نیمنویسندهای که میکوشد اثری داشته باشد | قانونی که در برابر زندگی خم نشود، شکسته خواهد شد
دیکتاتوری چیست و دیکتاتور کیست؟ : مباحثه کامنتی
حدود دو ماه پیش، چهاردهم مهرماه ۱۴۰۱، مقالهای را با نام «دیکتاتوری چیست و دیکتاتور کیست؟» منتشر کردم که بسیار مورد استقبال عموم قرار گرفت و نظرات بسیاری را در بخش کامنتهای آن دریافت کردم. همچنین که حدود سه هفته این مقاله در لیست منتخبهای ویرگول نیز قرار داشت (البته که جایگاهش مدام تغییر میکرد) و مدتی در صدر جدول هم نشست.
نظرات بسیاری وجود داشت که لطف کرده بودند و از من تشکر کرده بودند و از مقاله تعریف کرده بودند. مقالات بسیاری هم بودند که نظرات مخالف داشتند و برخی به توضیح کوتاه کفایت کرده بودند و بعضی تا تحقیر و تمسخر و تهدید و فحاشی (خیلی خفیف) هم پیش رفته بودند. البته به نظر من، همه این مخالفتها و تهدیدها هم به نوبه خودشان، لطفی بودند؛ که باعث شدند مطلب بابت تعداد کامنتهایاش در میان مطالب مهم و قابلبحث مطرح شود.
من در چند ویرایش سعی کردم تا مطلب را بهبود ببخشم و آن را جامعتر و واضحتر و بهتر مطرح کنم. البته از حدود پنج روز بعد از انتشار مطلب، امکان ویرایش آن از من سلب شده بود و ویرگول هم نسبت به این موضوع واکنشی نشان نمیداد. اما در روز ۲۹ آبان، متوجه شدم که دوباره میتوانم مطلب را ویرایش کنم. عکس یکی از قسمتها به علت نقض قوانین ویرگول حذف شده بود، ولی تغییر دیگری ندیدم (اگر هم چیزی بوده متوجه نشدهام...). عکس را سانسور کردم و گذاشتم و یکی از عظیمترین ویرایشات در دوران زندگیام را بر روی یکی از آثار منتشرشدهام انجام دادم.
در همان زمان دوباره به مقاله و کامنتهایاش نگاهی انداختم، فهمیدم یک سری افراد کامنتهای خودشان را پاک کردهاند. البته من اسم و حرف چندتایی را هنوز به یاد دارم. اما ذکرشان بیمورد است و ممکن است برایشان دردسرساز هم بشود و این اصلا هدف من از ایجاد مطالب و مقالاتم نبوده است. چرا که فضاهایی مثل ویرگول، برای بحثهای سازنده بسیار مفیدترند تا ارسال یک مشت فحش و تهدید کامنتی برای این و آن. ما اینجا قادریم که با بحث و جدل، اصلاحات درونی و بیرونی بسیار مفیدی در افکار و رفتار خودمان و دیگران ایجاد کنیم. پس نباید این فرصت را آلوده مجادلات بیهوده و بینتیجه و کمارزش کنیم.
سرتان را با مقدمهچینی درد نمیآورم!
از ابتدا هم میدانستم که این مقاله بسیار بحثخیز خواهد بود و خودم را برای آن آماده کرده بودم (هرچند در طول بحثها مجبور به تحقیق و مطالعه بسیاری شدم). از آنجا که در جریان مباحثات کامنتی مطالب بسیار جالبی مطرح شدند، تصمیم گرفتم تا یکی از طولانیترین مباحثات خود را در اینجا بازنشر کنم. اگر مطلب بازخورد مناسبی داشته باشد، قطعا باز هم از مباحثات دیگری که داشتهام، مطالبی ایجاد کرده و منتشر خواهم کرد.
در ادامه میتوانید بحث را بخوانید. من صرفا اندکی ویرایشات جزئی انجام دادهام و علائم نگارشی به مطلب افزودهام تا خوانش بهتر و سادهتر ممکن شود، اما هیچیک از گفتهها را تغییر ندادهام؛ ضمن اینکه تأکیدها تماما از من هستند و منابع گفتههایام را هم فقط در اینجا ذکر کردهام و در گفتمان اصلی آنها وجود ندارند (این موارد اضافه در «[...]» قرار دارند). البته من از آوردن اسم صاحب کامنتها خودداری کردم، چرا که ممکن بود رضایتی نداشته باشد، اما میتوانید با مراجعه به اصل مقاله، پاسخها و پرسشهای خود را با ایشان در میان بگذارید. همچنین که میتوانید در آنجا یا اینجا، برای من نظر خود را بنویسید تا در حد توان و دانشم به شما پاسخ بدهم و پاسخ شما را بشنوم.
توجه: لطفا تا پیش از مطالعه کامل مطلب، نظر خود را نفرستید. به خصوص که ارائه نظرات تکراری که به آنها پاسخ دادهام، کاری بیهوده خواهد بود؛ چرا که جز ارجاع دوباره به متن، پاسخی به آنها نخواهم داد!
مباحثه کامنتی در رابطه با «مفهوم دیکتاتوری و نمود آن»
کامنت اول
۱. مثل اینکه شما دیکتاتور را مساوی با رضاخان در نظر گرفتید. هر دیکتاتوری یک فرد بیسواد عامی نیست، که اتفاقاتی که گفتید را رقم بزند. دیکتاتور میتواند یک فرد با سواد سیاسی، و یا حداقل، دارای تجربه سیاسی در اندازه بهتر از خوب، باشد، که بتواند جامعه را به خوبی مدیریت کند.
۲. کاش در ابتدای متن، تعریفی از دیکتاتور ارائه میکردید. آیا هر حکومت غیردموکراتیکی را دیکتاتوری محسوب میکنید؟ اگر بله:
۳. دموکراسی در زمان حال، یعنی حکومت صاحبان رسانه و نه مردم. مردم در حدی آگاهی سیاسی ندارند که حکومت را اداره کنند؛ به همین دلیل، هر کسی که بتواند به هر طریقی تفکر یا احساسات مردم را درگیر و با خود همراه کند، کشور را اداره خواهد کرد. و فکر نمیکنم موافق خوب بودن این اتفاق باشید. عدمآگاهی سیاسی مردم را میتوان با مرور تاریخچه رئیسجمهورهای کشورهایی مثل ایران و آمریکا متوجه شد.
پاسخ من
۱. هیچ دیکتاتوری -با هر سطح سوادی- نمیتواند مدیریت تمام مسائل را در دست بگیرد. سطح سواد سیاسی هم ربطی به دانش سدسازی و اقتصاد و بورس و تعیین سیاست آموزشی دانشگاه و مدارس و علوم نظامی ندارد. همچنین که باید در نظر داشته باشید، اینها مواردی هستند که الان به ذهن من میرسند. پس به نیروی نخبهای که بتواند کار را به دست بگیرد نیاز داریم. اما دیکتاتور معمولا میخواهد اعمال شدن قدرت خود را ببیند، و نفوذش در اجزاء سیستم مشخص باشد. پس برای نخبه ایجاد محدودیت میکند، و نخبه منتقد را بسیار کم تحمل میکند. حالا اگر بخواهیم رضاخان را در نظر بگیریم، اینطور میگوییم که شخصی با سواد نظامی بالا، آمده و شاه مملکت شده است. خوبی این اتفاق چه بوده؟ شاید اینکه نیروها را خوب مدیریت میکرده و ضوابط برایاش اهمیت بالایی داشتند. چه بدی داشته؟ تندخو بوده و با آنکه خیلی مسائل را بلد نبوده، اما نیروی کاربلد جرأت حرف زدن و توانایی بروز نظراتش را نداشته. در نتیجه، خیلی از این افراد یا کنار میرفتند و یا در سیستم فاسد چاپلوس «بادمجان دور قاب چین» حل میشدند، تا جایگاه بالاتر و سود و منفعت بیشتری کسب کنند. حالا فرض بگیریم دیکتاتوری، قبلا در درجات بالایی از علم دین تحصیل کرده. بعدها سیاست را هم به خوبی تجزیه و تحلیل کرده و آموخته، و یک سری دانشهای نظامی هم کسب کرده تا بتواند فرمانده کل قوا باشد (حالا از این بگذریم که اغلب دیکتاتورها فرمانده کل قوا بودند و با این حال چنین خرابکاریهای عظیم و جنایات بیرحمانه و گستردهای را رقم زدند!). اما باید بدانیم که این فرد، هنوز هم در حوزه اقتصاد، دانش آکادمیک و حرفهای ندارد؛ در حوزه محیط زیست نمیتواند خودش وارد عمل شود و بیانیه بدهد و فعالیت مستقیم انجام بدهد؛ در حوزه شهرسازی و سدسازی نباید نظر بدهد و باید کارها را به افراد خبره و تحصیلکرده بسپرد؛ و حتی این فرد نباید در ریز مسائل وزارتخانهها وارد شود؛ بلکه فقط باید امور را مدیریت کند. اما برای این کار هم نباید فعالیتهای آنها را به طور مستقیم تحت نظارت داشته باشد، وگرنه در زمان محدودی که در اختیار دارد، به کارها و وظایف خودش -که همانا کشیدن و حرکت دادن جامعه و کشور به دنبال خودش و در مسیر توسعه است- نمیرسد. پس در نتیجه، توسعه و پیشرفت سیستم کند خواهد شد. و این وضعیت نشاندهنده چیست؟ رفتار دیکتاتوری فردی که در رأس قدرت حضور دارد.
باز هم میگویم که در بهترین حالت، دیکتاتوری فقط برای مدت بسیار کوتاه مناسب است، تا بتواند همه قوا را همراه کرده، پایههای اولیه کشور یا حکومت تازهتأسیس را در جای خود محکم کند. مدیریت طولانی با چنین شرایطی، بار زیادی را بر روی دوش افراد میگذارد؛ و این فشار شدید، بالاخره در جایی، از خودش فساد را بروز خواهد داد که: «چرا من متناسب با فعالیتم نتیجه نمیگیرم و پاداش کسب نمیکنم؟» و این در حالیست که نیروی بیکار بسیاری وجود دارد که احتمالا اغلبشان تحصیلات آکادمیک هم دارند، اما به خاطر انحصار حکومت و دولت در مشاغل، نمیتوانند کاری مناسب خود پیدا کنند. (از جمله موانع بر سر راه کار افراد تحصیلکرده، سربازی اجباری است، که ۲ سال آنها را از کسب تجربه و کار مفید برای کشور باز میدارد...)
۲. اگر صرفا توضیحی کلی میخواهید، من شما را به ویکیپدیا ارجاع میدهم: دیکتاتوری و دیکتاتور. اما اگر خودم بخواهم به طور خلاصه و طبق دانش خودم نظر بدهم، اینطور میگویم: «هر حکومتی که در نگاه اول به جامعه، تصمیمات کلان بگیرد، و برای اینکه تصمیمِ به آن عظمت را -که هزینه بسیاری صرف آن شده است- تغییر ندهد، اسلحه را به سمت مردم معترض به آن تصمیم میگیرد و جان و مال و خانوادهشان را تهدید میکند، دیکتاتور است. حالا فرقی نمیکند این دیکتاتور چهقدر دانش سیاسی داشته باشد، دانش آکادمیک و علمی داشته باشد یا خیر، و یا چهقدر توانایی صحبت کردن داشته باشد. مهم این است که تصمیماتی که میگیرد، حتی وقتی که ضرردهی آنها نمودار میشود، به خاطر سودی که در ابتدا به آن توجه داشته یا سودی که اطرافیان، توجهش را به آن معطوف کردهاند و کار را قبول کرده است، دیگر قابلتعویض و قابلتغییر نباشند.»
نمونه همین حرف را میتوانیم درباره گشت ارشاد مطرح کنیم، که نهتنها نتوانست حجاب بر سر کسانی که میگیرد و میزند و بعضا میکشد، قرار دهد، بلکه باعث شد خیلی از افراد دیگر هم از همرنگی با جامعه مد نظر حکومت پشیمان بشوند و حجاب خود را کنار بگذارند. اما هنوز هم گفته میشود که «ما از مسئله حجاب عقبنشینی نخواهیم کرد.» [منابع: سخنان رهبری (سیدعلی خامنهای): سخنان حذفشده از رسانههای داخلی (۲۶ دی ۱۳۹۷) / تسنیم (۲۲ تیر ۱۳۹۹) / ویرگول: سیداحمد ماجدیزاده به نقل از مدرسه آزادفکری: «گزارش غیررسمی از جلسه محرمانه آیتالله خامنهای با فعالان حوزه حجاب»؛ سخنان نماینده ولی فقیه در خوزستان (سیدمحمدنبی موسویفرد): دنیای اقتصاد (۱۰ مهر ۱۴۰۱)؛ سخنان سردار رضایی: پایگاه خبری آفتاب (۲۶ مهر ۱۴۰۱)؛ سخنان رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان تهران (سیدمحسن محمودی): همشهری آنلاین (۲۶ مهر ۱۴۰۱)؛ سخنان نماینده مردم بابل (مهدی سعادتی): خبرگزاری مهر (۱۵ آبان ۱۴۰۱)؛ سخنان قائممقام حزب مؤتلفه اسلامی (حمیدرضا ترقی): اعتماد آنلاین (۷ مرداد ۱۴۰۱)]
(بگذریم از مسائل دیگری که وجود دارند و ذکرشان در اینجا دستمایه بحثهای طولانی میشوند و احتمالا شما هم حوصلهشان را ندارید...)
۳. برای این مسئله من به شما کتاب «فاشیسم و دموکراسی» جورج اورول را پیشنهاد میکنم، که چاپ اول ترجمه فارسی آن سال گذشته بود و کتاب خیلی کوچک و کمحجمی هم هست. اما به طور خلاصه، اینطور آن را مطرح میکنم:
دموکراسی نسبت به هر گونه حکومت دیگری بسیار بهتر عمل میکند. [منبع: کتاب فاشیسم و دموکراسی اثر جورج اورول ترجمه سودابه قیصری] شاید این مورد را مطرح کنید که در این حکومت کنترلکننده رسانه قادر خواهد بود به کنترل مردم؛ اما مگر این مسئله در حکومت دیکتاتوری اتفاق نمیافتد؟ آیا در دیکتاتوری این عمل خوب و مقبول است؟ حتی اگر دیکتاتور، تصمیمات وحشیانهای مثل کشتار معترضین را بگیرد و اعلام کند؟ قطعا این اتفاق در دموکراسی هم عواقب بدی خواهد داشت. برای مثال، موضوع امکان سقط جنین توسط مادر در آمریکا: سالها افراد زیادی تلاش کردند تا این عمل را قانونی کنند، تا اگر یک نفر قصد بچهدار شدن یا امکان نگهداری از آن را نداشت، یا امکان داشت با به دنیا آوردن فرزند جان خود را از دست بدهد، یا به دلایل دیگر، بتواند نوزادش را سقط کند، تا جمعیت کودکان بیسرپرست و بدسرپرست در جامعه افزایش پیدا نکند. اما دموکراسی باعث شد که در سالهای اخیر دوباره این بحث پیش بیاید که جنین هم جان و روح دارد و سقطش قتل است و...؛ و دیدیم که در برخی شهرها قانون سقط جنین رد شده و این عمل در آنها جرمانگاری و ممنوع شد. [منبع: ویکیپدیا: سقط جنین در آمریکا]
اما این چه بدی دارد که همه بتوانند حرف و نظر خودشان را مطرح کنند؟ اینکه بگوییم «مردم آگاهی سیاسی ندارند، پس حق نظردهی هم ندارند» قطعا نتیجه خوبی به دست نمیدهد. چرا که قطعا (هرچند که تکرار گفتههایام در همین مطلب است) تجمیع چند فکر، خیلی قدرتمندتر از یک فکر واحد که فقط جریانات فکری خاصی را دنبال میکند، قادر به پیشرفتدهی و ترقی مملکت و جامعه خواهند بود. [مطالعه بیشتر: ویکیپدیا: طوفان فکری]
و باید توجه داشته باشید که حکومت دموکراسی، باعث میشود کسی به صورت دائم در بالای هرم قدرت قرار نگیرد، و وظایف تقسیم به اجزاء کوچک بشوند و هر بخشی، کاری را بر عهده خواهد داشت. همچنین که خود حکومت و دولت به شدت کوچک خواهند بود، و با استفاده از شرکتها و سازمانهای خصوصی، بسیاری از امور را از مدیریت و توجه مستقیم دولت خارج خواهند کرد. اینطوری دولتها میتوانند فقط روی سیاستهای خودشان متمرکز بشوند و لزومی ندارد به ریز و درشت تمام مسائل کشور و زندگی جامعه و رفاه اجتماعی و... سرک بکشند. (البته بخشهایی از تمام این مسائل در دولت است و باید تصمیماتی راجع به آنها گرفته شود، اما این تصمیمات و کارها خیلی کمتر از حجم کاریای که در حکومتهای دیکتاتوری بر گردن دولت و حکومت قرار دارد هستند.) همچنین که در مدتهای مشخص، رئیسجمهور یا فرد حاکم عوض میشود، و فرد تازهای جای او را میگیرد، تا فساد قدرت، روح و مغز حاکم را تسخیر نکند.
پس با حساب تمام این موارد، من اینطور میگویم که اصلا چه بدی دارد که کسی که توانایی استفاده از احساسات و عواطف و رسانهها را به طریقی دارد که میتواند مردم را با خودش همراه کند، بیاید و کشور را در دست بگیرد؟ چون میدانیم که مردم در حال نظارت بر روی اعمال دولتها هستند و میتوانند با استفاده از قانون و شرایط دموکراسی، تغییرات لازم را در ساختار کشور ایجاد کنند. چه بسا که در کشوری مثل آمریکا، ایالتها میتوانند قوانین مخصوص و متناسب با موقعیت مکانی و روحیات و اخلاقیات و باورهای مردم خودشان را داشته باشند، که در نتیجه این فرآیند، گستره قانون هم بسیار افزایش خواهد یافت.
همچنین که به خاطر عمومی بودن همهچیز در دولتهای دموکرات، مردم کار را به احزاب سیاسی میسپرند، که دوباره توسط یک سری از مردم و یک سری از سیاستمدارها کارهای تبلیغاتی انجام میدهند و میتوانند روی بزرگترین شخص مملکت، که همان رئیسجمهور است، تأثیر بگذارند و در تصمیمگیریهایاش دخیل باشند. این در حالیست که در حکومت دیکتاتوری، عملا احزاب معنایی ندارند، و هر کسی با هر نظری که دارد، فقط به سمتی حرکت میکند که خود دیکتاتور تعیین کرده است. یعنی فرقی نمیکند که چهقدر در مذاکرات برجام زحمت کشیده شده باشد؛ تا وقتی که دیکتاتور بگوید که «ما با آمریکا دشمن هستیم و از هیچچیز کوتاه نمیآییم»، همهچیز به باد خواهد رفت.
نکته خوب دیگر در حکومت دموکراسی، این است که هر فردی، میتواند کاندید بشود، و هیچ نظارت شدیدی بر انتخابات وجود ندارد. برای مثال شما میتوانید در محله، منطقه یا حتی ایالت خودتان، کاندید بشوید تا کارهای بزرگتری انجام دهید و تصمیمات مهمتری بگیرید. این مردم هستند که با استفاده از شناختی که از شما دارند، چیزهایی که شما از خودتان میگویید و دیگران درباره شما میگویند، و مناظرهها و... تصمیم میگیرند که به چه کسی رأی بدهند. شاید شما از کل آرا فقط ۱۰ رأی بیاورید، و شاید هم آنقدر رأی بیاورید که انتخاب شوید. به هر حال، امکان بهرهمندی از این شانس را دارید. اینطور نیست که هر کسی هم که بخواهد کاندید بشود، در نهایت، باز فقط کسانی کاندید نهایی بشوند که در حلقه بالادست مدیران و مسئولین حکومت و دولتها، از قبل کاری را بر عهده داشتهاند و یا هنوز هم دارند! [مطالعه بیشتر: ویکیپدیا: Lord Buckethead / (لیست احزاب سیاسی بیهوده در جهان) List of frivolous political parties]
به همین خاطر، به نظر من، دموکراسی بهترین نوع ایدهای است که بشر تا به امروز در میان انواع حکومتها به آن رسیده است.
امیدوارم پاسخم کافی و قانعکننده بوده باشد.
در ضمن باید تشکر کنم که وقت گذاشته، مقاله را خواندید، و سؤالات خوبی را مطرح کردید که موجب تحقیق و آگاهی بیشتر من نیز در خصوص مسائل شدند.
کامنت دوم
۱. اگر دیکتاتور سیاستمدار خوبی باشد، علیرغم دیکتاتور بودن، از مهارت سدسازها و… هم استفاده میکند. اگر دیکتاتور از تخصص مهندسین و پزشکان استفاده کند، از دیکتاتور بودن عزل نمیشود!
۲. به نظرم درست نیست که گشت ارشاد را به دیکتاتوری ربطش بدهیم. یک دولتی، در یک زمانی، آن را راهاندازی کرد، و دولتهای بعدی هم هر کدام به دلیلی آن را جمع نکردهاند.
۳.۱. خیر. کشتار توسط دیکتاتور خوب نیست. منظور من از تأثیر رسانه این است که: در حکومت دموکراتیک، مردم تصمیم میگیرند، و بنابراین، این صاحبان رسانه هستند که برای کشور تصمیمگیری میکنند؛ و این در حالیست که اگر یک دیکتاتور با توان سیاسی بالا بر سر کار باشد، این اتفاق نخواهد افتاد.
۳.۲. اتفاقا خوب است که مردم حرفشان را بزنند، ولی باید یک حاکم قدرتمند برای انسجام حکومت و کشور وجود داشته باشد. به نظر من، مردم آگاهی سیاسی خوبی ندارند، پس نمیتوانند افرادی مثل رئیسجمهور را خوب انتخاب کنند؛ ولی در موارد اجتماعی باید نظر خود را بیان کنند.
۳.۳. حاکم دیکتاتور نمیتواند وظایف زیادی را به بخش خصوصی محول کند؟ شما دیکتاتور را کسی میدانید که همین الان از تیمارستان بیرون آمده! اگر دیکتاتور سیاستمدار خوبی باشد، با خصوصیسازی مسئولیتش را کمتر خواهد کرد.
۳.۴. اتفاقا وقتی یک شخص خاص در رأس هرم وجود داشته باشد، انسجام پدید میآید. وقتی حاکم هر چند سال یک بار تغییر کند، نمیتواند کار بزرگی در زمینه تعالی کشور به انجام برساند. بسیاری از کارها به دهها سال زمان و تلاش نیاز دارند تا نتیجه بدهند. از طرفی، وقتی رئیسجمهور فقط چند سال حاکم بشود، در حدی که باید، خودش را مسئول نخواهد دانست؛ و ممکن است بگوید: «من که چند سال دیگر میروم. میتوانم کار نکنم و آن را به گردن رئیسجمهور قبلی بیندازم!» ولی وقتی طول حکومت حاکم زیاد باشد، مثلا دهها سال، این حرف را نخواهد زد و نمیتواند از زیر مسئولیت شانه خالی کند.
۳.۵. اشکالش این است که از آنجا که مردم آگاهی سیاسی ندارند، دیکتاتوری به عوض اینکه در یک کشور حاکم شود، با دموکراسی بر کل دنیا حاکم میشود، چون حاکم رسانه در دنیا ثابت است.
۳.۶. به قضیه برجام سطحی نگاه کردید.
۳.۷. میشود احزاب سیاسی وجود داشته باشند، و دولت و مجلس را هدایت کنند؛ ولی یک حاکم ثابت هم برای حفظ شاکله حکومت وجود داشته باشد (مثل الان).
در نهایت، به نظر من، یک دیکتاتور خوب (دارای درک خوب از کشور و جهان)، بهتر از دموکراسی است.
پاسخ من
۱. بهترین دیکتاتورها هم افراد بسیاری را به دلیل مخالفت با خودشان از بین برده و میبرند؛ پس در نتیجه، آزادی بیان دستهای از جامعه را از آنها میگیرند، و از نظر من، برای مخدوش کردن نگاه جامعه و در نتیجه، محدود کردن توان ذهنی و عملی افراد آن جامعه، محکوم هستند.
۲. اتفاقا همین بیان شما، که «یک دولتی، در یک زمانی، آن را راهاندازی کرد، و دولتهای بعدی هم هر کدام به دلیلی آن را جمع نکردهاند.» نشان میدهد که حکومت چهقدر ضعیف و ناتوان عمل کرده است. چون در هر زمینهای، شخص خامنهای وارد عمل شده، اظهار نظر کرده، و خواستار جمع شدن و کنار گذاشته شدن برخی مسائل، و توجه بیشتر به مسائل دیگر شده است. اینکه بگوییم دولتها گشت ارشاد را به هر دلیلی نگه داشتهاند، دو مشکل را برای من مطرح میکند:
الف) حکومت به این شیوه از سرکوب و تحمیل عقاید واکنش نشان نداده است، پس از آن رضایت داشته و نخواسته متوقفش کند.
ب) حکومتی که کاندیداها را برای ریاستجمهوری تأیید صلاحیت کرده، و در نتیجه متوجه شده که گشت ارشاد را نگه داشتهاند، دچار مشکل درونی برای تأیید صلاحیت است و قابلاعتماد نیست. (تازه آن هم در حالتی که فرض کنیم حکومت با گشت ارشاد مخالفتی داشته است؛ که عملا دیدیم نداشته، و این را میشود از تغییر نام «گشت ارشاد» به «پلیس امنیت اخلاقی» [یا «گشت حقوق شهروندی»] متوجه شد!) [منابع: ویکیپدیا: گشت ارشاد؛ سخنان رئیسجمهور (سیدابراهیم رئیسی) (با ارتباط نامحسوس صحبتها به گشت ارشاد): خبرآنلاین (۷ مهر ۱۴۰۱)؛ سخنان وزیر ارشاد اسلامی دولت سیزدهم (محمدمهدی اسماعیلی): انصافنیوز (۳۰ شهریور ۱۴۰۱)؛ رئیس پلیس امنیت اخلاقی (احمد روزبهانی): خبرگزاری برنا (۱۳ دی ۱۳۸۹)؛ سخنان نماینده مردم اصفهان (محمدتقی رهبر): مشرقنیوز (۱۸ آبان ۱۳۸۹) / فارسنیوز (۱۸ آبان ۱۳۸۹) / دنیای اقتصاد (۱۹ آبان ۱۳۸۹) / فرهنگ و هنر (۱۸ آبان ۱۳۸۹)]
۳.۱.۱. در ابتدا باید ذکر کنم که برای کاملتر شدن مقاله، در حال ویرایش و اضافه کردن بخش دیگری هستم، تا ببینیم در فرهنگهای مختلف، واژه دیکتاتوری چه معانی و مفاهیمی را با خودش دارد. این تحقیق و ویرایش، به احتمال زیاد دید مرا هم بهتر و بازتر خواهد کرد؛ چرا که معتقدم نوشتن و مطالعه جزئی در هر زمینهای، میتواند از مطالعه اجمالی و توصیف نکات خاص، چیزهای بیشتری به فرد بیاموزد. همچنین که نگارندگان فرهنگها سالها در خصوص مطالبی که نوشتهاند، تحقیق و بررسی داشتهاند. [ویراست سوم : ۱۷ مهر ۱۴۰۱]
۳.۱.۲. به هر شکلی، اگر مردم توانایی تغییر نظر سیاستمداران را نداشته باشند و رسانهها نتوانند کنترلی بر دیکتاتور داشته باشند، هر قدر هم که دیکتاتور به نیات خوب ایمان داشته باشد و هر قدر هم که سعیاش را بکند، باز هم در حال نادیده گرفتن بسیاری از مسائل و فرهنگها و خردهفرهنگها، از جمله اقلیتهای دینی و گروههای جنسی، است. این نادیده گرفتن، یعنی زیر پا گذاشتن حق آن افراد. همانطور که سلیمان نبی بابت پا گذاشتن بر روی مورچه توبیخ میشود، که «چون تو ما را نمیبینی و جثه کوچکتری داریم، دلیل نمیشود که جان بیاهمیت و بیارزشی داشته باشیم.»، در اینجا هم باید همین نکته را بیان کنیم. [منابع: سوره نمل: آیات ۱۸ و ۱۹ / تبیان (۳ فروردین ۱۳۸۸) / بیتوته (۶ آذر ۱۴۰۱) / کتاب حضرت سلیمان (ع) و مورچه باهوش]
۳.۲.۱. این جمله شما، «مردم آگاهی سیاسی خوبی ندارند، پس نمیتوانند افرادی مثل رئیسجمهور را خوب انتخاب کنند»، به نظر من این نکته را عنوان میکند که انتخابات در کشور ما، به علت کمبود آگاهی سیاسی مردم، تنها یک چیز نمادین است؛ و در نهایت طبق حرف شما، «باید یک حاکم قدرتمند برای انسجام حکومت و کشور وجود داشته باشد»، نتیجه انتخابات هر چه که باشد، این حاکم قدرتمند (یا «علی خامنهای») است که برای همهچیز تصمیم میگیرد. پس شاید بشود اینطور نکته شما را کامل کرد که: دولتها فقط ساختمانهای پوشالیای هستند تا دستان قدرت حاکم را بپوشانند و بگویند که همهچیز بر اساس انتخاب مردم پیش میرود، در حالی که اینطور نیست. خب نتیجهگیری از تمام این مسائل، به نظرم بسیار ساده است: حکومت مشغول مخفی کردن دستهای آلوده خود در پشت دولتهاست؛ پس باید کنار زده شود، تا هم دولتها واقعیتر بشوند و بتوانند عملکرد خودشان را داشته باشند، و هم مردم بتوانند آگاهی سیاسی خودشان را افزایش بدهند و با دید بهتری بر عملکرد دولتها نظارت داشته باشند.
۳.۲.۲. ضمن اینکه اگر مردم آگاهی سیاسی کافی ندارند، و اعضای مجلس خبرگان بر طبق آرای مردمی انتخاب میشوند، پس آن مجلس نیز تئاتر دروغین دیگری برای مدیریت و نظارت بر دسترسیهای بیحدومرز حکومت و شخص رهبر است، که در هنگام قتلعام مردم و سرکوب آنها، هیچ بیانیه و اعتراضی از خود بروز نمیدهد. وگرنه نظارتی که هیچوقت مخالفت جدیای با هیچ مسئلهای ندارد، جای سؤال دارد که «فایدهاش چیست و چه کاراییای دارد؟!»
۳.۳. من هرگز نگفتم «دیکتاتور از تیمارستان آمده» و این حرفیست که شما در دهان من میگذارید. من میگویم قدرت بیحدومرزی که هیچ نظارت کافیای بر آن وجود ندارد، و برای طولانیمدت هم به وجود یک نفر متصل میشود، به سادگی او را فاسد خواهد کرد. علت این مسئله را در بند «۳.۴.» توضیح میدهم، چرا که این دو بند شما، به نظرم یک مفهوم را در دو قسمت مجزا مطرح کردهاند.
۳.۴.۱.۱. اتفاقا، وقتی یک شخص خاص در رأس هرم باشد، و باعث چنین انسجامی شود، چرا نباید همانطور که رئیسجمهور را زیر سؤال میبریم، که احتمالا به خودش میگوید: «من که چند سال دیگر میروم. میتوانم کار نکنم و آن را به گردن رئیسجمهور قبلی بیندازم!»، این فرد خاص (برای مثال و به صورت خیلی اتفاقی، علی خامنهای) زیر سؤال برود که: «من که به هر حال اینجا هستم و جایگاهم محکم است، پس کمی سوءاستفاده از قدرتم برای منافع خودم اشکالی نخواهد داشت!»؟ یا چرا نباید به این ایده برسد که: «اگر هر چیزی که من میگویم، دقیقا همان چیزیست که عملی میشود، پس چرا دقیقا از تمام خواستههای خودم پیروی نکنم و هر دستوری که به ذهنم میرسد، صادر نکنم؟» و تا به حال کم ندیدهایم دیکتاتورهایی را که اندکاندک به چنین جایگاه و تفکری رسیدند.
۳.۴.۱.۲. برای مثال، هیتلر، که میخواست بزرگترین تانک و بزرگترین زپلین تاریخ جهان برایاش ساخته شوند؛ و دیدیم که هیچکدام موفق نشدند، چرا که فقط ایدههای [پذیرفتهشده] فرد دیکتاتوری بودند که میدید بیچونوچرا از او تبعیت میشود و هر کسی که از او و خواستههایاش تبعیت نمیکرد را نیز از سر راه برمیداشت و اعدام میکرد. حتی در زمینه اعدامهای دیکتاتوری، میتوانید به حکومت استالین نگاه کنید، که هر چند سال یک بار، عکسهای قدیمی او ویرایش میشدند و زیردستان قدیمی از داخل آنها حذف میشدند. (یا میتوانید به عکس روحالله خمینی و همراهانش بر روی پله هواپیما نگاه کنید که هر چند سال، یک نفر از آن حذف شده تا از یادها برود!) [منابع: ویکیپدیا: رزمناو زمینی پ. ۱۰۰۰ راته؛ ویکیپدیا: هیندنبورگ الزد ۱۲۹؛ ویکیپدیا: سانسور در اتحاد جماهیر شوروی / رادیوفردا (۲۶ تیر ۱۳۹۷) / بیبیسی فارسی (۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۰ | بهروزرسانی: ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰)؛ سانسور تصویر پیاده شدن امام از هواپیما در طی سالهای پس از انقلاب (۵ بهمن ۱۳۹۶) / ایرانیان انگلستان (۷ بهمن ۱۳۹۶)؛ پایگاه خبریتحلیلی صراط: سرنوشت همراهان امام روی پله هواپیما (۱۳ بهمن ۱۳۹۵)]
۳.۴.۲. از آنجا که رئیسجمهور پس از دوره ریاستجمهوری کوتاهمدتش به جامعه باز خواهد گشت و در آن زندگی خواهد کرد، میتوانیم انتظار داشته باشیم که برای بهتر کردن شرایط زندگی خودش، تحت نظارت مردم و تحت قوانین حاکم، بیشترین تلاش را بکند. در این شرایط، چنین فردی، اصلا کم نخواهد گذاشت، و این را میتوانیم با بررسی «آمریکا» -که تقریبا برای مردم کشور ما، تنها مثال از جامعه غربی شده است- متوجه شویم: باراک اوباما برای مردم خودش چهقدر رفاه ایجاد کرد و چرا مردم آمریکا آنقدر او را دوست داشتند؛ در حالی که میبینیم ترامپ با اینکه در یک دوره پیروز شد، اما به دور دوم نرسید و رأیهای خود را از دست داد؟ [مطالعه بیشتر: ویکیپدیا: باراک اوباما]
۳.۵. موضوع جالب دیگر همین است، که یک حکومت دیکتاتوری چهقدر امکان گسترش و توسعه دارد، و یک حکومت دموکراسی چهقدر؟ اگر نگاه کنیم، «غرب» هر روز بیش از پیش در دنیا نفوذ میکند و حرفش را به سادگی بیشتری به کرسی مینشاند، چون مردم صرفا با «آگاهی سیاسی» تصمیم نمیگیرند؛ بلکه مردم بیش از هر چیز، بر اساس رفاه افرادی که در جامعه تحت حاکمیت دموکراسی زندگی میکنند، و بر اساس میزان آزادی و امکاناتی که به آنها داده میشود، تصمیم میگیرند. در حالی که مردم یک جامعه تحت حاکمیت دیکتاتوری، نشانههای واضحی برای مردم جوامع دیگر، در رابطه با بدبختی و رنج و عذاب و مشقت بوده و هستند. نمونهاش، مردم کره شمالی، که همه میدانیم و میبینیم در چه حقارتی زندگی میکنند. نمونهاش، مردم چرنوبیل، که تا سالها زجر کشیدند و خانه و زندگی خود را از دست دادند، در حالی که حکومت فقط به این فکر میکرد که اخبار را چهطور سانسور کند و جلوی انتشارش را بگیرد، تا چهره و وجهه خودش در دنیا از دست نرود. [البته خود حکومت آن زمان، چنین قصدی را نداشت؛ بلکه این عمل از طرف زیردستان حاکم و افراد ردهبالای کشور و مسئولین آژانسها و سازمانها صورت گرفت.] نمونهاش، میلیونها نفری که به دستان مائو دستور قتل و اعدامشان صادر شد، تا حکومت یکدست و آرمانی کمونیستی خودش را به جهان نشان بدهد!
۳.۶. متوجه «سطحی به قضیه برجام نگاه کردید» نمیشوم و اگر دید من سطحیست، پس باید نگاه غیرسطحی و والای خودتان را شرح بدهید تا متوجه اشتباهم بشوم. وگرنه به هیچوجه پذیرای چنین جمله کوتاه و بیمفهومی، که به نظر فقط قصد تمسخرم را دارد، نخواهم بود. یا به من اشتباهم را نشان بدهید و یا سکوت کنید تا به خاطر سخنتان قضاوت نشوید...
۳.۷.۱. دقیقا مشکل دیگر دیکتاتوری همین است. دیکتاتور همیشه احساس میکند که اگر نباشد، شاکله حکومت از دست خواهد رفت؛ و واقعا هم در دیکتاتوریهای طولانیمدت، حکومت و کشور، پس از کنار رفتن دیکتاتور، از دست خواهد رفت. چرا که بنای کل دیکتاتوری، بر شانههای یک نفر، به عنوان شیرازه کل سیستم، قرار گرفته است، به بیان دیگر، جامعه و کشور قادر به ایستادن روی پای خودش نیست. به سان بچهای میماند که به جای اینکه راه رفتن را آموخته باشد، همیشه بغلش کرده باشند تا هیچوقت زمین نخورد. پاهای این بچه رشد کردهاند، اما استفاده از آنها را بلد نیست. پس در اولین گام زمین خواهد خورد و دچار آسیب (جدی یا سطحی) خواهد شد. اما دموکراسی به مردم نشان میدهد که چهطور باید بهترین انتخاب را در هر لحظه داشته باشند و چهطور باید به داد جامعه خودشان برسند، تا همیشه پابرجا بماند و بمانند.
۳.۷.۲. باز هم این نکته را عنوان میکنم، که دیکتاتوری در بهترین حالت، برای مدت کوتاهی به وجود میآید، تا پایههای حکومت آینده را بسازد؛ و برای این کار باید بتواند تمام نیروها و منابع کشور و جامعه را بسیج کند. اگر که «دیکتاتور»ی نتوانسته در مدت حکومتش این وظیفه را به انجام برساند و هنوز میترسد که با نبودش شاکله کل سیستم از هم بپاشد و سیستم نابود بشود، باز هم خودش متهم و محکوم است، و باید جواب منابع مصرفشده و روزهای از دست رفته و زندگی بینتیجه مردم را بدهد. [منابع: ویکیپدیا: دیکتاتور (روم) (حکومت دیکتاتوری در روم) / زیربخش «فرهنگها و دانشنامهها درباره معنای لغوی دیکتاتور چه میگویند؟» از مقاله «دیکتاتوری چیست و دیکتاتور کیست؟»]
۳.۸. در نهایت، همانطور که یکی از دوستان در کامنت دیگری اشاره داشتند [(البته درباره محتوای پست و مخاطبشان من بودم)]، باید بگویم که «بهترین تخریب، دفاع بد است» و به نظر من، شما در این امر بینهایت موفق بودید. البته بستگی دارد که تا چه اندازه قصد دفاع از حکومتی را داشته باشید، که به وضوح به مردم خودش اهمیتی نمیدهد و حتی به خاطر آنها هم، حاضر به اعلام اشتباه خودش برای شلیک به هواپیمای مسافربری و معرفی مقصر قضیه نیست و حاضر به واردات واکسن (حتی برای کادر درمان) نیست، اما همیشه حاضر به شلیک و سرکوب آنها با تمام توان هست. [منابع: شلیک به هواپیما: ویکیپدیا؛ ممنوعیت واردات واکسن: فکتنامه: مستند «خامنهای و توطئه کرونا» (۱۰ خرداد ۱۴۰۱) / ویکیپدیا / رادیوفردا (۲۰ مرداد ۱۴۰۰) / دویچهوله (۴ آذر ۱۴۰۰)؛ شلیک به معترضین: ویکیپدیا: اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ ایران / رادیوفردا (۲۶ آبان ۱۴۰۱) / حمله نیروهای امنیتی به مردم در مراسم خاکسپاری مهرشاد شهیدی (۷ آبان ۱۴۰۱) / ایران اینترنشنال (۳۰ آبان ۱۴۰۱) (انتظار که نداشتید برای این قسمت منابع داخلی -مثل تسنیم و باشگاه خبرنگاران جوان- را بیاورم!؟)]
۳.۹. باز هم متشکرم که وقت گذاشتید تا هم مطالبی که نوشتم را بررسی کنید و مطالعه داشته باشید و هم به من پاسخ بدهید. به نظرم، بهترین کار، داشتن مطالعه و بهبود سطح آگاهی است؛ و همین که شما به این مسئله اهمیت میدهید، مرا به آینده کشور و مردم جامعهمان امیدوار میکند.
کامنت سوم
۲. اولا، حجاب یک چیز عقیدتی صرف نیست که مربوط به خود شخص باشد. پوشش در جامعه امری اجتماعیست. ولی این نکته را که کنار بگذاریم، در تأیید صلاحیت، نظر شخصی دخیل نیست. چکلیستی وجود دارد، که با استفاده از آن، تأیید یا رد صلاحیت اتفاق میافتد. برای همین برخی از رؤسای جمهور مخالف رهبری بودهاند و برخی خیر.
۳.۱.۲. اگر دیکتاتور، آدم درستحسابیای باشد، اقلیتها را نادیده نمیگیرد.
۳.۲.۱. آیا به دلیل اینکه نظر من این است، قطعا نظر حکومت هم همین است؟ این موضوع را که کنار بگذاریم؛ به نظر من، بسیاری از مشکلات، به دلیل انتخاب اشتباه مردم هستند.
۳.۴.۱.۱. حرف شما درست است. تقریبا هر نوع حکومتی، مشکلاتی [خاص خودش] دارد؛ ولی این را در نظر بگیرید که مسئول موقت میگوید: «من که خواهم رفت» ولی از آنجا که حاکم ثابت میداند اگر مردم شورش کنند، برایاش سنگین تمام خواهد شد، احتمال درست کار کردنش بیشتر از مسئول موقت خواهد بود.
۳-۴-۱-۲- آیا رئیسجمهورهای قبلی ما، [اکنون] مثل مردم عادی زندگی میکنند؟ دوم اینکه، «ترامپ به دور دوم نرسید» را نمیشود صرفا با جمله «مردم نمیخواستندش» حل کرد. در حکومت آمریکا، کسانی تأثیراتی میگذارند که میتوانند رأی مردم را هیچ [و بیارزش] کنند. مثل اسرائیل.
۳.۵. باید ببینیم از نظر شما زندگی خوب چیست. خود من، زندگی در وضعیت کنونی ایران را به زندگی در اروپا ترجیح میدهم.
۳.۶. اگر ناراحت شدید، عذر میخواهم! منظورم این است که هدف برجام این نیست که دشمنی با آمریکا برچیده شود؛ بلکه صرفا برای این است که یک سری توافقاتی با هم داشته باشیم. رهبری گفته است که در این توافقات، منافع ملت باید حفظ بشوند؛ و از آنجا هم که با شرایط آن قرارداد، منافع ملت تأمین نمیشد، همهچیز بر باد رفت.
۳.۷.۱. حکومتهایی در طول تاریخ داشتیم که صدها سال بودند، و اتفاقا دیکتاتوری هم بودند.
۳.۸. شاید دفاع من بد باشد، ولی دلیلی بر بد بودن حکومت نخواهد بود.
۳.۹. در تعجبم که شما عجب حوصلهای دارید! تبریک میگویم. در ضمن عذر میخواهم که دیر پاسخ دادم. فرصت کم میشود.
در ضمن، ممکن است با حرفهایام به این نتیجه برسید که از نظر من، حکومت کنونی دیکتاتور است. ولی به نظرم مشکلاتی که الان داریم، ناشی از زیادی دموکراسی است.
پاسخ من
۲.۱. من نگفتم پوشش امری اجتماعی نیست! من میگویم هر کسی باید خودش درباره پوشش خودش تصمیم بگیرد. اگر شما به عنوان یک مرد اجازه دارید با لباس آستینکوتاه در جامعه بگردید، نباید به زنی که این پوشش را انتخاب میکند ایراد بگیرید. اگر ایراد گرفتید، رفتار شما دیکتاتوری است! جدا از اینکه او را با این حرف و قضاوت آزار دادهاید، دربارهاش تبعیض هم قائل شدهاید. پس حتی اگر نگویم که حکومت رفتار دیکتاتوریای از خود نشان داده است، درباره فردی که چنین رفتاری داشته باشد، این را خواهم گفت. یعنی به صراحت میگویم که: «گشت ارشاد رفتار دیکتاتوری به شدت نفرتانگیزی دارد، که به هیچوجه قابلاحترام نیست.»
۲.۲. تأیید صلاحیتی که تحت نظارت حکومتی با نام جمهوری «اسلامی» باشد، قطعا انتخاب درستی نخواهد داشت، چرا که اقلیتها و گروههای دینی و مذهبی دیگر را نادیده میگیرد. چرا که حق ریاستجمهوری را از افراد دیگر میگیرد. در حالی که به نظرم هر شهروندی باید حق و توانایی کاندید شدن برای ریاست جمهوری را داشته باشد. اگر چنین اتفاقی نمیافتد، یعنی حق آن افراد خورده شده است. پس گزینش و چکلیست بیفایده هستند. موافقت و مخالفت با علی خامنهای، در صورتی به نظر من واقعی و درست میآیند، که تغییرات جدی رخ بدهند و ایشان در کارها سنگاندازی نکنند و نظردهی را به پس از تکمیل آنها و بررسی نتایج موکول کنند. اینکه این افراد رأی بیاورند و بعد او در اموری که به دست رئیسجمهور و کابینهاش سپرده شده دخالت کند، فقط نشاندهنده این است که اگر در زمین بازی خودش حرکت نشود، بازی را به هم میزند و کاری ندارد که نتیجه چیست و چه اثراتی را به دنبال دارد! [مطالعه بیشتر: ویکیپدیا: نقد رهبر جمهوری اسلامی ایران]
۳.۱.۲. دیکتاتوری را نام ببرید که «آدم درستحسابیای» بوده و اقلیتها را نادیده نگرفته. ما در ایران، در گذشته و حال، نسبت به بهاییها، زرتشتیها، ارمنیها و یهودیها چه رویکردی داشته و داریم؟ نسبت به آزادیها و حقوق زنان چه رویکردی داشته و داریم؟ نسبت به قضیه تغییر جنسیت چه رویکردی داشته و داریم؟ و دیکتاتوریای را مثال بزنید که درگیر چنین تبعیضهایی نشده باشد.
۳.۲.۱. بله. تقریبا میتوانم با اطمینان بگویم اینکه شما آگاهی سیاسی کافی ندارید و این حرف را میزنید و احساس و تصور میکنید که بقیه مردم هم آگاهی سیاسی کافی ندارند، به من نشان میدهد که حکومت با شما همنظر است، و انتخابات برگزار میکند تا افرادی که سالهاست آموزش و آگاهی سیاسی کافی دریافت نکردهاند، رأی بدهند، تا او نشان بدهد که دموکراسی کاملا برقرار است. این هم که میگویید «بسیاری از مشکلات، به دلیل انتخاب اشتباه مردم هستند»؛ نشان میدهد که آگاهی ناکافی مردم بعد از ۴۳ سال حکومت جمهوری اسلامی، هنوز هم گریبانگیرشان است، و حکومت در آموزش به مردمش ناتوان است. و حکومت ناتوان در آموزش نیز، به هیچوجه نمیتواند به کشوری «قوی» تبدیل شود، چرا که مردمش اصلا سیاست را درک نمیکنند و به سادگی مرتکب اشتباه میشوند. آن هم در این حجم گسترده که واقعا اسفبار و فاجعهبار است!
۳.۴.۱.۱. حاکم ثابت یعنی شاه. «رهبر»، «رفیق» یا هر اسم دیگری که روی آن بگذاریم، فرقی نمیکند؛ و به هر حال شاهنشاهی محسوب خواهد شد. همگی نیز آگاهیم، که شاهنشاهی نوعی از دیکتاتوریست. چرا که همه مسائل باید از زیر نظر فرد حاکم عبور کنند؛ پس در نتیجه باید همه با او و عقیده و سلیقهاش همنظر باشند. اگر هم حکومت شاهنشاهیای مثل حکومت انگلستان را در نظر بگیریم، باید بدانیم که حضور شاه/ملکه «مشروط» است، و اکثر کارها به دست نمایندهها و مجلس کشور تعیین و اجرا میشوند، و شاه/ملکه و خانوادهاش، صرفا باید دستورات را طبق قوانین محدودکنندهای که برای کشور و اداره آن تعیین شدهاند، به دیگران بدهند؛ و این یعنی که دسترسی بیحدومرز به قدرت ندارند. قدرت بیحدومرز و به بیان دیگر «فرمانده کل قوا بودن»، حاکم را از رعایت قانون مستثنی میکند. پس وقتی کسی در کشور کشته میشود، پاسخگو نخواهد بود؛ و این یعنی تبعیض. اگر به هواپیما شلیک شده و صدها نفر جان باختهاند، فرمانده کل قوا باید پاسخگو باشد که چرا این اتفاق افتاده، و چرا به نیرویی که به سادگی هیجانزده میشده و شلیک میکرده، چنین وظیفه پرخطری تحویل شده است. اگر این پاسخگویی وجود ندارد و انکار جایگزین آن میشود، پس قطعا فرد حاکم قصد دارد با توسل به زور جلوی شورش را بگیرد، که در نتیجه جامعه پس از مدتی دچار فروپاشیهای اجتماعی و فرهنگی میشود، و آمار جرم و جنایت در آن افزایش مییابد. همانطور که آقای مطهری در گفتهها و سخنرانیهای خود، و همچنین در مقدمه کتاب «داستان راستان» آوردهاند: «صلاح و فساد طبقات اجتماع در یکدیگر تأثیر دارد، ممکن نیست که دیواری بین طبقات کشیده شود و طبقهای از سرایت فساد یا صلاح طبقه دیگر مصون یا بیبهره بماند، ولی معمولا فساد از «خواص» شروع میشود و به «عوام» سرایت میکند. و صلاح برعکس از «عوام» و تنبه و بیداری آنها آغاز میشود و اجبارا «خواص» را به صلاح میآورد، یعنی عادهی فساد از بالا به پایین میریزد و صلاح از پایین به بالا سرایت میکند.» اگر این کار را نمیکند، یعنی فساد به حدی زیاد و گسترده است که حتی قادر به دیدنش نیست، و به نوعی، دیدش تار شده است. پس در نتیجه، دیگر حقانیتی برای حاکمیت ندارد! [منابع / مطالعه بیشتر: کتاب «داستان راستان» اثر شهید مطهری: ویکیپدیا / دانلود PDF کتاب / کتابراه / فیدیبو / طاقچه؛ «کیبوردی برای آزادی»: علیآقا: «برسد به دست ذوبشدگان ولایت مقیم فرانسه و هلند» (+ کامنت من)]
۳.۴.۱.۲.۱. خب این سؤال شما باز هم پاسخی برای خود شماست! اگر «رئیسجمهورهای قبلی ما مثل مردم عادی زندگی نمیکنند» و جایگاه متفاوتی نسبت به مردم دارند، این اشکال از حکومت است که نتوانسته آنها را به درستی کنترل کند. و اگر به هرم قدرت در ایران نگاه کنیم، دولت و رئیسجمهور پایینتر از رهبر، و رهبر پایینتر از مجلس خبرگان قرار دارد. پس اگر فسادی در رئیسجمهورها وجود دارد، با استناد به سخن آقای مطهری، نمودی از فساد به وجود آمده در بالادست سیستم است که در این جایگاه هم نفوذ کرده و باعث این وضع افتضاح شده است. اگر رهبری را دچار این فساد ندانیم [(هرچند غیرممکن است)]، پس حتما مجلس خبرگان دچار آن بوده است. چرا که بالاخره کسی یا کسانی، این افراد را تأیید صلاحیت کردهاند، تا مردم از بین آنها انتخاب کنند. و اگر هیچکدام از این رئیسجمهورها بعد از دوره خودشان به زندگی عادیای مشابه مردم باز نگشتهاند، وای به حال تمام سیستمی که آنها را تأیید کرده و میکند! چه بسا که در روایتی چنین آمده است: «علی (ع) را پرسیدند که چرا به عنوان حاکم جامعه از لباسهای خشن و نسبتا کهنه استفاده میکند و لباسهای برازنده یک حاکم و خلیفه به تن نمیکند؛ پاسخ داد: حاکم باید مشابه ضعیفترین مردم جامعه خود زندگی کند تا مغرور نگشته و مردم را از یاد نبرد، و تمام تلاش خود را برای آنها به کار بندد.» اما میبینیم که در حکومت ایران، هنوز حتی شفافیت مالی وجود ندارد که مردم و ما بدانیم این مسئولین و افراد حکومتی چهطور زندگی میکنند و خرج خود را از چه طریقی میدهند، و حتی نمیدانیم که بودجه مملکت به چه طریقی و با چه جزئیات و حجمی تقسیم و مصرف میشود. و دیدیم که «گشت ارشاد مدیران» هم هنوز بعد از این مدت طولانی اجرایی نشده است! اگر شفافیت مالی اینقدر واجب بود و مسئله حاکمیت بود، شخص علی خامنهای میتوانست مثل خیلی از دیگر اوقات، روی عقب نیفتادن این کار و فراموش نشدنش پافشاری کند و نیروهای جهادی، مثل همیشه کار را به دست گرفته، و تا پایان پیش ببرند. در حالی که اصلا شاهد چنین چیزی نبودهایم، و مدیری را هم ندیدهایم که بابت رفتار اشتباهش، در دوره خودش، توبیخ شود. در حالی که هر مدیری که جایگزین میشود، تقصیرها به گردن مدیریت قبلی میافتند و هر کاری که انجام نشود و نتواند انجام شود، مقصرش نفر قبلی بوده است. و باز این «مقصرهایی که همیشه از چرخه دولت و حکومت خارج شدهاند» مرا به بیان این موضوع وا میدارد که اگر سیستم اینقدر فاسد نبود و حاکمیت در این فساد مقصر نبود، الان چنین سخنی وجود نداشت؛ و مثل ژاپن، میدیدیم که پس از هر اتفاقی، مدیر حاضر و مرتبط، خودش را کاملا مسئول میداند، و سریع و محترمانه عذرخواهی میکند، و حتی عنوان میکند که حاضر است از شغل خود به خاطر عدم کفایت استعفا بدهد. نه اینکه مردم را به نفر قبلی و مشکلاتی که ایجاد کرده ارجاع بدهد. چه بسا که ما همه میدانیم چه مشکلاتی در کشور وجود دارند. کسی که مسئولیت کشور را در چنین شرایطی قبول میکند نیز، باید نسبت به مشکلات آگاه باشد. پس اینکه بگوید دولت قبلی چه کرده و نکرده و تقصیر اوست و تقصیر فلانکس است، اصلا برای من و دیگران پذیرفته نیست. [منابع: نهجالبلاغه: خطبهها: خطبه در خصوص «خانه وسیع و ترک دنیا (صحبت با علاءبنزیاد و برادرش، عاصمبنزیاد)»: ترجمه محمدتقی جعفری / ترجمه عمران علیزاده / ترجمه سیدعلینقی فیضالسلام / ترجمه محمد دشتی / ترجمه عبدالمحمد آیتی / ترجمه علیاصغر فقیهی؛ استعفای مسئولین در جهان: خبرآنلاین (۱۹ خرداد ۱۳۹۳)؛ استعفای مسئولین در مصر: خبرآنلاین (۲۹ آبان ۱۳۹۱)؛ استعفاها و عذرخواهیها در ژاپن: تابناک (۳۰ آبان ۱۴۰۱) / خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) (۲۰ آبان ۱۴۰۱) / سایت خبری جمهوری اسلامی (۱۰ شهریور ۱۳۹۹) / بیبیسی فارسی (۲۵ آبان ۱۳۹۶) / رادیوفردا (۱۲ تیر ۱۳۸۶)]
۳.۴.۱.۲.۲. اگر احتمالاتی مبنی بر «رأیگیری در فلانکشور واقعی نیست، چرا که خیلی افراد در آرای آنها تأثیر میگذارند، و در عین حال، این موضوع را در ایران انکار کنید، احساس میکنم که به شعور من توهین کردهاید! زیرا اگر احتمال خطا در جایی که مردمی است و مردم نظارت خیلی بیشتری روی اعمال دولتهای خود دارند، وجود دارد، و ممکن است اسرائیل به سادگی آرا را به نفع کسی که خود میخواهد تغییر بدهد، در ایران که بسیاری از سازوکارهای حکومت تحت عنوان «مسائل امنیتی» از مردم مخفی میمانند، اصلا نمیشود به آرای اعلامشده از سوی حکومت اعتماد کرد، چرا که ممکن است در طی فرآیندهای «انتخاب کاندیداها»، «تأیید صلاحیت»، «سؤال و جواب از کاندیداها»، «تبلیغات کاندیداها»، «نظرات رهبری درباره کاندیداها و انتخابات»، «رأیگیری» و حتی «شمارش آرا»، بینهایت اتفاق امنیتی و تأثیرگذار رخ داده باشد و بدهد، که مردم هیچ از آنها خبر نداشته باشند، اما آن اتفاقات نتیجه را به نفع خواسته یک نفر (فرد حاکم) تغییر داده باشند. اثرگذاریها در انتخاباتهای حکومت آمریکا، بسیار پیچیدهتر از این است که شما عنوان میکنید: «در حکومت آمریکا، کسانی تأثیراتی میگذارند که میتوانند رأی مردم را هیچ [و بیارزش] کنند. مثل اسرائیل». یکی از تأثیرگذارترین مسائل در آرای مردمی آمریکا، آرای شهرهای کوچکتر هستند؛ چرا که شهرهای بزرگ که جمعیت زیادی دارند، و اکثر مردمشان زندگیهای مرفهتری هم دارند، نمیتوانند مرجع رفتاری و تصمیمگیریهای رئیسجمهور باشند. دلیل این عمل هم این است که رئیسجمهور باید پایینترین سطح اجتماع را در نظر بگیرد و سعی کند زندگی آنها را بهبود بدهد. زیرا افرادی که در سطوح رفاهی بالاتر قرار دارند، زندگی عادی و خوبی دارند. اما افرادی که در روستاها و شهرهای کوچک زندگی میکنند، مشکلاتی دارند که برای مردم شهرهای بزرگ مطرح نیستند (یا «شاید» آنچنان اهمیتی نداشته باشند). به همین خاطر، در رأی الکترال، اثربخشی آرای شهرهای کوچکتر بیشتر است. و باز به همین خاطر است که بایدن در برابر ترامپ پیروز میشود؛ چرا که ترامپ، انتخاب شهرهای بزرگتر بوده، در حالی که بایدن، در شهرهای کوچکتر و روستاها، طرفداران بیشتری داشته. اینکه فرضیه دست داشتن اسرائیل در انتخابات آنها را مطرح کنیم، مثل این است که من مطرح کنم که «در کشته شدن قاسم سلیمانی، آقای زاکانی نقش داشتهاند». پس اگر فرضیهای را مطرح میکنید، باید آن را با سند و مدرک توضیح بدهید، وگرنه اصلا قابلاستناد و قابلبحث نخواهد بود. شاید هم شما واقعا مدارکی در این خصوص داشته باشید که من تا به حال ندیدهام، اما تا زمانی که مدرک قابلقبولی بر حرفهای خود ارائه نکنید، من چنین اتهام بزرگی را نمیپذیرم. [مطالعه بیشتر: کالج انتخاباتی ایالات متحده آمریکا]
۳.۵. تعریف من از زندگی خوب، این است: «از خانه که خارج میشوم، گشت ارشاد را در حال کتک زدن دختران مملکتم برای اجبار آنها به رعایت حجاب دلخواه حکومت نبینم. توانایی خریدم طوری باشد که درآمدم برای گذران زندگی تا آخر ماه کفاف بدهد و پسانداز هم داشته باشم. درآمدم طوری باشد که بتوانم برای خود خانه تهیه کنم و مستقل شوم. بتوانم تحصیلاتم را با آرامش و در زمینه و تا مقطعی که دوست دارم ادامه بدهم، بدون اینکه از سربازی اجباری بترسم و بخواهم به زور و برای گرفتن مدرک به دانشگاه بروم، تا دیرتر برای خدمت احضار شوم یا جایگاه بهتری در طول خدمتم داشته باشم. وقتی از من دزدی میشود، بتوانم به اداره پلیس مراجعه کنم تا شکایتم پیگیری شود و اینطور با من صحبت نکنند که: «باز یکی آمده و شکایت کرده، فکر کرده ما علاف هستیم که هر روز دنبال کارش بدویم!» (که این موضوع چند بار برای خودم، برادرم، آشنایانمان و دوستانمان پیش آمده، و اصلا برایام قابلقبول نیست که در مملکتی پلیس اینقدر غیرقابلاعتماد باشد، و اکثر افراد جامعه پس از رخ دادن یک جرم یا حادثه، پلیس را به عنوان آخرین راهکارهای خود در نظر بیاورند.) بتوانم دسترسی آزادانه به اطلاعاتی که میخواهم داشته باشم، و نظر خودم را نسبت به آن اطلاعات طوری بیان کنم که حاکمیت بدون اینکه توانایی آسیب زدن به من را داشته باشد، مجبور به پاسخگویی نیز باشد. هر چند روز خبر اعدام (به هر دلیلی) نشنوم و اخبار بد از مرگومیر هموطنانم (به هر دلیلی) نگیرم. توانایی خرید داروهای مورد نیازم را داشته باشم و بعد از پنج سال که باید از لنز سخت برای چشمم استفاده کنم، این ترس برایام مطرح نباشد که «الان اگر این لنز را بگیرم، تا آخر ماه چهطور زندگی کنم؟». آگهی فروش اجزای بدن از سر ناچاری و فقر و نداری و بدبختی را در جایجای شهر نبینم، که برخی از مردمم در حال حراج تنها داراییشان، یعنی بدن خود، هستند.» در کل، زندگی آرامی میخواهم که توانایی خریدم در آن مناسب، و درآمدم برای گرداندن آن کافی باشد، و حتی اگر در بدبختترین حالت ممکن بودم، باز هم احساس کنم که دولت پشتیبان من است و تا رسیدن به نقطهای که بتوانم روی پای خودم بایستم، حمایتم میکند. نمیدانم شما چهطور چنین ترجیحی میدهید، و نمیخواهم دخالت کنم و نظرتان را تغییر بدهم؛ زیرا زندگی خودتان است و واقعا ربطی به من ندارد. اما اگر قصد دارید از این جمله به عنوان یک استناد و دلیل استفاده کنید، باید برایام توضیح بدهید که زندگی شما هماکنون در چه سطحی قرار دارد و چهطور زندگی میکنید، و زندگی در اروپا به نظر شما چه مزایا و معایبی دارد و شما از آن چه میدانید.
۳.۶. منافع ملت در چیست؟ اگر ساخت تسلیحات قدرتمند و بینهایت، منفعت ملت است، بله، آمریکا زیر بار نخواهد رفت و قضیه منتفی خواهد بود. [(چه بسا که همانطور که رسانههای داخلی هم ذکر میکنند، آمریکا توانایی تسلیحاتی بیشتری دارد و ما با همپیمانی با او، قدرت استفاده از تسلیحات نظامی او را نیز خواهیم داشت!)] اما آیا منفعت ملت در قبول برخی موارد نیست، تا واردات دارو و اغلام مورد نیاز مردم، سادهتر تأمین شوند؟ آیا منفعت ملت، در زنده ماندن افرادش نیست؟ این تحریمها (عادلانه یا ناعادلانه) علیه ما ایجاد شدهاند. هدفشان هم شکستن و حذف برخی قواعد و قوانین و سیاستها در کشور ما هستند. اگر واقعا حکومت به مردم خود اهمیت میداد، تا حد ممکن کنار میآمد تا [هم وجهه بینالمللی خود را حفظ کند و هم] مردمش از دست نروند و به حقارت و فقر و سیاهروزی نیفتند. اما میبینیم که حکومت «فقط» روی حرف خودش پافشاری میکند و همواره چنین میگوید: «ما میمیریم و ذلت نمیپذیریم.» در حالی که خیلی از افراد، مثل همانهایی که در کربلا از حسین جدا شدند، ترجیح میدهند که ذلت را بپذیرند، اما زنده بمانند. (چه بسا که اگر واقعا حکومت پذیرش خواستههای آمریکا را ذلت حساب میکرد، مسئولینی را که فرزند و خانوادهشان در خارج، و در کشورهایی مثل آمریکا، زندگی میکنند و یا از اجناس ساخت آن کشورها و یا آمریکا استفاده میکنند، برکنار میکرد، تا نشان بدهد که واقعا با این مسئله مشکل دارد. در حالی که میبینیم به سادگی با این افراد «کنار میآید». و این باز در حالیست که وقتی خانواده شخصی خارج از کشور هستند، یعنی او در حال خراج کردن ارز از کشور و ضربه زدن به اقتصاد کشور است؛ و همین که مسئولان ما در بانکهای خارجی حساب دارند، یعنی به بانکهای داخلی اعتماد کافی ندارند، یا به دلایل دیگری، سرمایهشان را در داخل کشور به حرکت در نمیآورند. اما میبینیم که حکومت اصلا اهمیتی به این قضایا نمیدهد و ایرادی نمیگیرد، و اگر هم ایرادی را عنوان میکند، صرفا مشتی حرف توخالیست، و «گشت ارشاد مدیران»ی وجود ندارد که با زور و کتک به این دسته از افراد خیانت و اشتباه بزرگشان را به آنها نشان دهد و به راه راست هدایتشان کند. همه نیز آگاهیم، که حرف خالی باد هواست. باز هم تأکید میکنم که باید ببینیم منفعت ملت در چیست، و برای این نگاه و بررسی، واضح است که ابتدا باید به سراغ کوچک شدن سبد خرید مردم و کاهش توانایی تهیه اغلام مورد نیازشان برویم. اگر چنین چیزی در اولویت حکومت نیست، پس حکومت در حال گام برداشتن در مسیر اشتباهی است که منجر به آزار و اذیت و رنج و مرگ مردمی میشود که مسئولیت زندگیشان به دست حاکم (شاه/رهبر) بوده و هست. پس در نتیجه، فساد و تصمیمگیری غلط را میشود در این مسئله نیز حس و درک کرد. [منابع: ویکیپدیا: تورم در ایران / شبکه شرق (۶ آذر ۱۴۰۱) / اعتماد آنلاین (۲۱ آبان ۱۴۰۱) / خبرآنلاین (۲۱ شهریور ۱۴۰۱) / خبرآنلاین (۶ شهریور ۱۴۰۱) / تجارتنیوز (۱۴ تیر ۱۴۰۱) / بیبیسی فارسی (۱ شهریور ۱۴۰۱) / خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) (۶ اردیبهشت ۱۴۰۱) / دنیای اقتصاد (۲۷ فروردین ۱۴۰۱) / خبرگزاری جمهوری اسلامی (۱۲ فروردین ۱۴۰۱)]
۳.۷.۱. در ابتدا باید حکومتهای مد نظر خود را ذکر کنید، و توضیح دهید که تحت چه حاکمیتی، در چه زمانی و با چه شرایطی وجود داشتند. پرسش من این است که «شاید» حدود هزار سال پیش، حکومتهای دیکتاتوریای وجود داشتند، و صدها سال حکومت کردند؛ اما آیا الان هم پابرجا هستند؟ چه بلایی بر سر آن حکومتها آمد و کار مردم آنها به کجا کشید؟ برای مثال، حکومت «خاندان هان» بر چین را در نظر بگیریم. آیا کشوری که آن زمان به اسم «هان» شناخته میشد و حکومتی به شدت دیکتاتوری داشت، به طوری که هر گونه مخالفتی را، حتی در کشورهای کوچک همسایه (از جمله آنها کُره) سرکوب میکرد، الان هنوز وجود دارد؟ آیا مغولها از سر این ظلمها نبود که خونشان به جوش آمد و دست به نابودی آنها زدند؟ یا کشوری مثل اتحاد جماهیر شوروی، که سالهای سال با آن عظمت پابرجا بود، آیا الان هنوز وجود دارد؟ دلیل این فروپاشیها چیست؟ مردم در هر دوره، آگاهی بیشتر و توانایی بیشتری در کسب آگاهی داشتند. پس هر چه به دوران مدرنتری پا میگذاریم، عمر دیکتاتوریها کوتاهتر میشوند، چرا که دسترسی مردم به اطلاعات بیشتر میشود، و سریعتر متوجه ظلم میشوند (و اهمیتی ندارد که دیکتاتوری چهقدر تلاش کند که روی ظلمها و اشتباهات خود سرپوش گذاشته و آنها را بپوشاند). پس در نتیجه، به هر صورت در یک حکومت دیکتاتوری، انقلاب رخ میدهد، و هر قدر هم که طولانیمدت بوده باشد، سرنگون خواهد شد. (البته باز هم شما باید برایام ذکر کنید چه «حکومتهایی در طول تاریخ داشتیم که صدها سال بودند، و اتفاقا دیکتاتوری هم بودند»؛ سپس خوبیها و بدیهای آنها را تشریح کنید؛ و در نهایت با مقایسه آن نکات بهدستآمده با حکومت ما، بگویید که دارای کدام موارد هستیم یا نیستیم.)
۳.۸. دلیل بد بودن حکومت، در رفتار و تصمیمات آن است؛ که از نتایج این تصمیمات غلط، میتوان به ناکافی بودن آگاهی اشاره کرد؛ که باعث میشود دفاع شما از سیستمی که فکر میکنید (باور دارید) خوب است، بد باشد. اگر توانایی کافی در این حکومت وجود داشت و واقعا خوب بود، در اولین سطح، مدافعینش اینقدر توهینآمیز درباره معترضین صحبت نمیکردند و به آنها جوابهایی از قبیل «شما هنوز بچهای»، «معلوم است که جوگیر هستی» و... نمیدادند. به نظر من، اگر افرادی مثل شما، در سیستم مشکلـ(ـاتـ)ـی را احساس نمیکردند؛ و سیستم هم به جای کار بر روی «باید به من ایمان داشته باشید»، [بیشتر] بر روی «من این کارها را انجام میدهم که از خوبی من است، و البته اینها هم کارهای غلط و اشتباه من هستند، که به آنها معطرفم» کار میکرد؛ حالا آن افراد میتوانستند به سادگی از مواضع و باورهای خود دفاع کنند. اما دفاع این افراد در اکثر مواقع به مثالهای ناقص و تئوریهای توطعهای که برخی افراد خاص به آنها دامن میزنند، محدود میشود، و اغلب هم پاسخ آنها این است که طرف مقابل «حرف آنها را درک نمیکند». در حالی که «مدافع»، باید آگاه باشد که خودش هم قادر به درک «معترض» نیست و حال او را نمیفهمد. اما میبینیم که تقریبا در اکثر موارد، اصلا اینطور نیست؛ و اغلب، حتی برای «مدافع» کاملا بعید به نظر میرسد که کسی نسبت به اوضاع زندگیاش و حکومتی که آن را برایاش به وجود آورده ناراضی باشد و اعتراضی داشته باشد. چه بسا خود من، در همین یک هفته و نیم اخیر، بیش از صد بار توصیه به قناعت و دیدن مشکلات و نداشتههای مردم کشورهایی مثل کره شمالی و شوروی و چین و افغانستان شدم، تا از زندگیام راضی باشم! در حالی که به نظر من، حکومت خوب، آن حکومتی است که همیشه در آن مردم به داشتهها و نکات مثبت کشورهای دیگر نگاه میکنند و از مدیران و مسئولان جامعه آنها را میخواهند؛ و همیشه نقد و اعتراض نسبت به زندگی ممکن است و وجود دارد؛ و همیشه در تلاش است که سطح رفاه و زندگی و آگاهی مردم را افزایش داده و بالا ببرد؛ نه اینکه آنها را دعوت کند به مقاومت در برابر تمام فشارهایی که به زندگیشان وارد میشود، و توان زندگی و امید به زندگی را در آنها کاهش میدهد.
۳.۹.۱. من حوصله دارم، چون شما یک هموطن، یک انسان و یک روح باارزش هستید و برای من اهمیت دارید. دوست دارم آنچه را که آموختهام در اختیار شما هم قرار بدهم، و دوست دارم اشتباهاتم را بفهمم و تصحیح کنم. همیشه شوق به یادگیری داشتهام، و همین شوق باعث شده تا شوقی بسیار به آموزش هم داشته باشم. بارها برای افراد مختلف در گروههای سنی مختلف معلمی کردهام و همین هم باعث شده صبر و حوصله بیشتری داشته باشم.
۳.۹.۲. اصلا اشکالی ندارد. حرفها و نکات و مسائل زیادی را مطرح کرده بودم، و میدانم که بررسی و پاسخ به هر کدام، زمان زیادی میطلبد. همانطور که برای من هم وقت میبرد تا گفتههای شما را تحلیل کنم و نظرم را برایتان بنویسم. اما متأسفانه وقتی امکان گفتگو وجود نداشته باشد و یک طرف گفتگو اسلحهاش را به سمت طرف دیگر گفتگو نشانه رفته باشد و تهدیدش کند، و شلیک هم کند، جز بحث در فضای این کامنتها و وبلاگها چارهای نمیماند... (شما مد نظرم نیستید؛ بلکه منظورم رفتار حکومت با مخالفینی است که همیشه «اغتشاشگر» نامیده شدهاند و میشوند.)
۳.۹.۳. باز هم متشکرم که وقت گذاشته و پاسخ دادید و نظر خود را (هر چند ناقص و پر از ابهام) برایام توضیح دادید. این بحثها مایه امیدواری نسبت به آگاهی عمومی جامعه هستند، و خودشان هم باعث آگاهیبخشی به جامعه میشوند.
از زیاد بودن درجه دموکراسی و مشکلاتی که پدید آورده، مثال بزنید و توضیح بدهید. صرف ذکر این جمله، من احساس میکنم شما دید سطحیتری نسبت به من در مسائل سیاسی دارید!
کامنت چهارم
۲.۱. با این دید، هر قانونی دیکتاتوری محسوب میشود.
۲.۲. اینکه رئیسجمهور باید مسلمان باشد، از نظر من درست است. این مسئله به کنار؛ منظورم از مخالفت با رهبر، فعالیت در این زمینه نیست، و صرفا مخالفت است.
۳.۱.۲. در زمینه ادیان، در حد یک حکومت اسلامی وضعیت خوب است یا حداقل بد نیست. البته قضیه بهائیت فرق میکند، چون چیزی مثل صهیونیسم محسوب میشود. من در خصوص زنان مشکلی نمیبینم (البته اگر حجاب را حساب نکنیم!). تغییر جنسیت هم که حلال و مجاز است.
۳.۲.۱. بله. این حکومت در زمینه آموزش سیاسی مردم ناتوان بوده. به طور کلی، از نظر رسانهای همینطور است: چنین چیزهایی مطلب رسانهای محسوب میشوند و اربابان رسانه دنیا را هم که میشناسید!
۳.۴.۱.۱. از نظر مشروطه، اگر حکومت انگلستان مشروطه است، حکومت ایران هم مشروطه است. در انگلستان هم شاه، فرمانده کل قواست. در ضمن، ممکن است شاه، یا همان دیکتاتور، نظرات متخصصها را هم در نظر بگیرد.
۳.۴.۱.۲.۱. بحث را منحرف نکنید. فعلا بحث بر سر این است که اگر رئیسجمهور مثل مردم نباشد، چرا باید کارش را خوب انجام بدهد؟ از طرفی هم، در حکومتِ مثلا-دموکراتیک آمریکا، چهطور ثروت رؤسای جمهور بعد از این سمت، اینقدر افزایش پیدا میکند؟
۳.۴.۱.۲.۲. بحث را عوض نکنید. شما از دموکراسی در آمریکا گفتید، من هم این را گفتم. همین!
۳.۵. تعدادی از موضوعاتی که گفتید، در اروپا هم وجود دارند. بعضی از آنها هم به نظرم مشکل محسوب نمیشوند. اما قبول دارم که بقیه آنها مشکل هستند. البته بسیاری از این مشکلات روحی-روانی که ذکر کردید، کار دشمنان همین نظام است، که از نظر رسانهای مغز مردم را ترید کردهاند و میکنند.
۳.۶. این قضیه درباره ذلت نپذیرفتن نظر رهبر است، و عزل مدیر و... کار مجلس و دولت است. ضمن اینکه مسئله صرفا ذلت نیست. وضعیت کشورهایی که به جبهه آمریکا پیوستهاند را میبینیم: لیبی، اوکراین، مصر و...
۳.۸. ناآگاهی صرفا برای مردم کشور ما نیست. مردم اروپا هم ناآگاه هستند؛ مردم ایران و آمریکا و... هم همینطور. البته مردم ما بیش از بقیه ناآگاهاند، چون هجمههای زیادی به سمتشان وجود دارد.
پ.ن: ببخشید، خسته شدم، و شاید بعضی از موارد را کامل نخوانده باشم.
پاسخ من
۲.۱. امیدوارم مرا ببخشید که از ادبیات خود شما استفاده میکنم، اما «سطحی به قضیه» قانون «نگاه کردید»! قوانین باید زندگی افراد را در چهارچوب عدالت (تا آنجا که ممکن است) حفظ کنند و حامی حقوق افراد باشند. اگر قانونی مثل پوشش، اینقدر متفاوت و دارای تبعیض باشند که به مرد در انتخاب پوششاش آزادی کامل بدهد، اما زن را «مجبور» به رعایت حجاب خاصی کند؛ این یعنی دیکتاتوری. اما اینکه هیچکس حق ندارد از چراغ قرمز رد شود، یک امر اجتماعی قابلدرک و قابلفهم است. یا در مسئله دزدی، قانون باید افراد را از این کار منع کند، اما نباید طوری باشد که دزد زندگیاش را از دست بدهد. یعنی قانون باید او را به طریقی هدایت کند، تا بتواند وارد چرخه زندگی سالم بشود. اگر بگوییم «دزد را که گرفتیم، دستش را سریعا قطع میکنیم»، یعنی داریم مسائلی را که او پشت سر گذاشته تا کارش به دزدی رسیده را نادیده میگیریم؛ در نتیجه، داریم مشکلات جامعه را نادیده میگیریم! حالا اگر دزد بیاید و بگوید که قانون طوری طراحی شده که من نمیتوانم در کارم راحت باشم، باید حق را به چه کسی بدهیم؟ آیا شما قبول میکنید که او قانون را در اینجا «دیکتاتوری» بخواند؟ مسلما خیر. چون ضررش به تمام مردم جامعه میرسد و شما نمیخواهید به جامعه ضرر بزنید. اما قطعا نمیخواهید که دزد را هم که عضوی از جامعه است به کل نابود کنید. به جای نابود کردن او، میتوانید کاری به او بیاموزید [و راه درآمدی به او نشان دهید] و پس از مدتی او را به جریان زندگی اجتماعی برگردانید.
۲.۲. من هم گفتم مخالفتی که شما بیان میکنید، به نظرم کاملا نمایشی، و برای دادن وجهه دوطرفه به انتخابات است و هیچ ارزشی ندارد. چون نتیجهای ایجاد نمیکند. توافقها در زمان روحانی شروع شدند؛ [اما] ناتمام ماندند و رها شدند. [حالا] دوباره آقای رئیسی به همان توافقات ادامه میدهند؛ [و] معلوم نیست جریان چهطور پیش میرود. اما به هر حال، این چیزی بوده که آغاز کردهاند و نگذاشتهاند در دولت روحانی تمام بشود، اما در این دولت احتمال بیشتری برای موفقیتش میبینند! پس مخالفتها صرفا نمایشی هستند، و موافقتها هم همینطور... [مطالعه بیشتر: فایل صوتی مصاحبه محمدجواد ظریف با سعید لیلاز: ویکیپدیا / رادیوفردا (۵ اردیبهشت ۱۴۰۰)]
۳.۱.۲. اگر مشکلات را نمیبینید، با گفتن من هم نخواهید دید، و [به همین خاطر] از این قسمت به کل رد میشوم، چون بیفایده است و شما و من را خسته میکند، و شما مطالب را کامل نخواهید خواند!
۳.۲.۱. باز هم قصورات به گردن دشمن خارجی افتادند. همان کاری که سالهاست میکنند. «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»، اما «همهچیز تقصیر آمریکای شیطانصفت و اسرائیل است»! وقتی رسانه داخلی به مردم دروغ بگوید، همه جذب رسانه خارجی میشوند. وقتی هم که این بیاعتمادی به وجود آمد، نباید تقصیر را گردن دیگران انداخت. خود دولت و صداوسیما و [به طور کلی،] رسانه داخلی بوده که قصور کرده و کم گذاشته و از تواناییها خوب استفاده نکرده و چنین نتیجهای را به بار آورده. وگرنه مردم از اول انقلاب چشم و گوششان به دنبال رسانه خارجی نبوده!
۳.۴.۱.۱. مشروطیت نظام ایران باید توضیح داده شود. چرا که فرماندهی کل قوا باعث نمیشود که خامنهای تقصیر شلیک به هواپیما، ریزش بورس پس از دعوت مردم به آن، یا گفتهها و آمارها و اخبار نادرستی که منتشر کرده را گردن بگیرد؛ و اینکه او این موارد را گردن نمیگیرد، و کسی هم نسبت به این مسائل اعتراض نمیکند؛ یا نشاندهنده این است که در اطراف او چهقدر بادمجاندورقابچین وجود دارد، که بدیها را از چشم او دور میکنند، که بعید است، وگرنه اگر خودش واکنشی نشان نمیدهد که چهطور در تمام این سالها همه مشکلات از سوی خارجیها بوده و ما خودمان هیچ خطایی نکردهایم، از فساد خودش حکایت دارد؛ یا اینکه میبیند و میفهمد و هیچچیز نمیگوید، که خب مشخص است نفعی داشته که سکوت کرده، یا خواسته عظمت و اقتدار رهبری را، با نمایش اینکه «هرگز اشتباه نمیکند» بپوشاند، که باز هم منفعت خودش را دیده و در نتیجه فاسد است! اگر آن پلیسهایی که کشته میشوند ارزش این را دارند که ازشان یاد بشود و ۲۴ساعته مجرم را بگیرند و حکمش را بزنند زیر بغلش، آن دخترهایی که در شمال تا جنوب کشور سر بریده شدند هم آدمهای همین مملکت بودند و باید برایشان دستور کاری صادر میشد و سخنرانیای صورت میگرفت. اگر نشده، نشان از فساد دارد و پستفطرتی و قصد منفی که مایه نفع خود رهبری است! نفعش هم در این است که زنان جامعه را میترساند و وادارشان میکند که سکوت کنند و اعتراضی نکنند، چون اگر هم بکنند به همان شکل که آن یکی را خفه کردند، میتوانند این یکی را هم خفه کنند. جامعه را برای زنان ناامن میکنند و مجبورشان میکنند که حجاب سر کنند و توسریخورشان باشند. نفعش هم در این است که جامعه تحت کنترل میماند و مرد مراقب زن میشود که تا قصوری کرد و کاری صورت داد و حرفی زد، او را بِدَرَد، و زن هم که اصلا حقی برای احقاق ندارد که بخواهد بیانی داشته باشد! پس در نتیجه تمام جامعه به سکوت وادار میشود و هر ایرادی که باشد، در نطفه خفه خواهد شد. [منابع / مطالعه بیشتر: علیاکبر رنجبر از نیروی انتظامی: آپارات (بهمن ۱۴۰۰) / خبرگزاری صداوسیما (۱۴ بهمن ۱۴۰۱) / رادیوفردا (۱۶ بهمن ۱۴۰۰) / پیشخوان (۱۶ بهمن ۱۴۰۰) / روزیاتو (۱۷ بهمن ۱۴۰۰) / اقتصادنیوز (۱۸ بهمن ۱۴۰۰) / خبرگزاری ایمنا (۱ مرداد ۱۴۰۱)؛ ویکیپدیا: قتل ناموسی / قتل ناموسی در ایران؛ روایت سعید مدنی از تعرضهای خاموش (شبکه شرق) (۲۶ مرداد ۱۳۹۹)؛ رومینا اشرفی: ویکیپدیا / آپارات (۱۳۹۹) / کلانشهر (۱ خرداد ۱۳۹۹) / سایت تحلیلی خبری عصر ایران (۷ خرداد ۱۳۹۹) / رادیوفردا (۷ خرداد ۱۳۹۹) / دنیای اقتصاد (۸ خرداد ۱۳۹۹) / دیارمیرزا (۱۵ خرداد ۱۳۹۹) / بیبیسی فارسی (۱۵ خرداد ۱۳۹۹) / شمانیوز (۲۰ خرداد ۱۳۹۹) / خبرآنلاین (۱۰ شهریور ۱۳۹۹) / خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) (۱۴ شهریور ۱۳۹۹) / خبرگزاری ایمنا (۱ خرداد ۱۴۰۰)؛ مهتاب، مهسا، لادن صیادی: فرارو (۸ خرداد ۱۳۹۳) / شفاف (۸ خرداد ۱۳۹۳) / رکنا (۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷) / رکنا (۱۲ شهریور ۱۳۹۹) / فردانیوز (۱۲ شهریور ۱۳۹۹)؛ سعید حنایی: ویکیپدیا / مستند «و عنکبوت آمد» (۱۳۷۹) / فیلم «عنکبوت» (۱۳۹۸) / فیلم «عنکبوت مقدس» (۱۴۰۱)؛ فیلم «خانه پدری» (۱۳۸۹)]
۳.۴.۱.۲.۱. من بحث را منحرف نکردم. اگر مثل مردم نیست، پس تقصیر حکومتی است که او را از میان افراد خاص انتخاب کرده. اگر از میان مردم انتخاب میکرد، حالا او هم خوب کار کرده بود و میکرد. اشتباه انتخاب کرده، مردم را به انتخاب از میان همان کاندیداهای اشتباه ترغیب کرده، و نتیجه بد گرفته. دلیل نمیشود که بودن خودش خوب باشد. چرا که اگر بر سر کار بودنش نتیجه میداد، نیازی به این بازیها و انتخاب دولتها نداشت. این کار را میکند، تا مردم را در این فرض، که حتما دارند در مسائل سیاسی تأثیری میگذارند، راضی نگه دارد. اگر خودش فایدهای داشت، الان دستورات را مدیریت میکرد و صرفا به جای رئیسجمهور از وزرا به صورت مستقیم کمک میگرفت؛ اما به جای این کار، وزرا را به رئیسجمهور پیوند میدهد، و بعد خودش در هر پروژه و پروندهای که خواست سنگاندازی میکند. هر اتفاقی هم بیفتد، تقصیر رئیسجمهور است که سِمَت را قبول کرده است. در آمریکا هم اگر ثروتشان بیشتر میشود، به خاطر این است که سختترین و پرمسئولیتترین و پرخطرترین شغل را به دست گرفتهاند، باید پاداش مناسب بگیرند تا کار مناسب تحویل بدهند. وگرنه هیچ احمقی نمیآید رئیسجمهور شود و بعد از هر تصمیم بخواهد با کلی «آدم عامی (به قول شما)» سر و کله بزند، که چرا این کار را کردند و فلان کار را نه! هر کسی باید به اندازه کاری که میکند و پاداش و مزایا و حقوق دریافت کند. [ضمنا، شما باید از افزایش ناگهانی ثروت رئیسجمهورهای پیشین آمریکا مثال بیاورید و برایش سند ارائه کنید.] اما وقتی در کشوری مثل کشور ما، تورم اینقدر بالا باشد، حقوقها کفاف زندگی را نخواهند داد. پس هر کسی، حتی رئیسجمهور، ترغیب میشود که برای خودش مزایا و حقوق بیشتری دستوپا کند. برای همین هم میبینیم کسی که قبل از ریاستجمهوری هم تا حدودی دارایی خوبی داشته، ناگهان محله و سطح زندگی و سفرهایش به کل تغییر میکنند. حتی ممکن است اطلاعات محرمانهای که از جایگاه خود به دست آورده بودند را بفروشند! اینطور است که هر رئیسجمهوری که میرود، میشود آدم بد، و هر رئیسجمهور جدیدی که میآید هم در همین پروسه ۴ یا ۸ ساله، تبدیل به یکی دیگر از همان آدمهای بد میشود. البته قطعا در آمریکا هم این امکان وجود دارد که رئیسجمهوری خطا کرده و اشتباهی کند (بالاخره، معصوم که نیستند). مثلا ریگان، آمد و به ایران در جریان جنگ با عراق، اسلحه فروخت. هم سودش را کرد و هم کارش راه افتاد و هم کار ما را راه انداخت (هرچند که بعدها قضیه با نام «ایران-کنترا» مطرح شد و تبدیل به فاجعهای برای خود ریگان شد!). پس میبینیم که اگر هم سوءاستفادهای کرده، دستش رو شده و چوبش را هم خورده است. اما در اینجا هر وقت سوءاستفادهای مشخص میشود، یا طرف از کشور رفته یا گم شده و اصلا معلوم نیست کجاست! این مایه بیاعتمادی است. نه افزایش ثروت افراد. اینکه مردم ندانند به کل، افراد داخل در سیاست چهطور درآمدی دارند و چه چیزهایی دارند و چه کار میکنند، مایه بیاعتمادی است. [(و این مورد شامل خود علی خامنهای نیز میشود.)] [منابع: ویکیپدیا: فسادهای مالی در جمهوری اسلامی ایران / اختلاسهای مالی در ایران؛ ماجرای مکفارلن (ایران-کنترا) (ویکیپدیا)؛ فساد و فروپاشی رژیم (رادیوفردا (۱۸ مهر ۱۳۹۰))]
۳.۴.۱.۲.۲. پس صحبت در این خصوص بیفایده است. مثال زدید، و برای مثال و تئوری و نظریهای که مطرح کردید، دلیل و سند و مدرک خواستم. اگر اینطوری بحث عوض میشود و به بیراهه میرود، پس نباید اصلا دربارهاش صحبت شود. من هم نمیتوانم حرفهای بیسند و مشتی احتمالات صرف را قبول کنم. چرا که اینطوری این بحث مطرح میشود که چهقدر احتمال خطا [و نفوذ دشمن] در تصمیمات جمهوری اسلامی وجود دارد، و من میتوانم خروارها احتمال و تئوری توطئه مختلف را مطرح کنید و شما بگویید که چون سندی برایشان ندارم نمیتوانید بپذیرید!
۳.۵. اینکه کدام مشکل در اروپا هم وجود دارد را باید ذکر کنید، چون من در حال حاضر نسبت به این قضیه آگاه نیستم. اما سؤال اصلی این بود که زندگی خوب از نظر شما چه ویژگیهایی دارد، که اصلا بیان نکردید. اکثر مشکلات روحی و روانی من هم به هیچ دشمن نظامی در خارج از کشور ربط پیدا نمیکند. استاد دانشگاه حقم را میخورد و هیچ اعتراضی را پاسخ نمیدهد، رئیس دانشگاه هم گردن نمیگیرد، و در نهایت مرا تعلیق میکنند و انتخاب واحدم را محدود میکنند. میبینم که دختران فامیل با چه زجری از گشت ارشاد و بلاهایی که سرشان آوردهاند صحبت میکنند. میبینم که حقوق من رعایت نمیشود، اما فلان آقازاده میتواند هر کاری میخواهد بکند و نهتنها پدرش توبیخ نمیشود، بلکه کسی زور مهار کردن خودش را هم ندارد. میبینم که فلان نماینده، زن خودش را میکشد و چند وقت بعد آزاد میشود، اما اگر شخص دیگری همین کار را کرده بود، نظام به سرعت دستور اعدام میداد تا حق کسی ضایع نشود! چه بسا که برخی را برای تخریب اموال عمومی هم اعدام کردهاند... دیدن این همه زجر و داشتن این زندگی سخت، مشکلات روحی و روانی بسیاری میآفریند. اگر این همه پرونده برای دشمن خارجی باز نمیکردند که برود مطالعه کند و بیاید با خیال راحت از این همه فساد استفاده کند تا حکومت را بکوبد که اصلا کارهای نبود. فساد آنجایی درست میشود که پروندهها به جای آنکه علنی باشند، خصوصی و در دادگاههای مخفی بررسی میشوند و آخرش هم نام آدمها مثل «ب.ز» ذکر میشود که بهشان بر نخورد و آبرویشان نرود، اما نام فلان قالپاقدزد در روستای دارغوزآباد، کامل میآید و عکسش هم میخورد توی روزنامه، که یک وقت اگر کسی خودش را دید، بگوید چه آدم پستیست؛ و در جامعه مجبور به زندگی نکبتتر از قبل بشود. خودشان همهچیز را مهیا میکنند که دشمن بیاید بزند و نابود کند، بعد که دشمن میزند میگویند «چهقدر بیشرف و پست است»! [منابع: رفتار وحشیانه گشت ارشاد: آپارات / خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) (۳۱ فروردین ۱۳۹۷) / رادیو زمانه (۳۱ فروردین ۱۳۹۷) / پیشخوان: روزنامه همدلی (۱ اردیبهشت ۱۳۹۷) / رکنا (۴ تیر ۱۳۹۸) / پایگاه خبری آفتاب (۲۲ مهر ۱۴۰۰) / دادراه (۸ اسفند ۱۴۰۰) / تابناک (۲۴ خرداد ۱۴۰۱) / پایگاه خبری-تحلیلی وقایع روز (۲۹ تیر ۱۴۰۱) / سرپوش سیاسی (۳۰ تیر ۱۴۰۱) / خبرآنلاین (۳ مرداد ۱۴۰۱) / ایرانپرسنیوز (۳ مرداد ۱۴۰۱) / سازمان مجاهدین خلق (۳ مرداد ۱۴۰۱) / فرارو (۴ مرداد ۱۴۰۱) / اطلاعات.نت (۴ مرداد ۱۴۰۱) / تازهنیوز (۵ مرداد ۱۴۰۱) / سینمای هنری فیگار (۸ مرداد ۱۴۰۱) / کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت ایران (زیر نظر سازمان مجاهدین خلق) (۱۴ مرداد ۱۴۰۱) / سایت سیاسی خبری پیام (۲۹ مرداد ۱۴۰۱) / کومهله (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) (۲۹ مرداد ۱۴۰۱) / پایگاه خبری تحلیلی خرداد (۲۶ شهریور ۱۴۰۱) / اعتماد آنلاین (۲۷ شهریور ۱۴۰۱) / عرشه آنلاین (۲۸ شهریور ۱۴۰۱) (منابع خاص صرفا برای جلب توجه چگونگی استفاده دشمن از مشکلات کشور آمدهاند. برای مثال همه میدانیم که سازمان مجاهدین خلق، اگر واقعا مخالف حجاب اجباری و رفتار گشت ارشاد است، اول باید خودش نشان بدهد که حجاب را برای پیروان و افراد خود آزاد کرده است!)؛ آقازادگان: ویکیپدیا / پیشخوان: روزنامه آرمان ملی (۲۷ آبان ۱۳۹۹) / روزنامه آرمان ملی (۲۱ مهر ۱۴۰۰) / پایگاه تحلیلی الفباخبر (۸ مرداد ۱۴۰۱)؛ قتل میترا استاد توسط محمدعلی نجفی: ویکیپدیا: محمدعلی نجفی، قتل میترا استاد / اقتصاد آنلاین / بیبیسی فارسی (۷ خرداد ۱۳۹۸) / رادیوفردا (۷ خرداد ۱۳۹۸) / صدای آمریکا (۷ خرداد ۱۳۹۸) / بیبیسی فارسی (۷ خرداد ۱۳۹۸) / مشرق (۱۰ خرداد ۱۳۹۸) / شهروند آنلاین (۷ شهریور ۱۳۹۸) / ایندیپندنت فارسی (۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹) / بیبیسی فارسی (۲۵ شهریور ۱۳۹۹) / خبرآنلاین (۲۰ دی ۱۳۹۹) / همشهری آنلاین (۷ خرداد ۱۴۰۱) خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) (۷ خرداد ۱۴۰۱) / همشهری آنلاین (۱۷ خرداد ۱۴۰۱) / همشهری آنلاین (۱۷ شهریور ۱۴۰۱) / جامعه خبری تحلیلی الف (۱۸ شهریور ۱۴۰۱)]
۳.۶. من حرفم این نیست که به جبهه آمریکا بپیوندیم. اما وقتی مردم دارند کشته میشوند [یا از گرسنگی میمیرند]، اینکه به زور تسلیحات نظامی را پیشرفت بدهیم، فایدهاش در چیست؟ گیرم که تسلیحات نظامی را تا آخرین مرحله کامل کردیم؛ آن وقت با مردمی که دیگر توان زندگی ندارند، و رودخانههای خشک و محیط زیست نابود شده، چه میکنیم، و غذا را از کجا تأمین میکنیم؟ از چه چیز مملکت میخواهیم دفاع کنیم؟ خاکی که خشکیده و دیگر حتی علف هم در آن سبز نمیشود؟ همانطور که در خوزستان و زاهدان رخ داد؟ بعد این مملکت چهطور میخواهد از تجزیه جلوگیری کند؟ اینکه دیگر خالی از جان است و جز یک سری افراد، کسی دیگر توانایی زنده ماندن هم ندارد، چه رسد که امید به زندگی خوب داشته باشد. اگر اولویت نظام زندگی مردم بود، خیلی زودتر از اینها دست به اقدامات مفید میزد، و مثلا تولید احمقانه فولاد را در اصفهان ادامه نمیداد، که حالا آب اینقدر کم بشود. اینقدر سدسازی نمیکرد که آب رودخانههای جنوب کم و خشک بشود، و در نتیجه، محیط زیست و مردم با هم از بین بروند. و به جای تمام اینها، بودجهاش را صرف رفاه مردم میکرد و از اقتصاددانانی که برکنار و ممنوعالکار کرده بود، کمک میگرفت تا بودجهبندی را تصحیح کنند. اما میبینیم که به جای همه این کارها، روی ساختن اسلحه تمرکز کرده تا جلوی نیروی خارجی را بگیرد! اوکراین را هم که مثال میزنید، انتظار ندارید که آمریکا یا همپیمانانش، ارتش روسیه در چرنوبیل را بمبباران کنند و آن دو نیروگاه دیگر را هم تحریک به انفجار کنند؟ اما امیدوارم انتظار داشته باشید که ایران، از روسیه که دارد به ناحق در اوکراین پیش میرود، حمایت نکند و به او اسلحه [(و پهپاد)] نفروشد. کاری که میبینیم انجام میدهد، و بارها و بارها اعلام شده که پهپادهای روسیه در جنگ، ایرانی بودهاند؛ گویا در اینجا دشمنِ دشمن ما، دوست ما شده است! [این در حالیست که روسیه نیز، به مانند انگلیس و آمریکا و آلمان، در تاریخ، کم کشور را مورد لطف زوری خود قرار نداده بوده است.] [منابع: فولاد مبارکه اصفهان: اخبار معدن (۱۷ مهر ۱۳۹۳) / تجارتنیوز (۵ اردیبهشت ۱۴۰۰) / روزگار معدن (۲۵ تیر ۱۴۰۰)؛ فروش سلاح به روسیه: رادیوفردا (۲۳ فروردین ۱۴۰۱) / دیپلماسی ایرانی (۱ مرداد ۱۴۰۱) / دویچهوله (۲۵ مهر ۱۴۰۱) / رادیوفردا (۲۶ مهر ۱۴۰۱) / فردانیوز (۲۶ مهر ۱۴۰۱) / رادیوفردا (۲۶ مهر ۱۴۰۱) / دویچهوله (۲۷ مهر ۱۴۰۱) / خبرآنلاین (۴ آبان ۱۴۰۱) / ایرانوایر (۱۰ آبان ۱۴۰۱) / پایگاه خبری و تحلیلی انصاف (۱۴ آبان ۱۴۰۱) / تابناک (۱۴ آبان ۱۴۰۱)؛ روابط روسیه و ایران (ویکیپدیا)]
۳.۸. خب چه چیزی باعث میشود این هجمهها اینقدر عظیم و زیاد باشند و بشوند؟ چرا هیچوقت از آنها کاسته نمیشود و همیشه حرفی برای گفتن [و نقطهای برای هجمهسازی و هجوم] دارند؟ و آیا این حرف شما یعنی «چون در بقیه جاها (به نقل شما البته) آگاهی کافی وجود ندارد، ناآگاهی داخلی قابلتوجیه است و نباید نسبت به کمکاریهای حکومت در این زمینه معترض بود، و باید همهچیز را به گردن هجمهها انداخت و نباید پرسید که چرا حکومت برایشان جوابی ندارد و چرا مردم را رها کرده تا اینطور گول بخورند، بدون اینکه بحثهای مخالفان را به صورت جدی و علنی بیان کند و تریبون بدهد تا بیایند و حرف بزنند و از خودش در مقابل [آنها و] مردم دفاع کند؟» اگر اینطور است، شما قبول کردهاید که دیکتاتور مخالفت را به هیچوجه نمیپذیرد و به همین خاطر ترجیح میدهد اصلا چنین چیزی مطرح نشود؛ چرا که در اکثر مواقع خود دیکتاتور هم قبول دارد که پاسخی وجود ندارد، و اگر وجود دارد، منطقی و کافی نیست، و فقط در جایی جواب میدهد که آگاهی مردم نسبت به قضایا کم باشد و رسانه مناسب و قابلاعتماد وجود نداشته باشد و مردم مجبور شوند که همان را قبول کنند؛ چرا که صرفا دیدگاه کامل و جامع و درستی ندارند. که این باز نشانهای از این است که فساد غیرقابلتوجیه حکومت، سرازیر شده و شما را به عنوان فردی ناآگاه از جامعیت قضایا و واقعیت اتفاقات، درگیر خودش کرده، و حالا شما منافع خودتان را با منافع حکومت یکی میبینید و نمیتوانید اعتراضی کنید، چرا که احساس میکنید آگاهی کامل و درستی ندارید؛ اما قصد دفاع از آن را دارید، چرا که میترسید به کل همهچیز زیر سؤال، و سپس از بین برود، و شما هویت و منافع خودتان را همراه با آنها از دست بدهید. اگر این ناآگاهی را در خودتان هم، که جزئی از این مردم هستید، میبینید و حس میکنید، پس چهطور انتظار دارید که به حرفهای شما اعتماد کنم؟ و اگر شما، به عنوان یک نفر از همین جامعه، توانستهاید این آگاهی را کسب کنید تا با من بحث کنید [و سعی کنید متقاعدم کنید]، پس چهطور بقیه را ناآگاه خطاب میکنید، حال آنکه ممکن است مسیر شما را طی کرده و آگاهی لازم را کسب کرده باشند؟ و اگر به کل آگاهی از امور داخلی کشور خودمان ممکن نیست، پس چرا قصد دارید مرا توجیه کنید که نسبت به قضایای کشورهای دیگر و اروپا و آمریکا آگاهی دارید؟ و اگر نمیشود به رسانهها اعتماد کرد و خیلیها فقط قصد هجمهسازی دارند، پس شما از کجا در مورد دانستههایتان اطمینان دارید و نسبت به آنها شک نمیکنید؟ چه لزومی در درستی حرفهای شما وجود دارد، وقتی میگویید مردم همهجا ناآگاه هستند، چون مدارک و اسناد کافی و درست و دقیق وجود ندارد؟ [(البته خوب است که پیش از عبور از این مسئله، از خودمان بپرسیم که چرا ۷.۹ میلیارد نفر مردم جهان، به دنبال هجمهسازی برای ۸۰ میلیون نفر مردم ایران هستند، و حاضرند چنین هزینه عظیمی را در طول این نیمقرن به جان بخرند، به جای آنکه به کل با حملهای نظامی تمام آن راها را بکشند و منابعشان را تسخیر کنند؟)] [منابع / مطالعه بیشتر: جمعیت جهان: World Meters / World Population Review / مقاله «World Population Prospects 2022» از United Nations؛ «من + کتاب»: (خودم): «کتابخوانی و پیشرفت اجتماعی»]
پ.ن: خواهش میکنم. به هر حال اهمیت بحث در این است که خوب خوانده شود. شاید من هم زیاد نوشته باشم، اما دلیلی ندارد شما همهچیز را بخوانید، وقتی نسبت به حرف و نظر من آگاهی کافی پیدا کردهاید، و میتوانید جواب بدهید!
کامنت پنجم
۲.۱. مرد و زن موجود واحدی نیستند که برایشان نسخه مشابه بپیچیم. اصلا برای همین است که به یکی واژه «مرد» و به دیگری «زن» را اطلاق میکنیم. حتما تفاوتهایی دارند که کلمات متفاوتی برای آنها به کار میبریم. درباره قضیه دزدی نیز، وقتی کسی بداند که با دزدی کردن دستش قطع میشود، احتمال دزدی بسیار کمتر از زمانی خواهد بود که مجبور به حبس مدتدار بشود.
۳.۲.۱.۱. آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، یعنی نمیتواند این نظام را سرنگون کند و مردمش را بدبخت. ولی اینکه همهچیز تقصیر آمریکاست (که نیست)، یعنی آمریکا تلاشش را میکند!
۳.۲.۱.۲. فرض کنیم رسانههای داخلی دروغگو هستند؛ آیا BBC و ایران اینترنشنال حقیقت را میگویند؟
۳.۲.۱.۳. بله. قطعا قصوراتی وجود داشتند و دارند.
۳.۴.۱.۱. یا خدا. انتظار دارید اینقدر اتهام را یکبهیک و همین الآن تشریح کنم؟
۳.۴.۱.۲.۱. باز هم میگویم که شورای نگهبان وظیفه ندارد که درست بودن یا نبودن ذات این فرد را بسنجد، یا بفهمد که در آینده قرار است فرد بدی بشود یا خیر. پس حالا که در آمریکا رئیسجمهور قرار است پس از ریاست جمهوری به چند پله بالاتر از مردم عادی بجهد، باز هم دلیلی برای خوب کار کردن او برای مردم عادی باقی نمیماند.
۳.۵. اگر اروپا وضعیت خوبی داشت، اینقدر اعتراضات در آن وجود نداشت.
۳.۶. همین الآن که کمی وضع کشور از نظر شلوغی، خراب شده است، [آنها] در حال انجام عملیاتهای نظامی (برای مثال، وارد کردن انواع اسلحه) هستند. ایران کشور مهمیست، و برای شکستن نخوردن در برابر دشمنانش، «باید» از نظر نظامی قدرتمند باشد. این دلیلی بر رها کردن بقیه جهات توسعه کشور نیست. نیازی نیست برای درست کردن باقی ابعاد کشور، قدرت نظامی را کاهش بدهیم. مشکل از نبود پول نیست، بلکه از مدیریت درست آن است.
۳.۸. قطعا مشکلاتی وجود دارند که رسانهها انگشتشان را در آنها میکنند. من منکر مشکلات نیستم. البته در بسیاری از موارد، پاسخ وجود دارد و ارائه هم میشود، ولی گوش شنوا کجاست؟ قطعا من از همهچیز آگاه نیستم، ولی حرف بر سر این است که هر کسی (از جمله خود من) فکر میکند خودش درست میگوید، و مخالفانش، در بهترین حالت، به دلیل ناآگاهی، مخالف او هستند. درباره سخنان رسانه درباره غرب هم همین اصل حاکم است.
پاسخ من
(از تأخیری که در پاسخگویی به وجود آمد عذر میخواهم. مشکلاتی در این روزها برایم به وجود آمده بود که البته هنوز هم کاملا جمع و مرتفع نشدهاند [(به بخشی از این مشکلات در مقاله «چرا شرافت و حقیقت در ویرگول مردهاند؟» اشاره کردهام)]، اما فرصتی برای تحقیق، بررسی و پاسخگویی یافتم، و آن را غنیمت شمرده، سعی کردم تا آنجا که میتوانم کامل و دقیق پاسخ خود را به اطلاع شما برسانم. البته مشکل دیگر این بود که سه بار به علت قطعی برق، مجبور به بازنویسی تمام کامنت خود از ابتدا شدم!)
۲.۱. ما برای جنس مذکر از واژههای «پسر»، «مرد» و «پیرمرد» استفاده میکنیم. آیا به خاطر این واژههای گوناگون، قوانین گوناگونی شامل هر دسته میشود؟ آیا شما برای قتلهایی که یکی از افراد هر کدام از این دستهها انجام بدهند، قوانین و احکام مختلفی را به اجرا در میآورید؟ یا اگر از هر دسته، یک نفر از چراغ قرمز رد شده باشد، شما جریمههای متفاوتی را برای آنها تعیین خواهید کرد؟ پس میبینیم که صرف واژههای تعیینشده، قانونگذاری نمیکنیم. بلکه قانون باید جلوی اعمال مخرب و آسیبزا را بگیرد، اما بدون آنکه تماما دستوپای شهروندان را ببندد. به طور کلیتر، قانون باید آنچنان انعطافپذیر و قابلتغییر باشد، که هر جامعهای بتواند به سرعت مطابق با نیاز و خواسته شهروندانش، قوانین لازم را تعیین و تصویب نماید. پافشاری بر عدمتغییر و عدمهمهپرسی برای تغییر یک قانون، نشان از خشکی آن دارد؛ و قانون خشک و متعصبانه، قطعا شکسته خواهد شد، چون نمیتواند وجوه مختلف زندگی افراد را در نظر بگیرد و آرامش و امنیت را برای اکثریت جامعه به وجود بیاورد. قوانین خاص برای جنسیتهای گوناگون باید وجود داشته باشند تا آنها بتوانند به زندگی مطابق با خصوصیات منحصر به جنسیت خود بپردازند، اما اگر قوانین به هر دلیلی بخواهند جلوی افراد بایستند و انتخابهایشان را محدود کنند، و اکثریت قصد تغییر آن را داشته باشند، ولی حکومت به هر دلیلی راضی به تغییر قانون نشود، یعنی قانون در حال آسیب رساندن به جامعه است و باید تغییر داده شود. [چه بسا اگر اقلیتی نسبت به آن قانون ابراز انزجار کرده و درخواست تغییر آن را بدهند، حاکمیت باید به آنها فرصت ابراز نظر بدهد و از مسئولین ذیربط بخواهد که به آنها پاسخ بدهند، و مردم دیگر نیز با تماشای این مناظرات، نظر خود را نسبت به وضعیت درخواست و قانون تعیین و مشخص کنند.] وقتی به مردم فرصت انتخاب داده شود، آنها زندگی آرام را انتخاب خواهند کرد. اما وقتی فرصتها از افراد دریغ شوند، ابتدا افرادی را خواهیم داشت که دچار یأس و دلمردگی شدهاند، و سپس افرادی را به دست خواهیم آورد که به هر طریق قانونشکنی را پیشه میکنند تا وجود خود را نشان داده و اثبات کنند. (قضیه دزدی را در بخش دیگری مفصل تشریح خواهم کرد.) [مطالعه بیشتر: «کیبوردی برای آزادی»: (خودم): «لباس و جنسیت» / «لباس و جنسیت : مباحثه کامنتی»]
۳.۲.۱.۱. میتوانم با اطمینان کامل این را بگویم، که اصلا لزومی ندارد آمریکا غلطی بکند! چرا که حکومت با اشتباهات زنجیرهای خود در تصمیماتش، در حال تخریب دومینووار خودش است. همین که آمریکا کنار بنشیند و به جمهوری اسلامی اجازه بدهد در تصمیمات عجولانه خود بر اساس تحلیلهای غلطش ادامه بدهد، زمین خوردن ایران را خواهد دید. جالب اینجاست که آمریکا بارها تمام تلاشش را کرده است تا جلوی این زمین خوردن را بگیرد. چرا که مبالغ هنگفتی از اموال ایران را مصادره کرده است و اگر کشور به این دشمنی ادامه بدهد، آن اموال در بانکهای خارجی و آمریکایی نتیجه بهتری را برای آمریکا ایجاد خواهند کرد. اما خوشبختانه ایران تحت هدایت مستقیم مسئولان مسئولیتپذیر و شرافتمند به سوی «ته چاه» است. اینکه همیشه پاسخ اعتراض به هر گونه مشکل و اشتباه و تصمیم غلطی، «منافقین، آمریکا، انگلیس و اسرائیل» است، و هیچوقت هیچ اشتباهی از سوی مسئولان حاضر -و به خصوص مسئولان ردهبالا- نیست و هیچچیز را گردن نمیگیرند و همهچیز را به گردن نفرات قبلی میاندازند و همیشه افرادی که حضور ندارند و یا از قبل برایشان پروندههای دیگری تدارک دیدهاند سرچشمه آن بلایا بودهاند، نشان میدهد که حکومت هنوز هم مثل یک کودک نوپا رفتار میکند و در مواجهه با هر خطایی، دروغهای همیشگی «کار گربه بود» و «تقصیر پسر همسایه بود» و «ترافیک بود» و... را تحویل میدهد. حکومت بالغ و عاقل، اشتباهات خودش را صریح و سریع گردن میگیرد و به همهچیز اعتراف میکند و تجربه را در اختیار عموم میگذارد، تا هر کسی که مسئولیتی را قبول کرد، بتواند شیوه حکومت و مسئولیتپذیری درست را به کار بگیرد. اما از دیگر نکاتی که در همین کشور مطرح است، همین همرسانی تجربیات است، که اصلا شکل درست و مناسبی ندارد، و آن هم به این خاطر است که هیچکسی که در دولت و حکومت دستی داشته، حق ندارد به اشتباهی اعتراف کند، چون با این کار قداست و قصر شیشهای باشکوه و بینُقصان سیستم در هم میشکند و از بین میرود. اینکه آمریکا دارد تلاشش را میکند یا نه، در قسمت بعدی که مرتبط با رسانههاست تشریح میکنم.
۳.۲.۱.۲. آیا من در جایی اشاره کردم که BBC و ایران اینترنشنال را مصداق رسانه راستگو میدانم؟ آیا من گفتم که باید رسانه داخلی را به کل تحریم کنیم و فقط به رسانه خارجی گوش کنیم؟ هیچکس نیست که نداند [یا نتواند متوجه شود که] گوش کردن به یکی از طرفین، به کل احمقانه است. چون رسانه دولتی متناسب با منافع خود و برای حمایت از خودش، اخبار و مطالب را سانسور، تحریف و تعریف میکند؛ و رسانه خارجی برای به دست آوردن منافع بیشتر و رسیدن به خواستههای خودش، هر چیزی را بزرگتر یا کوچکتر از آنچه هست جلوه میدهد و اذهان را از دریافت اخبار و گفتههای واقعی باز میدارد. نمیتوان از کشورهای دیگر انتظار داشت که به جای منافع خود، به چیز دیگری فکر کنند. چه، حتی کشورهای همپیمان نیز، در صورتی که سود و منفعت را در صلح نمیدیدند، حالا هیچگونه دوستی و پلی را نساخته بودند. پس آمریکا هم اگر دشمن باشد، قرار نیست در جایی کم بگذارد، چون پای منافع خودش در میان است و باید نسبت به هر حرکتی پاسخگو باشد. اینکه بخواهیم بگوییم دشمن به کل منفعل است و خیرخواهیاش کاملا از سر بشردوستی و سعادتخواهیاش است، احمقانه است. اما به طور کلی، کار رسانه همین است. رسانه موظف است تا متناسب با منافع خودش، مطالب را عنوان کند. اما دو نکته باید مد نظر گرفته شود: ۱) برای کشف اخبار درست باید چه کنیم؟ ۲) رسانه آزاد چه معنایی دارد؟ برای اولی، راهکارهایی وجود دارد که هرچند همه انتظار دارند بسیار سخت و دور از ذهن باشند، اما کاملا برعکس هستند و همه میتوانند آنها را انجام دهند و به اخبار کاملتر و دقیقتری دست پیدا کنند. کافیست افراد به اخبار دو طرف گوش کنند و قسمتهای جهتدار و متناقض را حذف کنند. این کار اشتراکات اخبار را به دست میدهد، که خبر دقیقتر [و احتمالا درستتر]ی خواهد بود. ضمن اینکه میتوان بر اساس شواهد و مدارک موجود نیز واقعیات و احتمال واقعی بودن نکات را سنجید [(درستیسنجی کرد)] و به مطالب دقیقتری دست پیدا کرد. اگر کسی بخواهد برای عدم انجام این کار بهانه بیاورد، یعنی به دنبال حقیقت نیست و صرفا به دنبال هر خبری که ابتدا به گوشش برسد حرکت خواهد کرد. این هم به معنای این است که آن فرد هیچ حقی برای تحقیر و تخریب و تهدید فردی که به حرفهای طرف مخالف او گوش میدهد ندارد، چرا که خودش هم درست به همان اندازه مقصر است و اشتباه کرده است. برای دومی باید به شرحی کوتاه بسنده کنم و امیدوارم که قابلهضم باشد. به طور کلی، رسانه آزاد به رسانهای گفته میشود که زیر نظر کامل دولتها و حکومتها و سلیقههای آنان نباشد و بتواند هر سخنی، اعم از موافق و مخالف، را (بدون ترغیب و تشویق به آسیبرسانی، قتل، و دیگر اعمال خشونتبار) کند و نظرات خود را با مردم به اشتراک بگذارد. شاید این پرسش مطرح شود که چگونه میتوان مخالفت را بیان کرد و به دشمن و رسانههایش اجازه سوءاستفاده نداد؟ باید توجه کرد که سوءاستفاده به خاطر مخفیسازی و از اطلاعاتی که بیان نشدهاند یا ناقص بیان شدهاند صورت میگیرد. وقتی مردم بتوانند به رسانه خود اعتماد کنند و هر چیزی را از آن بشنوند، علتی ندارد که بخواهند آنچنان ترغیب به استفاده از رسانههای دشمن شوند. پس میتوان اینطور گفت که وقتی رسانه آزادی بیان داشته باشد و وابستگی خاصی با نهادها نداشته باشد (البته خود نهادها هم میتوانند شبکههای مخصوص خود را داشته باشند، اما نباید تمام رسانهها تحت وابستگی به یک نهاد/سازمان/فرد/گروه باشند) و بتواند هر چیزی را بیان کند، میتواند مردم را به صورت ناظران بزرگی بر اعمال دولتها و حکومت آموزش دهد، تا بتوانند بر اساس اطلاعات عرضهشده در اخبار، وضعیت را سنجیده و در صورتی که خطایی را در عملکرد دیدند، برای تصحیح آن وارد عمل شوند. این در حالیست که وقتی تمام رسانه تحت اختیار حاکمیت باشد، به هر دلیلی میتواند در اطلاعات دست برده و اخبار را مخفی کند و صدای مخالف را به کل قطع کند، تا هرگز خود را زیر سؤال نبرد. این کار باعث میشود که نظارت کافی بر روی حکومتها وجود نداشته باشد، و آنها (در اکثر مواقع) این اجازه را به خود بدهند که با استفاده از قدرت بیحدومرزی که در اختیار دارند، برای تمامی جامعه و نظرات گوناگونش[، بدون نظرسنجی و شنیدن نظرات آنها،] تصمیمگیری کنند. این یعنی در حق گروههایی اجحاف خواهد شد و آنها حق اعتراض هم نخواهند داشت؛ و این، همانطور که میدانیم، جلوهای از بیعدالتی است. باید در نظر داشته باشیم که وقتی جامعهای رسانه آزاد را در اختیار دارد، یعنی کسی در حکومت و دولت وجود دارد که به نظرات آنها و [حتی] مخالفان اهمیت میدهد. این اهمیت هم بدین معناست که میتواند نتیجهبخش باشد، و مردم میتوانند با استفاده از تریبونهای آزاد، اشکالات را یادآوری کنند و درباره آنها نظر خود را اطلاع بدهند، تا پاسخ بشنوند و نتیجه بگیرند. این کار، به نحوی حکومت را شبیه به یک حکومت مشروطه خواهد کرد، که قدرت بینهایت را از دستان حکومت خواهد گرفت و او را زنجیر خواهد کرد، تا در مسیر خواست عمومی مردم حرکت کند. چهطور یک حکومت زنجیرشده میتواند به سمت درست و در مسیر توسعه در حرکت باشد؟ باید اینطور پاسخ دهیم که در اکثر مواقع، ذهن جمعی بسیار قویتر و بهتر از ذهن فردی نتیجه میدهد و بهترین راهحلها را به دست میآورد. پس وقتی به جای چند فکر محدود در یک چارچوب خاص، فکر کردن روی مسائل را به جامعهای با انواع چارچوبهای نظری و عقیدتی و سیاسی و... گسترش بدهیم، میتوانیم با سرعت بسیار بیشتری مسیر توسعه و پیشرفت کشور [(و جامعه)] را طی کنیم. (و باید این سؤال را از خود بپرسیم که چرا رسانه آزاد تا این حد سخت ایجاد میشود و چرا رسانهها نمیتوانند بیطرفانه مطالب را بیان کنند و منفعت خود را در اطلاعرسانی درست ببینند؟)
۳.۲.۱.۳. در واقع باید توضیح بدهم که پذیرش یا عدم پذیرش «وجود قصورات» از سوی شما، برای من اهمیتی ندارد. چرا که یا قصورات و مشکلات و اشتباهات را دیدهاید و میبینید، که خب در این صورت باید سعی کنید نظر و راهحلی برای بهبود شرایط ایجاد و مطرح کنید، و از دیگران هم نظرشان را بپرسید و به آنها درباره آن مسائل اطلاع بدهید، تا هوش جمعی به [بهترین] راهحل و پاسخ برسد؛ و یا به کل هیچیک از مشکلات و قصورات را ندیدهاید و نمیبینید، که خب اصلا جای بحثی باقی نمیماند، چون ترجیح دادهاید که خودتان را از جریان دور نگه دارید و متوجه هیچچیز نشوید. پس در صورتی که قصوراتی را میبینید، به عنوان شهروندی وظیفهشناس، که حاضر است تا مدتها به یک بحث ادامه دهد، باید آن را تحلیل و بررسی کرده، و راهحلی برای آن ذکر کنید. البته باید توجه کنید که این راهحل، راهحل نهایی نخواهد بود و قطعا شما باید آماده شنیدن و پذیرش نظرات مخالف باشید. اما در نهایت، فکر جامعی به دست خواهد آمد که میتواند در «رسانههای آزاد» و از سوی «مردم» به اطلاع دولتها و حکومت برسد و مشکل را در زمینههای خاص مرتفع گرداند. اگر مسیر «رسانه آزاد» بسته شود [یا با موانع بسیار روبهرو شود]، یعنی سیستم ناقص است، و مجبور است برای پر کردن این جای خالی و پوشاندن این نقصان، یا فشار کاری دو برابر را تحمل کند، و یا اختناق خبری و اطلاعرسانی ناقص و دستگیری خبرنگاران و توقیف روزنامهها و رسانهها را رقم بزند؛ که در نتیجه باز هم دچار شکاف عمیق ناعدالتی خواهد شد.
۳.۴.۱.۱. بله. انتظار دارم که وقت بگذارید و اقلا یک مورد را تشریح کنید. البته تشریح شما در صورتی کارساز و مفید خواهد بود، که کامل و جامع باشد. اگر هم نمیتوانید این کار را بکنید، شاید بتوانید لینکی را پیدا کنید که همین اتهامات را به صورت منطقی و معقول شرح داده باشد. البته من بعید میدانم که هیچ توضیحات منطقی و بدونسانسور و بدوننقصی وجود داشته باشد که بتواند اتهامات دولتها و حکومت را پاسخ بدهد؛ اما اگر هم بنا بر اتفاق وقت گذاشتید و جستجو و بررسی کردید و مطلبی را پیدا کردید، با گذاشتن لینک آن، نهتنها به آگاهی من و جامعه کمک کردهاید، بلکه از طرف من یک عذرخواهی هم به دست خواهید آورد. لکن آنچه پیداست، این است که همواره رسانههای حکومتی ایران، که از جمله آنها باید به صداوسیما که تحت نظارت مستقیم علی خامنهای است، اشاره کرده و یادآوری کنم که تقریبا در همه مواقع که مخالفتی بیان شده است، تصمیم اولیه حذف و پاکسازی هر چیز مرتبط با آن مخالفت بوده است و هیچ پاسخی مطرح نشده است. اگر هم پاسخی وجود داشته، در آن به منافقین و قدرتهای منطقه و استکبار جهانی اشاره شده است، که به کل غیرقابلپذیرش است و به هیچوجه قبول نمیکنم که سران قدرت داخل ایران هیچگونه تصمیمگیری غلطی نداشتهاند و با این حال کشور اینقدر متزلزل است که رسانههای خارجی و منافقین به همین سادگی میتوانند همهچیز را مختل و منحل کنند! پس در صورتی که هدف شما از بحث، آگاهی بخشیدن به من و جامعه است، موظفید تشریح کنید و توضیح بدهید، و در غیر این صورت، من اینطور در نظر میگیرم که پاسخی برای اتهامات وجود نداشته، چون هیچگاه پاسخی داده نشده است. [منابع / مطالعه بیشتر: بیگانههراسی (دشمنهراسی): ویکیپدیا (خواندن نسخه انگلیسی، که توضیحات بیشتری دارد، بیشتر توصیه میشود)؛ دشمنهراسی خامنهای: دویچهوله (۳۰ شهریور ۱۳۹۴) / خبرآنلاین (۲۸ مهر ۱۳۹۵) / زیتون (۲۸ مهر ۱۳۹۵) / رادیوزمانه (۲۸ مهر ۱۳۹۵) / العربیه فارسی (۲۸ مهر ۱۳۹۵) / رادیوفردا (۱۲ مهر ۱۳۹۷) / تلگرام: کانال خبرگزاری مستقل گروه میزان (۱۶ آبان ۱۴۰۱)]
۳.۴.۱.۲.۱.۱. شورای نگهبان دقیقا از چه چیزی نگهبانی میکند؟ شورای نگهبانی که افراد را صرفا تأیید میکند و بعد از دوره ریاست جمهوریشان هیچ گزارشی از آنها نمیخواهد، قطعا نگهبان مفیدی نیست. مثل این است که چند نگهبان برای یک ساختمان بزرگ تعیین شوند و آنها شروع کنند به بررسی افرادی که قصد ورود به ساختمان دارند. چند سؤال بپرسند و بگویند که طرف با سیستم ساختمان آشناست و چند نفری را میشناسد، پس حتما میخواهد به کسی سر بزند. بعد طرف موقع خروج ممکن است کلی هم خردهریز از ساختمان دزدیده باشد، اما دیگر کسی به او خرده نمیگیرد و میگذارند با خیال راحت برود بیرون. حالا به جای ساختمان مسکونی، نظامی را قرار بدهیم که در آن پر از اطلاعات محرمانه و فوقمحرمانه و امنیتی و... است و خیلی هم دسترسیهای ویژهای در آن وجود دارد. یک شخصی تأیید صلاحیت میشود و وارد میشود. ذاتش پیدا نبوده، اشکال ندارد. آیندهاش مشخص نیست، چه ایرادی میتوان گرفت؟ اما وقتی دارد از این جایگاه قدرت خارج میشود، باید از او کامل بپرسند که چرا وارد شده بود و چه کارهایی را میخواسته انجام بدهد و کدامیک را انجام داده و چهقدر از هر یک را انجام داده و با استفاده از چه شیوه و منابعی آن را انجام داده و... تا یک وقت نه خیانتی در حق مملکت بشود و نه اطلاعاتی از سیستم خارج شود، که امثال احمدینژادها و ترامپها بخواهند با یک قهر کردن ساده همهچیز را لو بدهند و تمام حکومت و دولت را در خطر بیندازند! اما خب میبینیم که شورای نگهبانی که آنقدر سفت و سخت مراحل تأیید کاندیداها را چسبیده، بعد از دوره کاریشان، انگار نه انگار که کلی وظیفه و مسئولیت بر دوششان بوده و باید ببیند که طرف چهقدر کار کرده و وظایفش را در قبال مردم انجام داده، میگذارد با خیال راحت بروند دنبال زندگی خودشان. پس مشکل تماما از سوی شورای نگهبان است، که نگهبانی را درست نفهمیده و تمهیدات لازم را برای پاسداری از حکومت ایجاد نکرده است. همچنین که حتی در نگهبانی از وجود خودش هم ناتوان بوده، و به خاطر خوب جلوه دادن خودش هم که شده، هیچوقت نرفته و عملکرد دولت را نسنجیده. این سنجش عملکرد میتواند هر ساله انجام شود تا حجم کمتری داشته باشد، یا میتواند در پایان دوره چهارساله انجام شود تا دقت بالاتری داشته باشد. البته اینکه دوره زمانیاش چهطور باشد اصلا اهمیت ندارد و مهم این است که شورای نگهبان، بتواند رئیسجمهورهای سابق را بررسی کند و عملکردشان را به طور کامل گزارش کند. از این طریق، میتوان فهمید که چه کسی در کجا خطا کرده و چهقدر خطا کرده و خود رئیسجمهور هم باید بیاید و مسئولین مربوط به هر زیرمجموعه و بخش را مرتبط با فعالیتی که در آن قصور صورت گرفته معرفی کند. از این طریق، نه تنها شورای نگهبان رفعاتهام خواهد شد، بلکه ارزشمند هم جلوه خواهد کرد! اما در حال حاضر ایشان هیچیک نسبت به فعالیتها واکنشی ندارند. و میبینیم که رؤسایجمهور، همواره نفر قبلی را مقصر اوضاع جلوه میدهند و هیچچیز را گردن نمیگیرند، چرا که کارنامه نفر قبلی واضح نیست و کسی هم از او گزارش جدی و دقیق نخواسته. بودجه مملکت را استفاده میکنند و منابع و سرمایهها را مصرف میکنند، اما نتایج لازم را به دست نمیآورند، یا آنطور که میبایست سودده باشد، نبوده، و همینها یا شاید قصورات بزرگ و کوچک، باعث شدهاند که مسئولین همواره در خصوص گردن گرفتن اشتباهات خود ترس زیادی داشته باشند و به دروغگویی رو بیاورند. اگر دزد با وجود احتمال قطع شدن دستش، کمتر به دزدی رو میآورد (که کاملا اشتباه و احمقانه است و مثال بارز و عینی پاک کردن صورتمسئله است)، پس باید بازخواست شدیدتری (بسیار بسیار شدیدتر، و شاید چیزی مثل اعدام [با شکنجه طولانیمدت]) در انتظار مسئولین ردهبالا باشد تا آنها را وادار به کار درست کند. یعنی پس از بررسی رفتار رئیسجمهور و کابینهاش و حتی شخص رهبری، به ازای اشتباهات آنها، که میتواند از هدررفت سرمایه تا از بین بردن جان افراد (قتل) را شامل شود، باید احکامی شامل «قطع عضو»، «مصادره اموال» و حتی «اعدام» تعیین شود، تا کسانی که قصد دارند جایگاه اجتماعی به مراتب بالاتری نسبت به «دزد» را تصاحب کنند، کاملا آگاه باشند که اگر قرار است کاری صورت بگیرد، آنها موظف به انجام آن هستند؛ و قصور و از زیر کار در رفتن و هدایت اشتباه آحاد مردم، باعث میشود که گردن آنها هم زیر دستگاه جزا برود و زندگیای را که با پول مردم برای خود ساختهاند از دست بدهند، یا زندگیای که برای مردم، و تحت اشتباهات خود، ساختهاند، گریبانگیر آنها نیز بشود. اما میبینیم که تهدیدی شامل حال رؤسایجمهور نیست و هر یک به سادگی نفر پیشین را متهم میکند و بعد هم شروع میکنند به از بین بردن تمام کارهای نفر قبلی، تا خودشان از صفر شروع کنند. این نشان میدهد که شورای نگهبان و شخص رهبری، توانایی هدایت نظام و حکومت خود برای یکپارچهسازی و ایجاد همکاری در بین جناحین و احزاب را ندارند. پس در نتیجه قابلاعتماد نیستند.
۳.۴.۱.۲.۱.۲. اگر شما نمیتوانید قبول کنید که هر فرد باید متناسب با مسئولیتی که بر عهده میگیرد حقوق بگیرد، به نظرم مشکل از جای دیگری است. به خصوص که هر فردی، به نسبت حقوقی که ماهیانه دریافت میکند، در حال تغییر سطح زندگی خودش است و یک یا چند پله در زندگی بالاتر میرود. وقتی میگوییم حقوق اکثریت جامعه زیر خط فقر است (خط فقر امسال [(تا اواخر مهر)] حدود ۱۸ میلیون تعیین شده است، که شامل بیش از ۷۰٪ جامعه میشود! [منبع: اعتماد آنلاین (۲۶ مهر ۱۴۰۱)، خبرآنلاین (۲۷ مهر ۱۴۰۱)، پایگاه خبری و تحلیلی انصاف (۲۸ مهر ۱۴۰۱)])، باز هم [خیلی از] افراد با دریافت حقوقشان در حال زندگی هستند و هر چند ماه یک بار، با خرید اقساطی و وام و... موفق میشوند که سطح تازهای از زندگی را برای خود مهیا کنند. اگر بخواهیم اینطور بگوییم که «چون [[فلان]] شخص آمده و حقوق گرفته و زندگیاش تغییر کرده، پس دیگر دلیلی ندارد که درست کار کند»، مشخص است که جمله ما نمیتواند صحیح باشد و برای جامعه صدق کند. یعنی خود شما اگر حقوق درستی بگیری و هر ماه بتوانی یک خواسته جدید خودت را جامه عمل بپوشانی و تهیهاش کنی، دیگر درست کار نمیکنی؟ فکر میکنم پاسخ شما «خیر» باشد، اما اگر «بله» بود، باید به رفتار و اخلاقمداری خودتان کمی شک کنید! اگر پاسختان «خیر» بود، یعنی میتوانیم بگوییم هر فردی، وقتی متناسب با مسئولیتش و متناسب با سطح رفاهی جامعهای که در آن زندگی میکند حقوق بگیرد، بهتر کار میکند و در کارش هم آرامش بیشتری خواهد داشت. یعنی دیگر لزومی ندارد که معلم بعد از تعطیلی مدرسه به مسافرکشی بپردازد و باز هم آخر شبها با شکم گرسنه به خواب برود و نگران خانواده و بچههایش باشد. یعنی لزومی ندارد افراد چندین ساعت اضافه کار کنند و هر روز خستگی بیشتری برای کار کردن داشته باشند. یعنی نیروی کار، حفظ میشود و در عین حال، به جای اینکه هر فرد چند شغل داشته باشد و برخی شغلی نداشته باشند، هر کسی شغلی دارد و درآمدش برای گذران زندگی و ایجاد رفاه و آسایش برای او کافیست. در چنین شرایطیست که جامعه متخصص به وجود میآید. حالا گذشته از تمام این مسائل، باید در نظر داشته باشیم که وقتی کسی مسئولیتی دارای حساسیتهای زیاد را بر عهده میگیرد، که با هر تصمیمی میتواند زندگی تمام افراد جامعه و کیفیت زندگی آنها و رفاهشان را تحت تأثیر قرار دهد، باید حقوق خوب و مناسبی برای او تعیین شود که تشویق به کار درست شود؛ در عین حال، باید بازخواست و گزارشهای کامل و دقیقی هم از او گرفته شود، تا در صورت خطا، یا به سرعت آن را حل کنند و یا با تنبیه و کاهش مزایای او، او را سر عقل بیاورند و به مسیر درست برگردانند. پس وقتی شخص رئیسجمهور درست کار کرده باشد، حقوق درستی هم میگیرد، و جایگاهش هم چند پله بالاتر خواهد رفت. بالاخره همه ما میدانیم که حتی اگر هدف ما حکومت علی باشد، هیچیک از ما خود علی نیستیم. علی ابن ابیطالب، بارها و بارها به سراغ مردم میرفت و نه به حرف، که به عمل همراه آنها میشد و یاریشان میکرد. قضاوتی که علی مد نظر داشت، این بود که اگر خودش هم در دادگاه به عنوان متهم یا شاکی حضور پیدا میکرد، قاضی حق نداشت او را محترمانهتر از دیگری خطاب کند و یا بیش از دیگری به او نگاه کند. اگر این عدالت است، حکومت امروز که دادگاهش را در خفا برگزار میکند و اجرای احکام اعدامش را علنی، عین بیعدالتیست. در نهایت، به طور مختصر باید چنین گفت: حقوق و مزایا باید متناسب با شغل باشند، و این تناسب موجب تشویق افراد به کار بیشتر و درستتر هم خواهد شد. [منابع: (منابع میان پاراگراف، جزئی از اصل کامنت بودهاند)؛ خط فقر ۱۴۰۱: خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) (۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱) / برخطنیوز (۲۷ مهر ۱۴۰۱) / بورسپرس (۲۷ مهر ۱۴۰۱) / دنیای اقتصاد (۱ آبان ۱۴۰۱) / کبنانیوز (۱ آبان ۱۴۰۱) / اعتماد آنلاین (۲ آبان ۱۴۰۱) / تریبون زمانه (۱۴ آبان ۱۴۰۱) / تجارتنیوز (۶ آذر ۱۴۰۱)؛ کمکهای علیابنابیطالب به ضعفا و فقرا: پرسمان دانشگاهیان (۱۳ بهمن ۱۳۹۷) / شهر جواب (۲۴ بهمن ۱۳۹۷) / انجمن گفتوگوی دینی (۷ اردیبهشت ۱۳۹۹) / راسخون (۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹) / مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی (۳ اردیبهشت ۱۴۰۱)؛ عدالت قضایی از نظر علیابنابیطالب: کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی (ع) / پایگاه اطلاعرسانی حوزه / پرتال جامع علوم انسانی (۱۳۸۲) / پژوهشنامه متین (خرداد ۱۳۹۱) / خبرگزاری مهر (۶ بهمن ۱۳۹۶) /خبرگزاری شبستان (۷ تیر ۱۴۰۰)؛ اعدام در ایران: ویکیپدیا]
۳.۵. این جمله، آنقدر (به قول خود شما) «سطحی» است، که لزومی ندارد آنچنان توضیح بدهم! با استناد به همین جمله شما، میتوانیم بگوییم اگر وضع کشور خودمان خوب بود، حالا اینقدر اعتراضات در آن وجود نداشت و این تعداد اعتراضات سرکوبشده هم در سالهای پس از انقلاب وجود نداشتند. باید بررسی کنیم که هدف اعتراضات چه هستند و چه موضوعاتی را دنبال میکنند و چه رفتاری دارند و چه بیانی دارند. اینکه بگوییم «چون اعتراض وجود دارد، پس وضع خوب نیست» یک نگاه کاملا مبتذل به مفهوم اعتراض است. این فرض کوچک را در نظر بگیرید: «شما حقوق خوبی دارید و زندگی مناسبی هم دارید. با ماشین خودتان به محل کار میروید و پس از ساعت کار، با احساس رضایت به خانه برمیگردید. در راه برای همسر خودتان گل میخرید تا او را شگفتزده و خوشحال کرده باشید. همسر شما غذایی که دوست دارید را درست کرده است. همهچیز خوب است (یا لااقل اینطور به نظر میرسد)؛ تا اینکه وقت تماشای فوتبال از راه میرسد. همسر شما دوست دارد سریال ببیند، اما شما میگویید که باید فوتبال را تماشا کنید. بعد همسر شما اعتراض میکند که اینطوری داستان سریال را از دست میدهد. شما میگویید که میتواند تکرارش را ببیند. اما همسر شما هم همین پاسخ را به شما برمیگرداند و میگوید که تکرار فوتبال را ببینید یا گزارشش را در روزنامه فردا بخوانید. در نهایت شما راضی به از دست دادن فوتبال زنده نمیشوید و همسر شما هم میگوید که یک شب فوتبال دیدن شما ایرادی ندارد. اما شما یادآوری میکنید که مسابقات جام جهانی شروع شده و تا چندین شب بعد اوضاع همینطور است. همسر شما ناراحت میشود. تا چند شب تحمل میکند و بعد دوباره اعتراض میکند که میخواهد سریالش را ببیند. شاید یکی دو شب هم شما رضایت بدهید که او سریال را ببیند، اما اوضاع تا یک ماه به خواست شما و تماشای فوتبال میگذرد و اعتراضات همسرتان تقریبا نادیده گرفته میشوند. در نهایت، دوباره زندگی به حالت عادی برمیگردد و یا شما به توافقی دست پیدا میکنید که دو نفر بیشترین رضایت را داشته باشند.» در این مثال، اعتراضی صورت گرفته و تا یک ماه هم ادامه داشته و حتی ممکن است هر سال [یا هر چند سال یک بار] هم در مواقعی خاص پیش بیاید. آیا شما میگویید که «وضع این زندگی خوب نیست»؟ فکر نمیکنم. برای سنجش «خوب» بودن یا نبودن یک چیز، باید از زوایای مختلفی به آن نگاه کنیم و وضعیت هر جنبه و زاویه را مقداردهی کنیم. در نهایت، با به دست آوردن میانگین آنها، میتوانیم نظری نسبتا دقیق را ارائه بدهیم. همچنین که باید در نظر بگیریم در خصوص اعتراضات کشورها، سطح فرهنگی و اخلاقیات و اعتقادات آنها نیز مطرح است. نمیتوان به همین سادگی یک نظر قطعی اعلام کرد. برای مثال، انقلابهای جنسی در اروپا و آمریکا در سالهای اخیر بسیار زیاد بودهاند. آیا شما این را به علت بد بودن شرایط آنها میدانید؟ تا حدودی درست میگویید و باید اینطور بگوییم که «وضع جوامع اقلیتهای جنسی خوب نبوده است که حالا اعتراض میکنند»؛ اما باید در نظر بگیریم که در ابتدا چه مسائلی برای آن مردم/کشور/معترضین حل شده بوده، که به سطح تازهای از ارزشها و اعتراضات وارد شدهاند؟ مثلا اگر بخواهیم همین اعتراض را به یک جامعه سنتی آفریقایی وارد کنیم، افراد اصلا آن را درک نخواهند کرد! چرا؟ چون اصلا برایشان به آن صورت مطرح نیست. بلکه در آنجا، داشتن خانه و لباس و پیدا کردن غذا و نجات از قحطی مطرح است. پس اگر در آنجا اعتراضی هم بخواهد صورت بگیرد، به مسائل رفاهی است. یعنی جوامع باید بتوانند سطوح مختلفی را طی کنند تا به جزئیاتی مثل «اعتراض برای حقوق اقلیتها» دست پیدا کنند. اگر اکثریت در خطر باشد، نمیتوان اقلیت را مطرح کرد و سعی در حفظ درست جایگاه و حقوق او کرد. باید ببینیم که اعتراضات در چه سطحی هستند و چه هدفی دارند؛ وگرنه گفتن «اگر وضع خوب بود اعتراضی وجود نداشت» شاید در ظاهر درست به نظر برسد، اما کاملا سطحی و پوچ است و میتوان چنین مخالفتی را با این جمله مطرح کرد که: جامعه سالم، جامعهای است که همواره اعتراضی را بیان میکند و جزئیات زندگی اجتماعی را بهبود میدهد تا به یک سیستم دقیق و توانمند بدل شود. [منابع / مطالعه بیشتر: فهرست انقلابهای جهان؛ انقلاب جنسی: ویکیپدیا / ویکیپدیا (در ایران)]
۳.۶. نمیفهمم پاسخ شما چهطور میتواند مناسب سؤال من باشد. من کاملا به کشورهای دشمن این حق را میدهم، که برای جلوگیری از ارتباط روسیه و ایران، به هر چیزی چنگ بزنند. چون همپیمانشان، اوکراین، در خطر است، و از طرفی حمله نظامی ممکن نیست و از طرفی تهدید روسیه هم فایدهای ندارد. جمهوری اسلامی در حال حاضر، دیگر جهات را رها کرده است و اگر مشکل، طبق گفته شما «مدیریت (نا)درست پول» هم باشد، یعنی که این توانایی را نداشته و هنوز هم ندارد. این یعنی جمهوری اسلامی در سطوح بسیار متفاوتی در مدیریت، کار را خراب کرده و نتوانسته نتیجه درست بگیرد و کار درست تحویل بدهد. پس باز هم میبینیم که ماندنش جز هدررفت منابع نتیجهای نمیدهد. قرار نبود از اول هم قدرت نظامی را کاهش بدهد. چه بسا که آمریکا با فروش اسلحه به ایران در جنگ ایران و عراق [منبع: ماجرای مکفارلن]، نشان داد که مشکلش اسلحه داشتن ایران نیست: بلکه مشکلش تهدید شدن خودش است. وقتی حاکمیت جمهوری اسلامی متوجه این موضوع نمیشود و به هر قیمتی کار اسلحهسازی خودش را با شعار «مرگ بر آمریکا» ادامه میدهد، یعنی که ناخواسته دارد حقوق مردم را پامال میکند و حاضر است از جان و مال و زندگی و رفاه مردمش بگذرد که بتواند چشم آمریکا را در این چشموهمچشمی نظامی در بیاورد! ایران باید از نظر نظامی قوی باشد؟ خب باشد! اما اسلحه بیسرباز، به چه درد میخورد؟ سربازی هم که زندگی و خانواده نتواند داشته باشد، به درد نمیخورد. خانوادهای هم که رفاه و امنیت و سلامت جسمی و روانی نداشته باشد، به درد نمیخورد. سلاح مؤمن باید بیش از نیروی تسلیحاتی توپ و تفنگ و موشک و تانک و...، ایمانش باشد؛ اما شاهدیم که جمهوری اسلامی با رفتار متکبرانه، مغرورانه و دیکتاتورانهاش، ایمان مردم را نیز به تاراج برده است. اگر مشکل در «مدیریت درست پول» هم باشد، باید ببینیم مسئول کل قوا کیست و رسانهها (یا بهتر بگوییم، صداوسیما) زیر نظر چه کسی فعالیت میکردهاند که نتوانستهاند مردم را نسبت به اشتباهات مدیریتی در مصرف پول آگاه، و مدیران را مجبور به حرکت در مسیر درست کنند. چه بسا که تنها خصوصیت دیکتاتوری، این است که همه «باید» از یک نفر دستور بگیرند و در مسیر رهبری او حرکت کنند. اما اگر این مسئله از بین برود یا از بین رفته باشد، دیگر حضور دیکتاتور، فقط و فقط برای سودجویی و قدرتطلبی خودش است، و نهتنها منفعتی ندارد، بلکه هر روز ضرررسانی هم خواهد کرد و مردم خودش را دستگیر کرده و شکنجه کرده و کتک زده و خواهد کشت و ککش هم نخواهد گزید! [منابع: (منابع میان پاراگراف، جزئی از اصل کامنت بودهاند)؛ کمکهای بینالمللی در جنگ ایران و عراق: ویکیپدیا / فرمانده کل قوا: ویکیپدیا (در ایران) / ویکیپدیا (فرمانده کل نیروهای مسلح ایران)]
۳.۸. باز هم بیانات کلی و بدون منبع و مثال که من به کلی همهشان را رد میکنم! چند بار گفتهام، که اگر قصد دارید درباره مسئلهای، مثل «در بسیاری از موارد، پاسخ وجود دارد و ارائه هم میشود، ولی گوش شنوا کجاست»، صحبت کنید، «باید» حداقل یک مثال بیاورید. اگر آگاه نیستید، پس این بیان شما یعنی حرف پوچی را تحویل مخاطب میدهید تا جایگاه او را تضعیف کنید و به او این حس را بدهید که خوب نگشته و نفهمیده و ناآگاه است. شاید حرف شما این باشد که با تمام ناآگاهیهایتان، فکر میکنید که درست میگویید، اما من اصلا چنین فکری نکردهام و همیشه منتظرم تا کسی با پاسخ منطقی و درست بیاید و اشتباهاتم را به من گوشزد کند. پس باید بگویم که این جمله شما هم یک جور مغلطه بیاساس است که برای همه آدمها صدق نمیکند. به خصوص اگر بخواهیم افراد روشنفکر و کسانی را که قصد کسب آگاهی و حقیقتجویی را دارند را هم در این «هر کسی» دخیل بدانیم و حساب کنیم. بیایید روراست باشیم و این سؤال را مطرح کنیم که شما آگاهی خود را از چه رسانهای دنبال میکنید و چهطور به راستگویی آن رسانه شک نمیکنید؟ [ضمنا باید در نظر بگیریم که اگر میدانید خوددرستپنداری امری اشتباه است، پس باید آن را کنار بگذارید و اجازه بدهید که سخنان دیگران هم توسط شما پذیرفته و بررسی شوند. اگر چنین کاری انجام نمیدهید، یعنی رفتار دوگانه در پیش گرفتهاید و چیزی را که برای خود میپسندید، بر دیگری حرام میدانید؛ و با این حساب، حرفهای شما قابلاعتماد نیستند!]
پ.ن: شاید [پاسخ دادن] طول کشیده باشد و پاسخم طولانی شده باشد و دیگر فرصت نکنید آن را بخوانید؛ اما منتظر پاسخ شما خواهم بود.
سخن پایانی
حرفی برای من نمانده که بگویم، اما اگر بحثی را بیاغازید، حتما تا آنجا که دانش و توانم یاری کند، پاسخگو خواهم بود. هدف، تنها ایجاد «آزادی بیان»، کسب «آگاهی» و «بیان» نظرات است.
Another way of formulating the question is, Is it better to shout and thereby hasten the end, or to keep silent and gain thereby a slower death?
Milan Kundera : the Unbearable Lightness of Being : Part Five : 15
میتوان پرسش را اینگونه نیز مطرح کرد: «بهتر است فریاد بر آورد و مرگ را جلو انداخت، یا سکوت کرد و مرگی تدریجی به دست آورد؟»
میلان کوندرا : بار هستی : بخش پنجم : ۱۵
مراجعه به اصل مقاله: دیکتاتوری چیست و دیکتاتور کیست؟
مراجعه به اصل مباحثه در کامنتها
(این مقاله برای حفظ اصالت محتوایی مباحثه قابلویرایش نیست، اما برای گسترش دانش منطقی، سیاسی و اجتماعی نویسنده و مخاطبان، و پیشبرد اندیشه جامعه، همواره قابلبحث خواهد بود.)
پروانه انتشار مطلب: CC BY-NC-SA
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی فیلم؛ بوی خوش یک زن
مطلبی دیگر از این انتشارات
شطرنج زندگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
حذف تاریخچه ی جستجو در اینستاگرام