من عاشقتم تا وقتی که خودت نباشی، برداشتی آزاد از فیلم «او» (her, 2013)

همه چیز از اینجا شروع می‌شود: دنیای پسا مدرن. دنیای عصر دیجیتال. دنیایی که در آن خیلی از کارها را می‌توان به دیگران یا به فناوری سپرد. حتی نوشتن نامه‌های عاشقانه را. سرعت این دنیا زمانی برای عاشقی کردن و شعر گفتن و نامه‌های عاشقانه نوشتن نمی‌گذارد، پس برونسپاری کن. رفتار شریک زندگیت را نمی پسندی؟ او هم رفتار تو را نمی پسندد؟ سرعت دنیا مجالی برای ساختن رابطه نمی‌گذارد، پس بیش از این وقت را تلف نکن و جدا شو. تو حق لذت بردن داری. «وجود» تو آنقدر می‌ارزد که لایق لذت بردن بدون رنج است. پس جدا شو. - خب جدا شوم و چکار کنم؟ شانس خودم را با افراد دیگر امتحان کنم؟ عشق را به سطح غریزه تقلیل دهم؟ چقدر شبیه نسخه نانوشته عصر مدرنیسم و اومانیسم است. اگر عاقبتش تو ماندی و زخم چندین رابطه نافرجام و ترس از تنها مردن چه؟ شخصیت داستان هم یکی از میلیون‌ها نفری است که این‌ها را امتحان می‌کند اما انگار نمی‌شود. بار خاطرات هنوز سنگین است. تجویز عصر فناوری از اینجا آغاز می‌شود: وقتت را برای پیدا کردن شریک و معشوقت صرف نکن در کمترین زمان ممکن معشوقت را بساز. هوش مصنوعی به جایی می رسد که تو می توانی عاشقش شوی، با او ازدواج کنی و تمام نیازهای روحی و حتی جسمی‌ات را با او بر طرف کنی. واقعاً می‌شود؟ باید دید.

اما قصه این قدر سطحی و نخ نما نیست. موضوع این است که وقتی عواطف انسانی با هوش مصنوعی (مخلوقی از همان انسان پر عاطفه) درگیر شود برهم‌کنش‌ها دیدنی خواهد بود. نوع نگاه فیلم به این قصه بر خلاف نوع نگاه فیلم‌های ژانر علمی-تخیلی که بیشتر متوجه فناوری و آینده آن هستند، متوجه انسان است. به نسبت درونیات انسان با این پدیده‌های جدید می‌پردازد. انسانی از جنس همین انسان پیچیده و ساده و نه از جنس ابربشر. معشوقی که توِ انسان با کمک فناوری می‌سازی که خواهد بود؟ آیا او «وجود» دارد یا نمودی دیگر از خود توست؟ انسانی که با تکنولوژی پر می‌شود، پر است یا خالی؟ آیا عشقی «وجود» دارد یا همه چیز توهم است؟

فیلم «فناوری» را به صورت بزرگنمایی شده در حالت پیشرفته‌تری از امروز نشان می‌دهد اما باورپذیر است و قریب‌الوقوع. همچنین رابطه انسان و فناوری هم در شدیدترین حالت که یک رابطه عشقی است نشان داده می‌شود؛ اما اگر از این بزرگنمایی‌ها کم کنیم، در زندگی واقعی این مسئله بسیار به چشم می‌آید. گویی انسان سردرگمی و گیجی‌ای از نشناختن خود و خلأ رضایتی دارد که در دنیای مجازی و ابزارهای فناورانه به دنبال پوشش آنهاست اما انگار هر چه در این مسیر جلو می رود یک جای کار می‌لنگد و انگار هیچ چیز جای رابطه انسانی و تجربه انسانی را پر نمی‌کند.

نکته اصلی و کلیدی فیلم اینجاست که تا زمانی که معشوقه مصنوعی هوشمند خود را کاملاً متناسب با خواسته‌ها، علایق و تصورات عاشق انسانی خود تنظیم کرده یک رابطه کاملاً بی نقص و رویایی و راضی کننده وجود دارد، اما از جایی که هوش مصنوعی یک «خود وجودی» کمی مستقل پیدا می‌کند که تمایلاتی برای خودش دارد، فاصله‌ها و مشکلات کم‌کم شروع می‌شود؛ راستی این قصه چقدر شبیه مشکلات روابط انسان‌ها است. انگار خیلی وقت‌ها ما موجوداتی خودخواه و خودمحوریم که عاشق نیازهای خودمان و نمودهای دیگری از خودمانیم و نه بیشتر.

یکی از دیالوگ‌های خوب فیلم که در مورد علت جدا شدن آدم‌ها از هم است، به خوبی این قصه را نشان می‌دهد:

«بزرگ شدن و تغییر هر دوی ما هیجان‌انگیز بود؛ اما بعدش قسمت سختش شروع می‌شه: بزرگ شدن، بدون دور شدن از هم؛ یا تغییر، بدون ترسوندن طرف مقابل»