رنجهای زن بودن

خیلی وقتها در زندگیم بخاطر زن بودن مورد ظلم قرار گرفتم. این روزها بعضی از خاطرات تلخ گذشته دوباره به خاطرم آمده و آزارم می دهد . یاد روزی میفتم که نوجوان بودم و بخاطر چند تار مو که از مقنعه ام بیرون بود کتک خوردم و یا آن روزی که در اداره، مدیرم یک آقای تازه وارد از اقوامش را به جای من به ریاست واحد انتخاب کرد و گفت شما خانوم هستی و خرج کسی را نمی دهی، این آقا به حقوق ریاست بیشتر احتیاج دارد! یا آن زمان که به خاطر حرف زدن با پسرهای فامیل ما را دعوا می کردند .یاد روزی میفتم که بخاطر تماس تلفنی یکی از همکلاسیهای پسر با خانه مان درباره گروه علمی ! توبیخ شدم .
از این آزارها در جامعه مردسالار و خشن ایرانی آنقدر به جان ما زنها نشسته که گاهی فکر می کنم چقدر در این دیار شکنجه گر، جنس لطیف و جان سختی شده ایم!

ولی آزارهای جنسیتی همیشه فیزیکی نبودند ، گاهی حرفهایی که به ما دخترها می زدند (وبعضی از آنها هنوز هم گفته می شود) در ناخوداگاه ما ، حس بی ارزشی و کمبود را القا می کرد. اینکه همیشه باید نظر یک مرد را جلب کنیم وگرنه ارزشی نداریم هنوز هم زنان و دختران زیادی می بینم که دست به عملهای زیبایی بیهوده و خطرناک می زنند تا به چشم بیایند.
هنوز دخترهای زیادی را می شناسم که فقط بخاطر کسب تایید خانواده هایشان دارند به اجبار ازدواج می کنند وبعد از مدتی طلاق می گیرند. دخترانی که نمی خواهند مدام از جامعه بشنوند که شوهر نیست و ازدواج را به مبارزه ای تبدیل کرده اند برای دریافت حس ارزشمندی!
کاش آدمها می فهمیدند که کلمات با روح یک زن چه می کند!

در حالیکه در کشورهای توسعه یافته یک زن با همه ویژگیهای جسمی و روانیش، مورد پذیرش مرد زندگیش قرار می گیرد . این مبارزات علیه تبعیضها و فشارهای جنسیتی هنوز ادامه دارند و ما زنها تا آخرین روز حیاتمان قطعا تجربه های تلخ و داستانهای فراموش نشدنی از این تبعیضها خواهیم داشت.

بارها به خدا گلایه کردم که چرا در این دیار عقب مانده و پر از ظلم نسبت به زنان متولد شده ام.
اما کم کم در زندگیم یاد گرفتم که به عنوان یک زن برای حقوق خودم ارزش قایل باشم و آن را از جامعه طلب کنم. خودم را به دست هیچ جراح زیبایی ندادم و سعی کردم برای خودم ارزشهایی چون کسب علم و تجربه و مهارت و ثروت کسب کنم و بر خلاف اکثریت جامعه خودم را به هیچ مردی تحمیل نکردم و با همه سختیها با خودم عهد بستم که تا می شود ورای جنسیتم زندگی کنم .

امروز وقتی می بینم دختری تازه دارد متولد می شود ، در دلم به حالش افسوس می خورم که جنگها و تبعیضها و ظلمهایی باید ببیندو دم نزند . شاید امروز یکی از آرزوهایم این است که به زنان و دختران یاد بدهم که مستقل باشند و با همه بی رحمیها در پی کشف و گسترش استعدادهایشان بروند و زنان قوی و محکمی برای خودشان و جامعه باشند .