تحصیلات و تجربیاتی در مدیریت کسب و کارهای آنلاین دارم. همچنین دغدغههایی در عکاسی و سینما.
دربارهی فیلم «همه میدانند» و اصغر فرهادی
قطعاً اتفاق خوشآیندی است که اصغر فرهادی تا این اندازه انتظارات را از خودش بالابرده و هربار از او توقع یک شاهکار را داریم. میدانیم که هیچ فیلمساز بزرگی هرچه ساخته شاهکار از آب درنیامده. جدا از نقدهای مثبت و منفی که به آخرین ساخته فرهادی شدهاست، همه میدانند که فرهادی فیلمساز بزرگی است که توانسته در دورهای یک تنه جور سینمای رنجور ما را بکشد! پس اگر نقدی هست در همان چارچوب و تراز کارهای خود اوست.
«همه می دانند» غافلگیرتان نمیکند! این شاید خلاصهترین نقد آخرین ساخته فرهادی است. یعنی دقیقاً همان چیزی که همیشه از آثار او انتظار داشتهایم. غافلگیری در سوژه و نوع روایت، ویژهگی همهی آثار اخیر او بوده است. داستانی که اول معمای سادهای طرح میکند و هرچه پیش میرود گرهای تازه هویدا میشود از گذشته و روابط بین آدمها. «همه میدانند» اینطور نیست! دلیل اصلی آن هم خود کارگردان کار است. خوب یا بد فرهادی خودش (در واقع سبک فیلمسازیاش) را تکرار میکند. دقیقاً مانند عنوان فیلم دیگر «همه میدانند» فرهادی چه نوع شعبدهای بازی خواهد کرد و باید منتظر چه نوع غافلگیریای باشند که این خود خلاف اصل غافلگیری است. مخاطب نه تنها رودست نمیخورد بلکه اوست که قدم بعدی طراح داستان را میداند و در آن بزنگاه منتظر آقای کارگردان نشسته است!
امکانات فیلمسازی خارج از ایران (منظور نبود محدودیتهای رایج در سینمای داخل ایران است) این مجال را فراهمکرده تا کارگردان، قالب روایتهای معمولش را که چندین بار با قواعد محدودکننده سینمای ایران آزموده (سه گانه چارشنبهسوری، درباره الی و جدایی نادر از سیمین) اینبار با فراغ بال در این فیلمنامه اجرا و پیاده کند. جایی که میشود عشق و علاقه و خیانت و سرخوشی را با جلوههای زمینی آن نشانداد نه با اشارات و ترفندهایی ناگزیر! این شاید تنها تمایز کار اخیر فرهادی با آثار گذشتهاش باشد. اینطور است که هم قصه میتواند کمی بی پروا تر باشد و هم اجرا تا حد زیادی باورپذیرتر.
فیلم شروع خوبی دارد. معرفی و ورود شخصیتها بجا و درست پیش میرود. بازیها هم که واقعاً در سطح جهانی است و جدا از فیلمنامه و کارگردانی، نمره قبولی میگیرند. از یک سوم فیلم به بعد اما ناگهان همه چیز به یکباره افت میکند. یعنی همانجایی که کارگردان میخواهد شعبدهاش را رو کند. فصل ورود مهمانها، جزییات اجرا در مواجه شخصیتها و مراسم عروسی همگی از نقاط اوج فیلم هستند تا جایی که دخترک گم میشود (به سرقت میرود!). اما از اینجا به بعد دیگر داستان چفت و بست ندارد حتی در جاهایی باورپذیر هم نیست. شخصاً دوست داشتم کارگردان به همین روایت بازگشت به خانه و چالش مواجه آدمها با گذشتهشان بسنده میکرد و چنان بهانهای را برای طرح و گرهگشایی معما در دل کار نمیگنجاند.باورناپذیر بودن داستان برای فیلمنامهنویسی در سطح فرهادی نقطه ضعف بزرگی است. یعنی همان جایی که آخر فیلم را به زمین میزند.
یک نقد کلی هم به شیوه روایت و فیلمسازی استاد فرهادی دارم که بیشتر نظری شخصی است. اینکه شما برای نوشتن یک فیلمنامه و ساختن فیلم برای غافلگیری (بخوانید فریب) مخاطب نقشه بریزید و کلیت داستان را بر این اساس استوار کنید، پس جایگاه واقعی سینما کجاست؟ در نظر من ارزش ذاتی یک فیلم در میزان تعلیق و هیجان پنهان در داستان نیست (باید بگویم به تنهایی نیست وگرنه اینها همه ابزار کلاسیک قصهگویی هستند). فیلم خوب با یک رمان پلیسی و معمایی فرق دارد. سینما میتواند از دل عادی ترین وجوه زندگی جلوهای پر معنی و نگاهی عمیق و حتی متفاوت عرضهکند حتی بدون تعلیق و مچگیری و غافلگیری. چرا راه دور برویم. مثال از ساختههای اولیه خود فرهادی رقص در غبار یا شهر زیبا.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ایراد عجیب؛اینستاگرام در گوشی شیائومی ردمی نوت ۸
مطلبی دیگر از این انتشارات
سوی عدم دری ز جهان وجود نیست..
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی الگوریتم اینستاگرام