قیصر بر می خیزد!(نگاهی به فیلم لاتاری)

متنی که در ادامه زحمت خواندنش را می کشید، نه داعیه ی نقادی فیلم دارد و نه می خواهد حرف بزرگ تر از دهانش به زبان آورد تنها روایت دردی است که نویسنده میان شما و این قلم و کاغذ شریک می شود، این مقدمه از آن روست که اگر نقصی در این نوشتار یافتید بنا را بر جهل نویسنده بگذارید.

داستان فیلم قیصر از مرگ مشکوک خواهر قیصر شروع می شود که بعدها خان دایی متوجه می شود که علت خودکشی دختر فرار از بی آبرو شدن ناشی از تعدی به اوست فرمان که خود از لوطی های به نام است به کیفر متجاوز بر می خیزد اما توسط برادران کریم آب منگل کشته می شود. اما "قیصر" ، کریم را در یک حمام نمره می کشد اما در نهایت خود او نیز توسط نوچه های کریم کشته می شود.

این فیلم در پیش از انقلاب مورد استقبال توده ی مردم واقع شد، جوانان شیوه ی لباس پوشیدن "قیصر" را تقلید می کردند و از شاخصه های فیلم پر فروش در آن روزگار استفاده از ملک مطیعی در نقش یک لوطی بود. اما اثر گذاری "قیصر" تنها در سلیقه ی لباس پوشیدن آن دوره خلاصه نمی شود بلکه در ادامه قیصر به الگویی برای قهرمان سازی در سینمای ایران و نمونه ی موفق مبارزه علیه ستمگری تبدیل شد. در ادامه می خواهم به سیر تطور قیصر در سینمای ایران و چیستی عمل "قیصرانه" و "قیصر شدگی" بپردازم‌.

از اولین حضور های موفق قیصر ( به جز سینمای کیمیایی) در سینمای پس از انقلاب می توان آژانس شیشه ای را نام برد. در آژانس شیشه ای نیز حاج کاظم دست به یک "عمل قیصرانه" می زند. دوست رزمنده اش که سال ها در جبهه ها برای کشورش جنگیده است اکنون از یک بیماری ناشی از بمب های شیمیایی رنج می برد و حال پس از سال ها مسئولین کشور توانایی اعزام او به حارج کشور را برای درمانش ندارند و مدام وقت تلف می کنند. حاج کاظم از این "نامردی ها" و "هتک حرمت ها" خشمگین می شود و برای انتقال دوست رزمنده اش "اسلحه ی" نگهبان یک آژانس مسافرتی را گرفته و مراجعین داخل آژانس را گروگان-شاهد- می گیرد به این امید که دیگر اینک "صدای او را بشنوند" و حقشان را پایمال نکنند.

تا مدت ها قیصر در سینمای ایران آفتابی نبود که تا همین چند سال پیش سالن های سینما را اشغال کرد. نخستین حضورش در فیلم فروشنده ی اصغر فرهادی بود‌. فروشنده داستان روشنفکری است که دیدگاه های روشنفکرانه اش از جمله گفت و گو و تساهل و استفاده از قانون، دوایی برای درد های جامعه ی کنونی اش نیست در نتیجه او از جامعه اش بیگانه می شود و می خواهد داد همسرش را با انتقام شخصی از متجاوز بستاند.

پس از فروشنده حضور "قیصر" در فیلم های "قاتل اهلی"*، "به وقت شام" و "لاتاری" تکرار شد.

در "لاتاری" نیز موقعیت ها عینا با وضعیت قیصر های گذشته یکسان است این دفعه حاج موسی از "بی ناموسی ها" و "بی غیرتی ها" دل آزرده است در نتیجه به دبی می رود و شیخ خاطی را در هنگام رفتن به دستشویی ( فقط کافی است که عناصر این سکانس را کنار هم بذارید دشداشه، دستشویی، عرب و ... بعد یاد نظر ایرانیان درباره ی اعراب بیافتید سپس به عمق نژاد پرستی نهفته در این فیلم پی می برید) با یک "تیزی" سلاخی می کند تا دنیا "صدای او را بشنود" و حقشان را پایمال نکند.

پس از روایت خلاصه ای از این فیلم ها می توان به خصلت مشترک "قیصر" ها پی برد. "قیصر" عموما هیچ دیدی نسبت به آینده و نتیجه ی عمل خود ندارد. رفتارش صرفا به دلیل ارضای کینه اش است. او اصولا گفت و گو را مانع و وقت گیر می شناسد ( این خصیصه کاملا در شخصیت حاج موسی متجلی است اگر دقت کرده باشید او سریع در زمان گفت و گو عصبی می شود و در آخر هم کار خود را انجام می دهد.) او به جای یافتن ریشه ای که مسبب این مشکلات است تنها خاطیان مد نظرش را سلاخی می کنند در نتیجه مشکل هیچ گاه بر طرف نمی شود و او هم هیچ گاه نمی فهمد اگر قیصر قبلی به نتیجه ای نرسیده است حتما عمل " قیصرانه" خالی از خلل نیست و نیاز به بازنگری دارد. اگر کمی زاویه ی دید خود را نسبت به راوی این فیلم ها عوض کنیم پوچی رفتار "قیصر" را متوجه می شویم. فرض کنید  پس از اقدام موسی در دبی آیا خشونت میان ما و اعراب کاهش می یافت؟ جلوه ی ایران در مقابل جهانیان چگونه می شد؟ پس از رفتار "حاج کاظم" دید مردم نسبت به رزمندگان چگونه تغییر می کرد؟ آیا پس از انتقام "قیصر" بی عفتی از جامعه ی ما رخت برکند؟

قیصر مولود یک جامعه ی ناامید است. جامعه ای که مردمش به این عقیده رسیده اند که "این نظام روزگاره: نزنی، می زننت". چون شخصیت اصلی فروشنده که از آن اخلاق رئوف خود دچار "قیصر شدگی" شد به آسانی آبروی یکی از دانش آموزان خود را برد و پیرمردی را کشت.

اگر از دنیای سینما فاصله بگیریم خواهیم دید اتفاقات سال ۹۶ نیز به نوعی ناشی از یک "قیصر شدگی" است. حادثه ای که در خیابان پاسداران تهران رخ داد و جان چند سرباز بی گناه را گرفت یا هجوم کشاورزان اصفهانی به خط انتقال آب به یزد که نه تنها ثمرات مبارکی برای کشاورزان اصفهان ندارد بلکه از این پس نیز باید منتظر خشونت های بیشتری در این مناطق بود. اما افسوس که جامعه ی دانشجویی و روشنفکری ایران نیز نسبت به این خشونت ها برخوردی منفعلانه دارد از آنجایی که دانش روشنفکران هیچ نسبتی به جامعه ی شان برقرار نمی کند. واکنش ایشان به یک خط توییت در ستایش و مذمت این رفتار ها خلاصه می شود و دور از انتظار نیست که این روشنفکران نیز در آینده به صف قیصران بپیوندند و تاریخ ایران را یک بار دیگر به عقب برگردانند.

باید به جای راه حل های "قیصرانه" که ریشه ای در این آب و خاک دارند به دنبال راه حل هایی مبتنی بر سازش و تعامل بیابیم و بدانیم که ما در یک جامعه زندگی می کنیم و منطق "تیزی" هیچ گاه راه حل بلند مدتی برای رفع مشکلات نیست.

پی نوشت:‌ من این متن رو در زمان اکران فیلم نوشتم