متدولوژی مقابله با فتنه ها

پیش از انقلاب، آن دوره ای که شاه با اعتماد به نفس و اقتدار سلطنت میکرد، اگر شورشی رخ می داد معمولا از همان ابتدا ارتش وارد عمل می شد. بعنوان مثال نحوه برخورد با قیام 15 خرداد 1342 قابل توجه است:

تظاهرات خونین 15 خرداد در تهران از چند روز قبل به صورت تظاهرات نیمه مذهبی - نیمه سیاسی شروع شد.... خیابان های مهم شهر توسط نیروی نظامی از یکدیگر قطع شد و نیروی نظامی همراه تانک و زرهپوش و جیپ های حامل مسلسل سنگین، مردم را - اعم از تظاهر کننده یا عابر - به گلوله بست. مردم از خیابان های مرکزی به خیابان های اطراف پخش شدند و جمعیتی که داوطلبانه یا به اجبار کار را تعطیل کرده بود، هیجان زده در خیابان های اطراف شهر سنگربندی کرده و در هر جا نغمه ای ساز کرده بودند. نیروی مسلح به خیابان های اطراف شهر اعزام شد و در منطقه ای وسیع که از شرق به خیابان دلگشا و سه راه شکوفه می رسید و از غرب تا انتهای خیابان آذربایجان کشتار با ابعادی وحشیانه آغاز شد. چنین سرکوبی خونین به هیچ وجه متناسب با امکانات و نیروی شورشیان نبود. شاه از خانه «خاتمی»، فرمانده نیروی هوایی، در جریان امور قرار داشت و دستور حداکثر اعمال خشونت را صادر می کرد. مردم، که جز چوب و سنگ سلاحی نداشتند، قادر به هیچ گونه مقاومتی نبودند.
اشغال نظامی شهر ادامه یافت. در روز 16 خرداد نیز با کوچکترین تجمعی، آتش نظامیان عده ای را از پا در می آورد....
گروهی خود را به شهر رساندند و در تظاهرات شرکت کردند و عده ای نیز با نیروی مسلح ارتش و ژاندارمری - هر دو - روبرو شدند. از جمله در سر پل باقرآباد ورامین، سلاخی وحشیانه ای از دهقانان شد... گفته شد در این نقطه 400 تن قربانی شدند. عصر پانزدهم خرداد، بیمارستان ها و هر جای دیگر که نام درمانگاه و درمان های طبی و بهداشت داشت، انباشه از زخمی و کشته شده بود. این کشتگان کسانی بودند که زنده به این مراکز رسیده بودند؛ و الّا اجساد کشته شدگان در خیابان ها توسط ارتش جمع آوری می شد و به طور جمعی منهدم می گشت. گفته اند تعداد زیادی از اجساد در دریاچه قم ریخته شد و مقادیری نیز در چاله های عظیم انباشته شد و با بولدوزر روی آنها پوشانده شد.
رقم قطعی کشته شدگان در دست نیست؛ از 4 هزار تا 20 هزار گفته شده...
بیژن جزنی، تاریخ سی ساله...، ج 2: صص 114-115

وضعیت زندان های سیاسی و شیوه های اقرار گیری و اعتراف گیری ساواک هم که نیاز به یادآوری ندارد.

این شیوه ها تا زمانی که مورد تایید آمریکاییها بود قابل استفاده بود و به خوبی از پس کنترل هر شورشی بر می آمد. مشابه همین شیوه ها در بلوک شرق هم استفاده می شد و آنجا هم کارامدی این شیوه ها اثبات شده بود. بطور کلی این شیوه از سرکوب اغتشاشات در دورانی که ملی گرایی ایدئولوژی غالب در جهان بود کاملا رواج داشت.

لیکن پس از مدتی به دلیل رقابت میان آمریکا و شوروی، سیاست دموکرات های آمریکا در جهت گسترش دموکراسی و بهبود وضعیت حقوق بشر در کشورهای تحت نفوذ آمریکا قرار گرفت. آمریکا یک جنگ ترکیبی و فرهنگی را علیه شوروی آغاز کرده بود که شامل بکارگیری شیوه های رسانه ای برای کنترل ادراک و افکار عمومی و ایجاد توهماتی همسو با منافع بلندمدت و استراتژیک آمریکا می شد.

هدف این بود که توسل به ابزارهای سرکوب در کشورهای بلوک شرق پرهزینه شود. اما برای رسیدن به چنین هدفی باید میزان توسل به ابزارهای سرکوب در جوامع بلوک غرب کاهش پیدا می کرد. بعلاوه، دوران ملی گرایی هم به تدریج رو به افول بود و جوامع غربی در حال گذار به نولیبرالیسم بودند. ابزارهای اِعمال زور برهنه جهت کنترل جمعیت داخلی به تدریج منسوخ می شد.

به این ترتیب بود که شاه دیگر نمی توانست مانند سابق بدون هیچ هزینه ای برای سرکوب اعتراضات خیابانی از ارتش استفاده کند. البته نه که نتواند، اگر می خواست می توانست. همانطور که همین امروز هم هر حکومتی، از جمله جمهوری اسلامی، اگر بخواهد به هر قیمتی شورش و اغتشاش را سرکوب کند، ساده ترین و موثرترین راه استفاده از نیروی نظامی است.

اساسا ارتش منظم و دایمی یکی از اجزاء جدایی ناپذیر تمامی دولت های مدرن بوده و هست. اولین کاربرد ارتش منظم و دایمی هم سرکوب اغتشاشات و شورش های داخلی است. مقابله با تهاجم خارجی در درجه دوم اهمیت قرار دارد. در تاریخ ایران این مطلب به شفافترین شکل ممکن دیده شد. اولین ارتش مدرن را رضاشاه ایجاد کرد که برای اعمال اقتدار مرکزی در داخل مرزهای ایران بسیار کارامد بود. لیکن نه در برابر تجاوزات ترکیه به منطقه آرارات و قره سو کوچکترین مقاومتی نشان داد و نه در برابر تجاوز متفقین در زمان جنگ جهانی دوم.

پس ممکن است دولتی مدرن با استفاده از ارتش خود قادر به سرکوب شورش های داخلی باشد، اما از پس تهدیدات خارجی بر نیاید. اما عکس این مطلب ممکن نیست. یعنی ارتشی که از پس تهدیدات خارجی بر می آید قطعا به راحتی می تواند شورشهای داخلی را هم سرکوب نماید. مگر اینکه اراده سیاسی برای چنین کاری وجود نداشته باشد.

انقلاب اکتبر 1917 در روسیه زمانی به پیروزی رسید که ارتش تزاری در برابر نیروهای آلمانی عملا شکست خورده بود. این ارتش شکست خورده توان مقابله با شورش داخلی را نداشت و به سرعت از هم پاشید.

اما در انقلاب بهمن 57 در ایران، ارتش شاهنشاهی در اوج آمادگی و انسجام بود. اگر شاه اراده میکرد مقابل شورش و اغتشاش بایستد، به سادگی قادر به این کار بود. ولی شاه چنین اراده ای نداشت. چون چشمش به دهان آمریکاییها بود. از یک طرف آمریکاییها این اجازه را نمی دادند، از طرف دیگر شاه مفلوک عقلش را داده بود دست ملکه شیرین عقلش که هنوز تحت تاثیر گرایشات فکری رفقای مارکسیستش بود که در دوران تحصیل در فرانسه دور و برش را گرفته بودند. این بود که شاه به توصیه شهبانو فرح دیبا، آن خطابه تلویزیونی معروف «صدای انقلابتان را شنیدم» را ارائه کرد و طبیعتا شورشیان را برای ادامه شورش و اغتشاش جسورتر نمود.


بعد از انقلاب، انواع و اقسام گرایشات سیاسی و اجتماعی افسارشان رها شده بود و هر گروه و فرقه و قبیله و حزبی یک مجموعه ای از خواست های متضاد با سایرین را مطالبه می کرد. در چنین شرایطی آشوب و اغتشاش امری طبیعی بود.

در روزهای اول انقلاب دیگر برای سرکوب چنین اغتشاشاتی از ارتش استفاده نمی شد. چون خود ارتش هم وضعیت بسامانی نداشت. مجاهدین و برخی دیگر از گروهک های چپگرا اصرار داشتند ارتش باید منحل شود و جایش را به یک «میلیشیای مسلح مردمی» بدهد. لذا شیوه غالب استفاده از اردوکشی خیابانی بود.

بعنوان مثال، همان روزهای اول انقلاب هم بودند جمعیتی که با حجاب اجباری مخالف بودند. وقتی مخالفان حجاب به خیابانها آمده و تظاهرات می کردند، از آنطرف هم بطور همزمان هواداران قانون حجاب اجباری به تظاهرات متقابل پرداخته و دو گروه با هم درگیر می شدند. تلفات این درگیری هر تعدادی هم که می بود اهمیتی نداشت، چون ظاهر داستان درگیری گروهی از مردم با گروهی دیگر از مردم بود، و نه سرکوب مردم توسط حکومت!

معمولا چون تعداد هواداران امام بسیار بیشتر از سایرین بود با همین شیوه می شد اوضاع را کنترل کرد. در مواقعی هم که گروهک های مسلح مخالف امام زورشان به هواداران غیرنظامی می چربید، از قوای نظامی و ارتش استفاده می شد. مانند بلوای کردستان و داستان های شیرودی و چمران و دیگران.



پس از جنگ و سازماندهی جدید نیروهای مسلح، نیروهای زبده و مجهز ضد شورش هم ذیل نیروی انتظامی پدید آمدند. ماموریت این نیروها کنترل آشوب ها و اغتشاشات شهری با کمترین هزینه و تلفات جانی و مالی است.

بخصوص پس از فروپاشی شوروی و آغاز پروژه قرن آمریکایی و سلطه تمام عیار آمریکا بر جهان، هزینه و تلفات ناشی از شورش ها، حساسیت و اهمیت مضاعفی پیدا نمود.

فرمول غرب و آمریکا برای تغییر رژیم ها معمولا به اینصورت بود:

1- مرحله اول، ایجاد یک انقلاب مخملی و به چالش کشیدن حکومت مستقر.

2- مرحله دوم، افزایش تعداد تلفات و کشته سازی در اثر واکنش ارتش یا نیروهای ضد شورش حکومت مذکور.

3- مانور رسانه ای روی تعداد کشته شدگان و ایجاد مشروعیت برای مداخله نظامی آمریکا و ناتو.

4- حمله نظامی و ساقط کردن حکومت


این فرمول بارها برای ایجاد اغتشاش در ایران مورد استفاده قرار گرفت که بار اول پس از انتخابات 88 بود. اما فرمول مورد استفاده نظام جمهوری اسلامی برای خنثی کردن این قبیل فتنه ها به این ترتیب است:

1- مدیریت اعتراضات و اغتشاشات خیابانی با استفاده از پلیس ضد شورش، با استفاده از ابزارهای غیرکشنده مانند گاز اشک آور، ماشین آب پاش، حضور پر تعداد پلیس و ایجاد صدا و ظاهر بازدارنده.

2- پرهیز از برخورد شدید تا زمانی که هیجان اولیه اغتشاشات کاهش پیدا کند.

3- پس از فروکش کردن هیجان اولیه، تظاهرات پر تعداد هواداران نظام برای مشروعیت بخشیدن به برخورد قاطع با اغتشاشات.

4- برخورد قاطع و پر قدرت با اغتشاشات. در این مرحله علاوه بر پلیس ضد شورش، نیروهای سپاه و بسیج هم می تواننند وارد عمل شوند. هر چه تعداد و حجم نیروهای امنیتی بیشتر باشد، نیاز به استفاده از سلاح های کشنده کمتر خواهد بود.



باید توجه داشت، هدف نظام کاهش تلفات و بازگرداندن آرامش به سطح جامعه است، در حالیکه هدف دشمنان افزایش تلفات و به حداکثر رساندن تعداد کشته ها است تا از این طریق در عرصه بین المللی قادر به اعمال فشار و امتیازگیری بیشتری باشند.

از آنجا که هدف نظام به حداقل رساندن تلفات است، بنابراین از حضور همزمان مخالفان و هواداران نظام در خیابان ها جلوگیری می شود. به همین دلیل در مرحله اول و دوم که مخالفان به خیابانها می ریزند، در ظاهر اینطور به نظر می رسد که «مردم» علیه حکومت قیام کرده اند!! رسانه های معاند و دشمن با انتشار وسیع تصاویر اغتشاشگران ادعا می کنند نظام به پایان کار خود رسیده و هیچ شانسی در برابر مردم خشمگین ندارد!!

لیکن در مرحله سوم، وقتی میلیونها نفر از هواداران نظام به خیابانها می ریزند، دقیقا عکس این مطلب دیده می شود. اینبار اگر کسی صحنه های روزهای قبل را ندیده باشد تصور خواهد کرد کل «مردم» ایران هوادار نظام هستند. حالا نوبت رسانه های داخلی و غیرهمسو با دشمن است که ادعا کنند مردم بصورت یکپارچه از نظام دفاع می کنند!

جالبتر اینکه رسانه های گروه اول مردم گروه دوم را «ساندیس خور» و «مزدور رژیم» و «عرب های وارد شده از لبنان» و از این قبیل می نامند. و رسانه های گروه دوم هم مردم گروه اول را «اراذل و اوباش» و «معدودی فریب خورده» و «نفوذی های وارد شده از خارج کشور» معرفی می کنند.

کسی که عقلش را به دست رسانه ها بدهد، بسته به اینکه کدام رسانه ها را دنبال می کند تصویر متفاوتی از وضعیت ایران مشاهده خواهد کرد.

لیکن در واقع جامعه ایران شامل هر دو گروه می شود. واگرایی اجتماعی دقیقا یعنی همین. یعنی بطور همزمان جامعه میان گروه هایی که مطالباتی متضاد دارند شکاف خورده.

اظهار نظرهای مضحکی که در رسانه های هر دو طرف مشاهده می شود ثابت می نماید کاربرد رسانه هرگز چیزی جز خر کردن و فریب افکار عمومی نبوده و هیچ رسانه ای نه توان روشنگری و آگاهی بخشی داشته و نه معمولا چنین قصد و نیتی دارد.

یک دسته رسانه ها ادعا می کنند «کاملا معلوم هست اینهایی که در حمایت از رژیم شعار می دهند مردم نیستند»، و دسته دیگر ادعا می کند «کاملا معلوم هست اینهایی که در اغتشاشات و تخریب ها شرکت می کنند مردم نیستند». هیچکدام نمی گوید مردم شکاف خورده اند و عده ای اینطرف و عده ای آنطرف ایستاده اند. نمی گویند چون ماموریتشان گفتن این چیزها نیست. آن مخاطبی که عقل و سوادش در همین حد است که چیزی فراتر از دوگانه «مردم» و «حکومت» را درک نمی کند، چرا باید انرژی بی حاصل صرف شود تا این تصور کودکانه را در ذهنش اصلاح کنند. کافیست به او بگویی کسی که در جبهه مقابل ایستاده «مردم» نیست!

درست مانند اروپاییهایی که به قاره آمریکا رفته و سرخپوستها را قتل عام می کردند. آنها هم برایشان این شبهه ایجاد شده بود که بر اساس باورهای مذهبی و مسیحی نباید انسانهای بی گناه را کشت. لیکن یک فتوا از کلیسای کاتولیک گرفتند که این سرخپوست ها انسان نیستند و مادون انسانند. رسانه های آلمان نازی در زمان هیتلر هم به همین صورت ادعا می کردند سیاهپوستان انسان نیستند و گونه ای از نیمه میمون هستند.


تصویر بالا کاریکاتوری است که نشان می دهد آمریکاییها نیمه میمون های سیاهپوست را برای ویران کردن آلمان و کشتن آلمانی های انسان و متمدن روانه کرده اند.

آمریکاییها هم زمانی که با ژاپنی ها می جنگیدند باور داشتند ژاپنی ها مادون انسان هستند. همینطور وقتی در ویتنام دست به قتل عام می زدند باور داشتند که ویتنامی ها انسان نیستند.
همین تفکر امروز هم با ادبیات دیگری موجود است. در اوکراین روس تبارها را خوک می خوانند و آنها را قتل عام می کنند. در آمریکا پس از یازده سپتامبر مسلمانان را وحشی و غیرمتمدن نامیدند و داستان افغانستان و عراق به راه افتاد. صهیونیست ها که مدتهاست عرب و مسلمان را مترادف با حشرات می گیرند.

در کشور خودمان هم دعوا سر این است که «مردم» یعنی ما و هرکس از ما نیست جزو مردم نیست. و اتفاقا فاشیستی ترین و تندترین نسخه از تعریف «مردم» را اپوزیسیون برانداز ارائه می دهند. چون منفعت نظام جمهوری اسلامی در گسترده کردن و فراگیرتر کردن تعریف «مردم» است، بطوری که حتی مخالفان نظام هم دست از دعوا برداشته و سرشان به زندگی روزمره گرم باشد. لیکن اپوزیسیون برانداز به دنبال افزایش تنش و ناآرام کردن جامعه است، پس باید تعریفی که از «مردم» ارائه می دهد تخم نفرت و کینه از «دیگران» و تقدس بخشی به «ما» را در خود داشته باشد. اینگونه است که نیمی از کشور اعم از اقشار مذهبی، هواداران نظام، و حتی میهن دوستانی که با شعارهای دوزاری و جوسازی های احساساتی جوگیر نمی گردند تبدیل می شوند به حیوانات و حشرات، و نیمی دیگر که عقلشان را می دهند دست امارده و اجانده اپوزیسیون برانداز و رسانه های سعودی و صهیونیستی می شوند «مردم»!



وضعیت جامعه ما و ارتباط آن با نظام حکومتی ما مشابه خانواده ای است که در آن دو برادر به خون هم تشنه اند. یکی رابطه اش با پدرشان خوب است و دیگری از پدر هم کینه به دل دارد. اما پدر راضی به خون هیچ کدام از فرزندان نیست. ولو اینکه فرزند دوم با او ناسازگار است، لیکن جلوی برخورد دو برادر را می گیرد تا خون به راه نیافتد. این پدر و خانواده یک عده بدخواه هم دارند که در اطراف نشسته اند و فرزندان خانواده را به زد و خورد دعوت می کنند. علی الخصوص فرزند دوم را به کشتن پدر و فرزند اول ترغیب و تشویق می کنند. واکنش پدر در چنین وضعیتی چگونه باید باشد؟

هر زمان آشوب و اغتشاش در ایران بالا می گیرد، واکنش نظام به گونه ای است که با کمترین هزینه و تلفات، آشوب و اغتشاش آرام گردد.

اما فرض کنیم وضعیتی پیش بیاید که اوضاع با این شیوه ها آرام نگردد، این «مردم» که رسانه های معاند دایما سنگشان را به سینه میزنند با هیجان و تعداد بیشتری به خیابانها ریخته، به مراکز نظامی حمله ور شوند و با خشونت بیشتری وارد عمل شوند. آیا نظام سقوط خواهد کرد؟

خیر. در اینصورت شیوه برخورد با شورشیان وارد مرحله بعدی خواهد شد. یعنی استفاده از نیروهای نظامی و فشنگ جنگی. این شیوه ای است که بزرگترین شورشها را هم به سادگی می خواباند. همانطور که ارتش چین شورشیان میدان تیان آن مِن را آرام کرد. همانطور که ارتش اندونزی هواداران سوکارنو را آرام کرد. همانطور که دولت انگلیس شورشیان ایرلند شمالی را آرام کرد. و همانطور که محمدرضاشاه هواداران امام خمینی را در قیام 15 خرداد ساکت کرد.

احتمال وارد شدن ایران به این فاز صفر است.