مبارزه با پدرسالاری سیستماتیک

  • قاطع‌ترین دستور از لوله تفنگ بیرون می‌آید که به آنی‌ترین و کامل‌ترین اطاعت می‌انجامد. چیزی که هیچگاه از این لوله در نمی‌آید قدرت است.
  • هرجا قدرت از دست برود، حکومت با خشونت عریان به میدان می‌آید. خشونت که پیروز می‌شود یعنی حکومت با قدرتش خداحافظی کرده است.
  • قدرت و خشونت اضدادند، جایی که یکی از آن‌ها ظاهر می‌شود، دیگری ناپدید می‌شود. خشونت زمانی ظاهر می‌شود که قدرت در مخاطره است، اما هرچه خشونت جلوتر بیاید قدرت عقب‌تر می‌رود.
  • در میدان جنگ، تیرها که به هدف می‌خورند پیروزی، قطعی؛ اما در میدان شهر، تیرها که به بدن بخورند، شکست حتمی است.
هانا آرنت

برداشت‌هایی لازم و قابل تامل

در ادامه‌ پست قبلی [از اینجا بخوانید] لازم می‌شود توضیحاتی ارائه شود:

https://igmag.ir/%D8%A8%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-ithm2oyks7wt

در ظاهر جناب آقای عبدالکریمی راه فرار برای پاسخ ندادن به انتقادهای زیادی که به او بابت آن مصاحبه کذایی شده را در برساخته‌ای به نام "راه سوم" جست‌وجو می‌کند.

او در این برساخته می‌خواهد: "چهره سومی از زن ایرانی معرفی کند که نه اسیر سنت و نه اسیر ابتذال غرب (به زعم عبدالکریمی) است بلکه زنی رها و مستقل از این دو است."

اما باید فارغ از این "چهره سوم از زن ایرانی" و درستی و غلطش به ایشان بگوییم:

هیچ "راه سوم" یا " شق سوم" و "چهره سوم" اساسن در سخنان قبل ایشان وجود خارجی ندارد که ایشان بخواهد آن را برای توجیه آن سخنان بی‌پایه و اساس مبنا قرار دهد.

چرا که ایشان در آن مصاحبه کذایی صراحتن از زنی سخن می‌گوید و زنی را می‌ستاید که بر اساس "سنت تاریخی" این سرزمین رفتار کند و خود را با آن مطابق کرده باشد.

زن مورد تایید عبدالکریمی در آن مصاحبه زن در چارچوب سنت تاریخی است و نه هیچ زن دیگری.

همه ما به خوبی می‌دانیم "سنت تاریخی" این سرزمین زن را در چه قالبی تایید می‌کند.

"زن در سنت تاریخی ما خلاصه می‌شود در قوری و قابلمه (آشپزخانه) کهنه‌شوری (رخت‌شور‌خانه) شوهر داری (اتاق خواب) و لاغیر..."

در سنت تاریخی ما زن در روز "کنیز خانه" است در شب "کارگر جنسی" آقای خانه.

این قالبی است که "سنت تاریخی" ما برای زن در نظر گرفته و واقعیت جامعه ما را در تاریخ و اکنون تشکیل داده است و زن باید در این قالب شکل بگیرد.

و هر زنی که خارج از این قالب بخواهد اظهار وجود کند فورن به او لقب:
سلیطه، لَکاته و یا امثالهم داده می‌شود. زنی که پالانش کج است و باید جلویش گرفته شود.
او بز گری است که یا باید حذف شود یا باید تنبیه شود و سربه راه تا مبادا کل گله را گُر نکند.

در "سنت تاریخی" ما هر شکل و فرم دیگری غیر از آن چه که بیان شد از پیش محکوم است و مطرود و غیر‌قابل‌قبول.

"این واقعیت سنت تاریخی ما در مواجهه با زن است" و هیچ کس نمی‌تواند منکرش شود.

با بزک‌ودوزک و آرایش هم نمی‌شود این سنت زشت تاریخی را زیبا کرد و به مردم قالب کرد.

هر چقدر هم که لفاظی بلد باشیم نخواهیم توانست عفریته پیر هزار داماد سنت تاریخی‌مان را نوعروسی زیبا و دلبری خوش‌سیما نشان دهیم و جماعت را فریب دهیم.

پس شق سومی وجود ندارد که ایشان بخواهد به آن متوسل شود. برای فرار از پاسخ به پرسش کسانی که از سخنان ایشان حالشان خراب شده و برایشان سوال پیش آمده که چرا و به چه علت کسی که خود را حلقه واسط برای ایجاد وفاق اعلام می‌کرد و شعار وفاق ملی‌اش گوش‌ها را کر،
اینگونه متحجرانه و آخوند‌مسلکانه به زن نگاه می‌کند.

ایشان واقعن باید به این پرسش صراحتن پاسخ بدهند بر اساس کدام دلیل و کدام برهان به خودشان اجازه می‌دهند که قالب برای زنان این سرزمین مشخص کنند و زن خوب و زن بد را با این قالب طبقه‌بندی کنند؟ به ایشان چه ربطی دارد که زن این جامعه در چه قالبی مورد تایید است و یا نیست‌؟

نه تنها به ایشان که به هیچ‌کس ارتباطی ندارد تا بخواهند قالبی دستوری یا اخلاقی برای زنان طراحی کنند و زنان را در این قالب مورد سنجش قرار دهند.

به قول دوستی:

طبق کدام آیین زنان دسته‌بندی شدند ؟!
می‌دانیم که دسته‌بندی‌ها به جبر محدودیت هستند.
اصلن چرا باید زنان توسط فیلسوفان تعریف شوند؟ که مبهم شوند.
این روند و سیری است که در عصر سرعتِ چشمگیرِ پیشرفت و رشد اطلاعات به عنوان حجاب برتر و مورد تایید به ما القا می‌‌شود.
این روند و سیری است که در عصر سرعتِ چشمگیرِ پیشرفت و رشد اطلاعات به عنوان حجاب برتر و مورد تایید به ما القا می‌‌شود.

آیا زن ایرانی حق ندارد خارج از دسته‌بندی، آزاد زندگی کند؟

همچنین آقای عبدالکریمی در مصاحبه‌اش به دوگانه "پروین" و "فروغ" اشاره می‌کند و می‌گوید: "اما من پروین را زن‌تر از فروغ می‌دانم و حس زنانه را صرفن در حس جنسی زنانه محدود نمی‌کنم ... پروین مظهر زن ایرانی است و امر ایرانی در وی ظهور و تجلی دارد ..."

به عبارت دیگر، نزد او پروین "ریشه‌دار" است و فروغ "بی‌ریشه" و این دوگانه نشانه "نخبگی" است و راه "برون رفت" از مشکلات فکری جامعه است.

به نظرم مسئله در رابطه با "فروغ و پروین و عبدالکریمی" خیلی ساده است.

برای عبدالکریمی که زن را در حصار تنگ و تاریک یک سنت مندرس تعریف می‌کند و می‌پسندد که پروین نماد "سربه زیری و اطاعت و چشم گفتن" است و به حداقل راضی شدن‌ها. اما فروغ همان "سلیطه و لَکاته"‌ای است که حضور و وجودش مانند بز گری که برای کل گله خطر دارد. چرا؟ چون برای جامعه سنتی مردسالار ایرانی به شدت خطرناک است. از این است که باید زده شود، طرد شود، دیده نشود، زن بودنش چون در راستا و در تراز دیدگاه متحجرانه "سنت تاریخی" نیست انکار شود و به گوشه پستوی تنگ و تاریک تاریخ تبعید شود.

مانند "طاهره‌قره‌العین" هم نامش و هم یادش زیر خروارها خاک مدفون شود، تا زن تراز این جماعت تربیت شود. تا حضرات گیر کرده در تاریخ بویناک ما خیالشان راحت باشد، که دیگر فروغی نیست تا الگو باشد و سلیطه‌گری و لَکاتگی را (به زعم این جماعت البته) به دختران ما بیاموزد.

همین...

تمام نگرانی اندیشه‌ای که عبدالکریمی نمایندگی می‌کند این است که بیان کردم.

ملاحظاتی درباره بدنه جمعی جنبش زنان در ایران ۱۴۰۰

نویسنده این مقاله خواندنی و جالب توجه:
محبوبه عباسقلی‌زاده

چکیده مطلب:

محبوبه عباسقلی‌زاده در این مقاله با ترکیبِ تجربیات شخصی خود به عنوان یک کُنشگر فمینیست و با درکی تئوریک از نهضت زنان ایران در چهل سال گذشته، ادعای بزرگی را مطرح می‌کند و می‌گوید «مسئله اصلی جنبش زنان به طور غریزی و یونیورسال مبارزه با پدرسالاری سیستماتیک بوده است.» او مدعی است که مبارزه با مردسالاری سیستماتیک وَرای ایدئولوژی‌ها و فراتر از اختلافات چپ و راست در طیف‌های سیاسی است. عباسقلی‌زاده در این مقاله با بازگشت به جنبش مشروطه، به واشکافی خواست‌ها و ادعاهای جنبش‌های مختلف فمینیستی در ۱۵۰ سال اخیر ایران می‌پردازد. در این بررسی جنبه‌های زیست شناسی، روانشناسی و فرهنگی جنبش فمینیستی نیز از نگاه انتقادی عباسقلی زاده مخفی نمانده است. درک و بینش او چه از نظر گفتمان فمینیستی و چه از نظر استراتژی‌های میدانی زنان کاملن ارزشمند است؛ زیرا نه تنها نشان دهنده تلاش زنان برای یافتن صدای خویش و استقلال خود است، بلکه نشان از یافتن و شناختن بدن خویش – چه بدن فردی چه بدن جمعی جنبش زنان – دارد. او با در نظر گرفتن گرایش‌ها و روندهای گذشته به مسائل امروزی و اینجایی زنان می‌پردازد، در عین حال که جهانی شدن و دنیای اطلاعاتی قرن جدید را نیز مد نظر دارد.

مقدمه:

– شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد مبارزات رهایی بخش زنان با آغاز تکاپوهای نهضت مشروطه آغاز نشده است اما فضای انقلابی این دوره باعث شد تا جنبش معاصر زنان جوانه بزند. یکی از پترن‌های جوامع پدرسالار که به نفع زنان عمل کرده این است که «وقتی کسی به کسی نبوده زنان نفس آزاد کشیده‌اند». در واقع هر زمان که نظم مستقر پدرسالار بر اثر بلایای طبیعی، جنگ داخلی و به ویژه انقلاب‌های همه گیر از هم پاشیده یا شل شده است، زنان عاملیت بیشتری از خود نشان داده‌اند. نهضت مشروطه و انقلاب ۵۷ هم دو مصداق بارز آزاد شدن انرژی سرکوب شده زنان و فعال شدنشان در عرصه‌های مدنی و سیاسی است.

– همه ما زنان تا حدی که علم ژنتیک اجازه می‌دهد میراث بر تجربه‌های زنانه اجداد خود هستیم و رازهای رهایی زنانه را نسل به نسل به یکدیگر انتقال داده‌ایم، از این نظر فمنیسم در ایران به اندازه تاریخ ما قدمت دارد. با این وصف مادران جنبش معاصر زنان از روزنه هایی که بر اثر جریان تجددخواهی باز شده بود به عرصه اجتماعی راه پیدا کردند. از همان زمان بدنه جمعی (collective body) جنبشی که من و هم قطارانم در آن شناوریم شروع به نشو و نما کرد و تجربه‌های روزمره خودش را در ضمیر جمعی ما نسل به نسل ثبت کرد.

– با اینکه جنبش معاصر زنان در بافت اجتماعی الیت‌های (elites) سکولار و پیشرو در دوران مشروطه شروع به شکوفایی کرد، اما از نظر خاستگاه ایدئولوژیک نمی‌توان جنبش معاصر زنان را فرزند هیچیک از جریان های فکری-سیاسی آن دوره مانند لیبرال‌ها یا ملی‌گراها یا مارکسیست‌ها دانست. “شکوفایی جنبش زنان و فمنیسم در ایران در زمان مشروطه” اما معنایش این نیست که فمینیسم در ایران فرزند مدرنیته است. در این صورت جنبش معاصر ایران چگونه زاده شده، چه دگردیسی‌هایی داشته و راز بقایش چیست؟

– زندگی جنبش زنان معاصر بسی طولانی‌تر از اینهاست و مجموعن تا قبل از انقلاب ۵۷ه.ش سه دوره اوج و فرود دیگر هم داشته است. به قصه‌های مادران و مادربزرگ‌هایمان که گوش کنیم می‌توانیم دوره‌های اوج فعالیت آنان را از نظر تاریخی به سه دوره که دست کم هر کدام یک دهه دوام داشته‌اند تقسیم کنیم:

| از آغاز دوره مشروطه تا کودتای رضا پهلوی
| به قدرت رسیدن پهلوی دوم و گشایش فضای سیاسی تا کودتای ۲۸ مرداد
| دوران باز شدن فضای سیاسی پیش از و کمی پس از انقلاب ۵۷

همزیستی طولانی با اوج و فرودهای جنبش زنان و اعتماد به غریزه جمعی زنانه‌مان به تدریج مرا به این خودآگاهی رساند که درست است که من به عنوان یک فرد در بدن خودم زندگی می‌کنم اما در عین حال در بدن‌های جمعی متواتری هم زندگی می‌کنم که یکی از اصلی‌ترین آن‌ها بدن جمعی جنبش زنان است. ادبیات غنی عرفان شرق با عنوان‌هایی نظیر وحدت در کثرت و Unity in Diversity می‌تواند این تجربه مرا با زبان معرفت شناسی توضیح دهد. فلسفه روانشناسی اجتماعی نحله یونگ هم تا حد زیادی به فهم زندگی در بدن جمعی یاری می‌رساند. در اینجا می‌خواهم برای شناختن این بدن جمعی از بیرون به قضیه نگاه کنم.

?جنبش زنان یعنی چه؟ اگر دختر من بخواهد این سوال را از من بکند من جواب را به ساده‌ترین شکل در آورده و خواهم گفت: “هر وقت نیاز به آزادی و رهایی در درون ما جوانه بزند و آرزوهایمان برای رسیدن به آزادی شبیه هم بشود و یک طوری همدیگر را پیدا کنیم، جنبش زنان متولد می شود.”هر وقت نیاز به آزادی و رهایی در درون ما جوانه بزند و آرزوهایمان برای رسیدن به آزادی شبیه هم بشود و یک طوری همدیگر را پیدا کنیم، جنبش زنان متولد می شود.”
ادامه مطلب
https://iran1400.org/fa/discover/the-collective-body-of-womens-movement-in-iran/