قصهپردازی بیقصه که لبهاشو به حسینقلی امونت داده و دلبسته به کلمات.
سرزمین خیالی من
دیکتاتورها میروند، ما میمانیم و حتی میخندیم؟
همانطور که قربانی تجاوز تا سالها پس از تجاوز درگیر بازپسگیری بدن خود است؛ مردم سرزمینهای تحت حکومت دیکتاتوری هم سالهای پس از سقوط دیکتاتور را به بازپسگیری کشورشان میگذرانند.
فاجعهای که پس از سقوط قذافی اتفاق افتاد، بیشتر به ماهیت حکومیت دیکتاتوری مربوط میشود تا آرمانهای انقلاب.
روایت بازگشت، هشام مطر
میراث دیکتاتور اثریست که از خودش برجای میگذارد. میراثی که از نسلی به نسلی دیگر کمرنگ میشود. میراث پینوشه برای شیلی، ترس بود؛ «وحشت از اینکه آن روزگار تاریک سانسور و مرگ ممکن است برگردد.» آگوستو پینوشه در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ با کودتا دولت سالوادور آلنده را سرنگون و به مدت ۱۷ سال در مسند قدرت قرار گرفت. سرانجام در سال ۱۹۹۸ دموکراسی به شیلی بازگشت. اما ژنرال همچنان تحت لوای سناتور مادامالعمر قدرت کشور را در دست داشت. کمی جلوتر و در همان سال، بالاخره به محاکمه کشانده شد. محاکمهای که آریل دورفمن آن را به طور مستند در کتاب «شکستن طلسم وحشت» روایت کرده. اما به راستی طلسم وحشتناک را محاکمۀ ناسرانجام ژنرال شکست؟
پاتریسیو گوسمان، مستندساز اهل شیلی، در آخرین اثر خود، سرزمین خیالی من، میگوید: «هرباری که برمیگشتم شیلی رو میدیدم که داره به یه مرکز خرید تبدیل میشه؛ یه ویترین که نشون نمیده پشتش چیه. این وضعیت سی سال طول کشید و در این فاصله سه نسل متولد شدن. سه نسلی که نمیترسیدن. بچگی من در دوران انقلابی گذشت که به دست احزاب اداره میشد اما امروز، این آدمها از احزاب بیزارن. از خودم میپرسم چهطور شروع شد؟ چه اتفاقی افتاد که کل کشور رو بیدار کرد؟»
آنچه در ادامه خواهید خواند؛ خلاصهایست از همین مستند و روایت بیش از دو سال مبارزهٔ مردمی که سکوت را شکستند و سرزمینشان را از استثمار دستهای باقیماندهٔ دیکتاتوری رهانیدند.
مستند سرزمین خیالی من، روایت تابیدن نور از محل زخمهاست. روایت دوران پس از «شکستن طلسم وحشت». چهطور شروع شد؟
گران شدن بلیت مترو، جرقهای بود که کشور شیلی را در سال ۲۰۱۹ به آتش کشید. دخترها و پسرهای جوان بالا و پایین میپرند و میخوانند: «سرباز زدن از هزینۀ بلیت، خودش مبارزه است.» درگیریها گسترش پیدا میکند تا به آتیش کشانده شدن داروخانه و بانکها. رییس جمهور، سباستین پینرا، اعلام وضعیت اضطراری کرده، آشوب را کار عوامل خارجی دانسته و شرایط جنگ اعلام میکند. ارتش باری دیگر پس از کودتا مقابل مردم میایستد. سربازها خیابانها را تسخیر میکنند مردمی که راه خیابان را پیدا کردهاند از آن دست نمیکشند. با تمام قوا به میدان میآیند؛ شجاعانه از سنگفرش خیابان ابزار میسازند برای مقابله. با ماهیتابه و قاشق از هرجا که هستند، خیابان یا خانه صدا تولید میکنند؛ صدایی که سرانجام به ارکستری فوقالعاده تبدیل میشود.
«ما سر و صدای یه ماهیتابه رو از دوردست شنیدیم. من و خواهرم. یه ماهیتابه برداشتیم و شروع کردیم به کوبیدنش، نایستادیم تا فکر کنیم. بعد از یک ساعت این تبدیل به یک ارکستر فوقالعاده شد.»
بزرگترین سمفونی همبستگی شیلی، شکستن سکوت و خواندنِ؛ «سربازها گمشید!» «سربازها گمشد!» به بالا و پایین میپرند و میگویند: «هرکس نپره؛ سربازه!» دختری ماجرا را اینطور روایت میکند: «من سوار متروی ایستگاه سنتا لوییزا شدم و وقتی از مترو اومدم بیرون، انگار وارد یه شیلی متفاوت شدم. ناخودآگاه شروع به گریه کردم. ما همیشه حرفش رو میزدیم اما بالاخره مردم متوجه شدن ما استثمار شدیم.» این طغیان خشم است یا نوعی آسودگی؟ «برای توانایی بیرون رفتن و فریاد زدن اونچه در ذهنته» در جریان همین اعتراضات، شیلی بزرگترین تظاهراتش را در میدان بکدانوی سانتیاگو رقم میزند.
مبارزهٔ شیلی همانقدر درد دارد که رقص و خنده. عکاس زن به تصویری اشاره میکند و میگوید: «برای من این شیلی سوراخ شده با گلوله، این شیلی نیمه مخروب، داره تغییر پیدا میکنه. این شیلی شعلهوره. این پرچم پر از سوراخ، نماد گلولههاییه که اونها بهمون شلیک کردن.» و از مردی میگوید که از او خواسته از چشم تخلیه شدهاش تصویری ثبت کند. بعد به چشم چپ خودش اشاره کرده و از لحظۀ اصابت گلوله میگوید: «حس کردم چشمم کوبیده شد به جمجمهام. بیرحمانه بود.»
همین موضوع هم در شیلی تبدیل میشود به پرفورمنسی از مبارزه. زنانی که دستهایشان را گذاشتهاند روی یک چشم و میگویند؛ «سکوت شما حمایت از ظلم و ظالمه.»
مبارزه کمکم ابعاد گستردهتری پیدا میکند. زنان شیلی پررنگتر از همیشه ایستادهاند. برای احقاق حق خود؛ از حق داشتن رابطۀ جنسی، تحصیلات رایگان، امکانات بهداشتی در دسترس تا مکانی برای زیستن؛ خانه.
«اینها تقاضاهای کمرنگتری نیستن. مثلا فقط درمورد آزار و اذیت جنسی نیستن. درمورد رفاه همه هستن. شان انسانی همه. ما میخوایم مردم یه زندگی داشته باشن نه اینکه فقط دووم بیارن. دووم آوردن کاریه که ما سالهای سال توی این کشور انجام دادیم.»
مبارزات اندکاندک ساختاریافتهتر میشوند. از تشکیل شوراهای عمومی تا در نهایت تغییر قانون اساسی و تشکیل مجلس موسسان. سرانجام پس از آنکه پینوشه مجلس را منحل کرد، مردم شیلی مجدد درهای آن را میگشایند و آن مکان هدفش را به یاد میآورد. قانون اساسی جدید نوشته و به رفراندوم گذاشته میشود. اتفاقی که تا دو سال پیش از آن تصورش را نمیکردند.
مستند سرزمین خیالی من، روایت سرزمینیست که تبدیل میشود به کشوری رویایی.
روایتی خلاصه از مستند سرزمین خیالی من را خواندید. در صورت تمایل میتوانید آن را با دیگران به اشتراک گذاشته و یا نسخه کاملش را از این لینک دریافت و تماشا کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مسیر برنامه نویس شدن
مطلبی دیگر از این انتشارات
دولت اینستاگرامی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چه گونه برنامه نویسی را شروع کنیم؟