شطرنج زندگی

شطرنج زندگی
شطرنج زندگی


اخیرا فکر می کنم که زندگی مثل یک بازی شطرنج می ماند. اخیرا که می گویم منظورم بعد از گذراندن اتفاقات اخیر و تمام کردن مستند چگونه دیکتاتور شویم است. (امیدوارم مطالبی که آماده کردم رو خونده باشید)

متوجه شدم که مردم آن زمان، اکثرا از سر ناچار یا ناآگاهی به آن حکومت های دیکتاتوری تن دادند. مردمی که قربانی هدف ها و خواسته های مردانی تقریبا دیوانه شدند و فقط و فقط به دنبال آرامش در زندگی شان بودند که به خاطر ضعف ها و نیاز هایشان به اجبار، ساکت ماندند و لب نزدند.

اکنون ما می توانیم زندگی آن ها را از زاویه بالا ببینیم و اینگونه می توانیم راحت قضاوتشان کنیم، اشکالاتشان را متوجه شویم و زندگی شان را بررسی کنیم یا حتی درس بگیریم!!

و همینطور آن دیکتاتور ها!! ببینیم که چه کار هایی کردند و با چه ترفند هایی مردم را زیر سلطه خودشان نگه داشتند.

از همین جهت است که می گویم زندگی مان مانند بازی شطرنج است. ما مهر های این بازی بزرگ هستیم؛ در واقع ضعیف ترینِ مهره ها که سرباز باشد و در نهایت مجبور است قربانی هدف بزرگتری شود. (البته لازم به ذکر است که بگویم همین سرباز توانایی انجام خیلی از کار ها را دارد) اول سرباز باید حرکت کند و راه را باز کند تا بقیه بتوانند حرکت خودشان را بکنند.

دیکتاتور های قصه ما، همان بازی کننده شطرنج هستند. آن شطرنج بازی که با نگاه وسیع و پر فکرش همه چیز را کنترل می کند. خوب و بد را، درست و اشتباه را؛ چیز هایی که حتی به فکر مهره ها خطور نمی کنند. کسی که مهره سرباز، کنترلی رویش ندارد و فقط بازیچه ذهن اوست.

آیندگان و نسل های بعد، ناظر و تماشاچی های این بازی هستند. کسانی که می بینند، موشکافی می کنند و تحلیل می کنند ولی تاثیری در بازی ندارند و فقط می توانند شاهد رویداد های بازی باشند. ناظرِ این که چه بلایی سر تک تک مهره ها خواهد آمد.

کسانی که احتمالا بعد از دیدن دیکتاتوری های مختلف در سرتاسر جهان، دیگر حاضر به تقبل یک زندگی شطرنجی و سانسور شده نیستند و می خواهند که شطرنج بازِ زندگی خودشان باشند. خواهان حق انتخاب خودشان اند و این چیزیست که از حقوق اولیه هر انسانی در دنیاست.

خوشحال میشم اگر نظرتون در این مورد رو با من به اشتراک بگذارید.
شطرنج زندگی یا زندگی شطرنجی
شطرنج زندگی یا زندگی شطرنجی