Stay Foolish ٫ Stay Hungry
زن، زندگی؛ به روایت معشوقه آگوستین قدیس
یک.
سنت آگوستین (۴۳۰-۳۵۴)، متولد «الجزایر» فعلی، از آبای بسیار سرشناس مسیحی بوده و هست و پرچمدار روایت «فیدئیستی» (ایمانگرایانه)، از مسیحیت. او تالیفات مهمی دارد؛ اما در سال 400 میلادی کتابی تحت عنوان «اعترافات» نوشت که در حقیقت هم اولین «اتوبیوگرافی» شناخته شده در غرب محسوب شده و هم از آثار ماندگار، مهم و تاثیرگذار کلاسیک است. این کتاب در حقیقت نوعی «مناجاتنامه» است: اعترافاتی جانسوز از گناه، نزد پروردگار! یکی از نکاتی که به کرات و در جایجای اعترافات، بدان میپردازد از گناهش جهت ارتباط دوازدهساله با معشوقهاش (که به ازدواج هم نرسید اما صاحب فرزندی شد) نزد خدا شکوه میکند؛ چون به زعم او، این سنخ زندگی (علاقه به لذات مادی) سبب میشد تا عشق حقیقی نچشد و به هدایت و حقیقت نرسد. او در دهههای آخر عمر کاملا از دنیا و مادیات برید و ...
دو.
اما «فلوریا» معشوقه آگوستین، پس از جدایی تلخش از آگوستین (با دخالت مادر آگوستین)، به تحصیل ادامه داده و فلسفه میخواند و در نهایت تصمیم میگیرد تا سالها بعد، طی نامهای انتقادی، مواضع آگوستین در کتاب «اعترافات» آنجا که به عشق زن و مرد مربوط است را شلاق بزند. این زن ماهرانه تلاش میکند، از زندگی و لذات این جهانی، دفاع جانانه کند و دنیاستیزی یک متاله بزرگ مسیحی را به شدت زیر سوال ببرد. این نامه به زبان فارسی تحت عنوان «زندگی کوتاه است: نامهای به قدیس آگوستین»، (به اهتمام یوستین گوردر؛ نویسنده کتاب مشهور «دنیای سوفی»؛ به ترجمه گلی امامی) در اختیار است.
سه.
در این کتاب در ابتدا و انتها میگوید: که این خانم شاگرد مدرسه مسیحی شد، اما هرگز اجازه نداد، غسل تعمیدش دهند.
او میگوید: «اما این خداوند نیست که از او خوف دارم؛ حس میکنم که هم اکنون با خدایم زندگی میکنم. عیسای ناصری هم با زنان مهربان بود؛ اما از متالهین مسیحی است که میترسم. باشد که خدای عیسی ناصری تو (آگوستین) را برای تمام عشق و محبتی که نفی کردهای، ببخشاید.»
او از آگوستین میپرسد: «خیانتی از این بالاتر است که آدم معشوقهاش را به خاطر نجات روحش ترک کند؟ رقیب من تنها رقیب «من» نبود؛ او رقیب هر زنی است، او همانا فرشته مرگ-عشق بود. تو اسمش را «پرهیزگاری» گذاشتی! در سراسر کتاب مدام بدین روال درباره «امیال نفسانی» و هوسهای گناهآلود مینویسی. آیا هرگز تصور کردهای که این تو (آگوستین) هستی که موهبتهای الهی را زشت میبینی؟ از اینجا شروع میکنی به خداوند فخر بفروشی، که متوجه شدی که چه حد از تمام آفریدههای او متنفری! باشد که خداوند بر تو ببخشاید! چه بسا او در جایی تو را میپاید که چگونه به تمام آفرینش او اهانت میکنی!
ما انسان آفریده شدیم؛ به صورت زن و مرد خلق شدهایم. نباید بکوشیم آن چیزی را که نیستیم، زندگی کنیم. اگر آنچه را با چشمانت میبینی به تو لذتی نمیدهد، میتوانی خود را نابینا کنی!! کسی را مجسم کن که به دلیل اینکه آواز زیباتری را با گوش جان شنیده، میتواند آواز پرندگان را خاموش کند!
«بدا به حال آن کلیسا (که در آن «مزامیر» با کمترین تحریر ممکن خوانده شد، تا از «آواز» فاصله بگیرد) عالیجناب! آیا بنا نیست که هنر یک عبادت الهی باشد؟ آیا عبادت الهی، هنر نیست؟ ایا این دقیقا همان قابلیت مخلوق بودن ما نیست که از آفرینش خدا لذت میبریم؟ آیا تصور میکنی که خداوند متعال خواجگان و اختهها را بر مردانی که دل به زنی میبندند، ترجیح میدهد؟
نه؛ من به خدایی که زندگی زنی را به باد دهد، تا روح مردی را رستگار کند، ایمان ندارم. عالیجناب؛ افاضات تو به سحر و جادو بیشتر شبیه است. آمدیم و در مورد این نکته بهخصوص و سرنوشتساز (بیارزشی لذت جسمانی) به خطا رفته باشی! زندگی به قدری کوتاه است که ما وقت نداریم درباره عشق، داروهای محکوم کننده صادر کنیم. انسان باید ابتدا بزید، آنگاه فلسفهبافی کنند. ما مخیریم به زندگی پس از این، (آخرت) دل ببندیم، اما حق نداریم با خودمان و دیگران بدرفتاری کنیم و ...
- دکتر محمد منصورنژاد، ۱۵ فروردین ۱۴۰۲.
در این خصوص این پست هم خواندنیست:
مطلبی دیگر از این انتشارات
افتخاری غمانگیز برای ملّت ایران!
مطلبی دیگر از این انتشارات
مقدمهای بر برنامه نویسی هنری
مطلبی دیگر از این انتشارات
رویای نامیرای من