آيندهی كشور اثر گذار خواهد بود. اين افراد مايلند كه آحاد جامعه از حضور موثر و سرنوشت ساز در عرصههای سياسی محروم شده و يا حداكثر به صورت تشريفاتی در عرصههای سياسی حاضر باشند تا آنچه را كه فكر می کنند درست است و مردم عادی قدرت تشخيص آن را ندارند! به مرحله ی اجرا درآورند. كسانی كه رسما اعلام كردهاند رای مردم تزئینی است، دليلی ندارد كه دانشجويان را سياسی بدانند زيرا اگر دانشجو سياسی باشد جامعه را متحول و شاداب خواهد كرد و به دنبال آن تمامی افراد جامعه در عرصههای سياسی حضور فعال خواهند داشت. بنابراين كسی كه آرای مردم را تزئینی بداند، مسلماً نمی تواند موافق دخالت مؤثر دانشجويان آرمانگرا در مسائل سياسی كشور باشد. البته موضوع انفعال سياسی دانشگاه امری مستقل از مسائل ديگر ِ جامعه نيست. چون هم اكنون كل جامعه دچار تأمل و ترديد شده و به تعبیر دیگر، جامعه در انفعال سياسی به سر می برد اما از آنجایی كه دانشجويان، به دلیل شرایط جسمی، روانی، خانوادگی، اقتصادی و... ، نماد بارز خلاقيت و شادابی در جامعه هستند بنابراين مسائل و معضلات جامعه را بهتر و دقيقتر نشان می دهند، اگر انفعالی در دانشجويان مشاهده میشود، به اين دليل است كه بر خود جامعه هم نوعی ترديد و تأمل و تدبر در ادامهی راه، سایه افکنده است . وقتی در جامعه، مسؤولين طوری رفتار كنند كه مردم، شادابی و پويايی خود را در عرصههای مختلف اجتماعی و سياسی ، از دست بدهند، سایه ی شوم انفعال، جامعه را به رخوتی کشدار و مخرب مبتلا می کند که بیرون آمدن از آن و درمانش، به بهای نابودی بخش عظیمی از توان بالقوه ی کشور تمام می شود.
دانشجويان آرمانگرا با اميد ِ رسیدن به عدالت و آزادی در عرصه ی سياست، پا به عرصه ی دانشگاه می گذارند و می خواهند در جهت اين آرمان ها حرکت کنند اما وقتی رفتار و کردار مسؤلین را کاملاً در تضاد با تصوراتشان می بینند، دچار نوعی يأس و نااميدی می شوند و متأسفانه مسؤلین هم وقعی به این پدیده ی مخرب که ارتباط تنگاتنگ با رفتار آنان دارد، نمی نهند، چرا که هریک، سرش به آخوری گرم است و برای سرکوب وجدان نداشته شان هم که همیشه چشم و گوششان بسته است!!!
و اما تشكلهای سياسی و دانشجويی هم بايد درك درست و جامعی از مسائل كشور، جامعه ی هدف، سیاست و نهاد قدرت و مسائل و چالشهای بین المللی داشته باشند، تا به بیراهه نروند و این انفعال ِ تحمیلی از سوی حکومت، آنان را به انحراف و افتادن در دام ِ تشکلهای ضدمردمی دیگر، با رنگ و لعاب ِ مردمی، نیندازد!!!
و سخن آخرم با مسؤلین حکومت، مخصوصاً وزیر و دست اندرکاران وزارت ِ علوم، تحقیقات و فناوری ِ کشور است و آن اینکه اگر تشکلهای دانشجویی را منحل و دانشگاه را نهادی غیرسیاسی اعلام کنید، یعنی دانشجو را از نظر فکری، مُرده و منفعل می خواهید! بنابراین اگر یک بار دیگر به منبر بروید و در مورد عدالت و آزادی بیان در ایران، داد ِ سخن بدهید، منتظر این باشید که یکی یا چند تا از همین مُرده ها، به راحتی یک آب خوردن، شما را از منبر پوسیده تان پایین بکشند و آهسته در ِ گوشتان بگویند : « کوتاه بیا عمو، خر خودتی! حنای تو دیگر خیلی وقته که نزد مردم ایران رنگی ندارد! فقط نمی دانیم که خط اعترافتان کجاست و چه وقت اعتراف خواهید کرد که در مدیریت کشور درمانده اید و باید کنار بروید!!!».
مطلبی دیگر از این انتشارات
فیلم خانه گوجی:
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی فیلم آینده پژوهانه: سرزمین فردا – Tomorrow land
مطلبی دیگر از این انتشارات
اگر برنامه نویسی باید...باشی! ۲