زندگی کردن با یک برنامه نویس

زندگی کردن با یک برنامه نویس میتونه سخت باشه میتونه آسون باشه!

ماها عادت کردیم که آروم کناری بشینیم و غرق بشیم توی متغییرها. اکثر اوقات ماها رو با یک هندسفری توی گوش میبینین که مشغول کدنوشتنیم. خیلیا بهمون میگن که مگه میشه با موزیک فکر کرد؟ آره میشه، ماها سالهاست که عادت کردیم. باهاش متمرکز میشیم.یادمه بچگی وقتی درسم میخوندم هدفون توی گوشم بود و ریاضی حل میکردم!

اینا همه موضوعات تکراری از یک برنامه نویس هستش. برای یک برنامه نویس یک کار سخت گاهی خیلی آسونه و یک کار آسون گاهی خیلی سخت. عادت کردیم که TODO داشته باشیم و براساس لیست کاری جلو بریم. گاهی خرید یک نون برامون انقدر سخت میشهههههههههههه در عوضش برامون ثبت یک شرکت و مالیات و اساسنامه نوشتن و... خیلی خیلی راحت میشه!

همیشه منتظریم زمان استراحت برسه. و زمان استراحت که میرسه میشینیم پای سیستم و برنامه نویسی میکنیم! فرق این برنامه نویسی با اونی که استراحت نیست رو فقط خودمون میفهمیم! و البته خودمونی هایی که مجبورن جایی کار کنن میفهمن نه کسایی که خودشون برای خودشون کار میکنن.

خیلیا بهمون میگن مگه چی کردی؟ چهار خط تایپ کردی همه اش هم کپی پیست. شاید حرفشون به نوعی درست باشه اما اگه همه چی به چهار تا تایپ و کپی پیست بود ، خود توهم الان یه پا برنامه نویس بودی! ما پول کدنویسیمون رو نمیخوریم. پول تفکرمون رو میخوریم و قدرت تفکری که باید تمام اون کپی پیست ها رو به درستی کنار هم قرار بده تا بشه محصول آمده مصرف.

من عادت کرده بودم به این زندگی.

صبحها تا عصر کار کردن. عصر یه ناهار خوردن و یه خواب 1 ساعته و دوباره نشستن پای کد نویسی. وسطش خسته میشدم سریال میدیم یا فیلم. و هرروز به همین شکل. حتی روزهای تعطیل زودتر از روزهای دیگه بیدار میشدم و کد میزدم یا مطلب جدید میخوندم و یاد میگرفتم.

تنها بودم و این تنهایی بهم استقلالی داده بود که هرکاری دلم بخواد بکنم اما هرکاری توی دنیای من برنامه نویسی بود.لذتی که توی این کار میبردم و میبرم توی هیچ رابطه ی عاشقانه ای پیدا نخواهید کرد!(حتی غیرعاشقانه اش!)

زد و بصورت عجیبی عاشق شدم!

خیلیا فکر کنم ازین زاویه نگاه نکردن به زندگی ما برنامه نویس ها. عشق به کد تبدیل بشه به عشق به انسان!

دو دل میشی. الان چطور میشه من هم کد رو داشته باشم و هم زنم رو؟ نکنه به خانومم نرسم و ناراحت بشه یا به خانومم زیاد برسم و از کدنویسی عقب بمونم؟ گاهی که سر یه ماجرای کوچیک حرفت میشه میگی بیخیالش منکه یه عمر با کد بزرگ شدم و تنها بقیه سالها رو هم همینجوری طی میکنم. اما دو دقیقه بعدش میگی نه اون همه ی زندگیمه و حاضرم کدنویسی رو بخاطرش بذارم کنار!

بارها پیش میاد که میخوای بری بیرون، قرار کاری ، تفریح یا هر چیزی اما نمیری چون خانومت تنها تو خونه منتظرته.خیلی جاها کدها و موقعیت ها فدای زندگی مشترکت میشن و خیلی جاها هم زندگی مشترک و خانومت فدای کدها. توازنی که باید بین این دوتا حفظ کرد رو یک برنامه نویس میتونه انجام بده.

اوایل شاید سخت و ناممکن باشه اما کم کم میبینی لذتی که داره این نوع کدنویسی از تنهایی کدنوشتن بیشتره و بازدهی کارت هم بیشتر. گاها مدت زمان زیادی وقتت صرف پخت و پز و شستن لباس و اینا که میشد و الان نمیشه به کنار، اون زمان استراحتی که گاهی دلت میخواد سالها بخوابی تا خستگیت در بره فقط با ده دقیقه کنار خانومت بودن برطرف میشه و پر انرژی بودن رو برات میاره برای ادامه ی مسیر. گاهی وسط کار یه حرف کوچیک یا یه شوخی کوچولو کلی شوق بهت میده که تا دم دمای صبح کدبزنی و کار رو تموم کنی. گاهی همین یک شوخی کوچولو باهات باعث میشه پروژه ای که تصمیم گرفته بودی رهاش کنی دوباره برگرده به زندگیت و بشه نقطه امیدت به آینده.

زندگی مشترک ازت فرصت ها رو نمیگیره، تازه فکرت و منسجم تر میکنه و بهت قدرت پرواز توی ارتفاع رو میده!