درمورد فیلم داستان ازدواج

منتقد نیستم انسان ایراد گیری هم نیستم اما از انچه با دیدن فیلم دیدم و برایم سوال یا حداقل یک دغدغه فکسنی ایجاد شد را مینویسم .حتما فیلمک خوبی بوده که نشسته ام و بیشتر از دوساعت انرا نگاه کرده ام در حالی که نه صحنه جنگی داشت نه فیلم ماجرا جویی .

فیلم داستان طلاق زوجی که پس از زندگی مشترک ده ساله که هنوز عاشق هم هستند است . زن و شوهر که هنوز طلاق نگرفته اند و یا پس از ان برای دوری و نابودی زندگیشان گریه میکننند پشت سر یک دیگر یا رو در روی هم و گاهی در کنار ویکیل اما مگر مرض دارند از هم طلاق بگیرند. دلیل زن که اسکارلت جوهانسون نقش انرا بازی میکند این است که مرد نقشه زندگی کردنشان را با همکاری او انجام نمیدهد و زن فرصت پیشرفت ندارد مثلا او هم در تاتر شوهرش که بازیگری میکند ,کارگردانی نمیکند و یا مدتی محاجرت نمیکنند کالیفرنیا خب شوهر که عاشق زن است برود کالیفرنیا !یا شوهر عاشق نیست یا مرض دارد گریه میکند یا مرض دارد طلاق میدهد از طرفی زن واقعا نمیخواهد طلاق بگیرد زیرا شوهرش را دوست دارد خوب تو اگر همسرت را دوست داری چرا طلاق میگیری در همان نیویورک بمان و به بازی گریت ادامه بوده.مرد مجبور بود بعد از طلاق به کالیفرونیا برد تا پسرش را ببیند که هزینه زیادی داشت خوب میتوانست اصلا طلاق ندهد و همه گی بروند کالیفورنیا .تازه میگویند این فیلم فلان است یعنی خانواده در آمریکا انقدر زایل شده است که سر هیچ و پوچ عشقشان را تلاق میدهند ؟!!!

پی نوشت: از نوشته من این گونه برداشت نشود که فیلم بدی است که بسیار هم فیلم خوبی است بازیگران خوب و فیلمنامه خوبی دارد رنگو و روی فیلم هم خوب بود تنها مشکل این است که مرد و زن عاشق یک دیگرند طلاق میگیرند اما عاشقند !!!این دیگر چه جور عشق و عاشقی است!!