مزه دادن به برنامه ریزیم | اصلاح برنامه ریزی (2)


این نکات بر حسب شخصیت و خواسته های شخصی و شرایط فعلی شخصی نوشته شده و (برای همه) کاربردی دانستن این نکات توصیه نمی شود :) ، ولی احتمالا بعضیاشون ارزش امتحان کردنو داشته باشن.

از برنامه ریزی های دو هفتۀ قبل متوجه شدم که:

وقتی لیست بلند بالا مینویسی برای خودت ، تاریک میشه روزت و یادت میره که هدف از برنامه ریزی اینه که میخوای رشد کنی و رضایت ات رو در زندگی بیشتر کنی ؛
برای همین فکر می کنی برنامه ریزی یعنی کوفت کردن زندگی و در نتیجه ، احتمالا کارکردن و زندگی کردن رو در مقابل هم قرار میدی.
و هر کاری از لیست رو که داری انجام میدی انگار بار همه کارهایی که هنوز نکردی رو رو دوشِت داری ؛
مثلا میخوای با ده تا آجر دیوار بسازی ، اون ده تا آجر رو تو دستات نگه داشتی و یکی یکی میزاری رو هم و دیوار رو میسازی ، در حالی که تو باید همه آجرارو ول کنی و فقط متمرکز شی رو یه آجر و فقط اونو بدست بگیری و بزاری رو دیوار.



راه حل ؟

  • کار های غیر مهم رو از لیستم خط زدم و لیست رو کوتاه کردم .
  • برنامۀ ساعتی رو کنار گذاشتم (برنامه ساعتی: از ساعت 13 تا 14 زبان انگلیسی یاد میگیرم) .
  • لیستِ «کار هایی که باید انجام بشن» رو تغییر دادم به لیستِ «اولویت هایی که ، اگر فرصتش پیش اومد و دوست داشتی کار کنی ، این کار مهمترینه این کارو بکن» ؛
    یعنی گفتم : قرار نیست همۀ کار هایی رو که لیست کردم ، انجامشون بدم.
    در عوض : وقتی فرصت کار کردن پیش اومد و دلم خواست کار کنم ، باید مهمترین کارِ لیست رو انجام بدم.

    اینجوری مغزم یاد گرفته که : وقتی در حالِ انجام یه کاری ام معنیش این نیست که قراره بعد از این هم کلی کار انجام بدم(و خودمو سرخورده کنم) ، معنیش اینه که من آزادم و اگه دارم این کارو می کنم حتی میتونم بعدِ این کار ، کار دیگه ای نکنم - یه جورایی برنامه ریزیم رو از صفر و صد خارج کردم (برنامه ریزی صفروصد: اگه همه ی کار هارو کردم خوشحالم ، اگه دو سه تا از لیست رو انجام دادم ناراحتم و هیچ ارزشی نداره! )
    تو روش جدید اینجوریه که : هر کاری که انجام میدم خودش برای خودش یه ارتشه و انجام شدنش منو خوشحال میکنه .
  • وقتی الان این کار رو می کنم ، به کار بعدی ای فکر نمی کنم ؛
    یعنی : کارِ بعدی ای در کار نیست اصلا ، من بعد از اینکه این کارو کردم دیگه تمومه و
    و ساعت بعد که رسید تازه اون موقع تصمیم میگیرم دلم میخواد کار کنم یا نه و اگه دلم خواست کار کنم ، کار مهم بعدی رو از لیست اولویت هام انتخاب می کنم
  • حالا که هیچ اجبار و زور و تاریکی ای نیست که منو مجبور کنه به انجام دادن | زور جای خودشو داده به خواستِ دل ؛
    پس الان من باید ارزش کارهایی که تو لیست هست رو بفهمم تا دلم بخواد انجامشون بدم (یعنی دلیل اینکه من این کار رو الان میخوام انجام بدم اینه که این کار ، بعد از فلان مدت ، این پاداش رو به من خواهد داد و این پاداش برام ارزشمنده)
  • این نکته رو نوشتم گذاشتم جلوی چشمم : خیلی وقت ها که انگیزه نیست برای انجام کار ، فقط پنج دیقه انجامش بده اگه باز نخواستی انجام بدی ، باشه انجام نده (و به طرز جالبی بعد اون 5 دیقه ها خواستم که ادامه بدم و زیر مغزم مزه کردن - کلا این روش یه جور برداشتن زور خشن و در عوض جایگذاری یه نوع زورِ لطیف غیر اجباریه :) )
    چرا این کارو کردم : چون خیلی وقت ها « انگیزه ، محصول کاره » و نه برعکس
  • هر الآنی که رسید بین آسون و سخت ، سخت رو انتخاب کردم .
    چرا این کارو کردم ؟ به دو دلیل:
1- از حواس پرتی ها و گول خوردن های اینستایی که کارهای سطحیِ جالبِ بی شرفی هستن خودمو در امان نگه داشتم.
2- انتخاب سخت تر ، از لحاظ هورمونیجات رضایت زیادی به زندگی وارد میکنه و طبیعتاََ منم هرکاری که دارم می کنم در جهت افزایش رضایتم از زندگیه ، پس چرا راه دور برم؟


  • یه زمانی از روز رو تعیین کردم و گفتم در روز عادی ، بعد از این ساعت کار دیگه ای جز تفریح نمی کنم(بعضی از مریضا شغلشون براشون تفریحه ، اونا خیلی خوشبختن) ؛
    چرا این کارو کردم؟
1- جهت جلوگیری از کش اومدن کارها (که یه موقع نگم هنوز وقت هست)
2- اون تفریحایی که بخاطر کارای موکولشون کردی به بعد ، باید یه بعدی باشه که بهشون برسی و از زندگی لذت ببری

3- خیلی وقتا راه حل مسائل ، وقتی که به خود مسئله فکر نمی کنی به ذهنت میرسه و بعضی از تصمیمای خوب (فقط لطفا عصرها تصمیم نگیرید چون بعد یه ماه سورپرایز میشین که اون تصمیمو شما گرفتین :) )



کل چیزی که به خودم یاد دادم :

  • تو با انجامِ کارِ الان ، داری یه چیز مهم برای خودت جمع میکنی ، نه اینکه یه ظرف باشه دستت و وظیفت این باشه که تا شب پرش کنی(هدف پر کردن نیست ، جمع کردنه)
    این طرز فکر باعث شد برنامه.م از حالت خشک اجباری در بیاد و حتی تنبلیم(اهمال کاری) هم کمرنگ شده
  • همه چی ، الانه (یعنی تمرکزتو بزار رو الان و کاری که میکنی (نه کاری که نمی کنی یا بعدا قراره بکنی(اصلا فکر نکن که قراره بکنی(اصلا قرار نیست که بکنی:) ))))