جز آستان توام در جهان پناهی نیست ... سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست
مکالمه؛ فیلمی درخشان از کارگردانِ پدرخوانده
ایده اصلی فیلم "مکالمه" از مکالمهای ساده بین من و اروینگ کریشنر شکل گرفت. درحال صحبت کردن دربارۀ مقوله جاسوسی بودیم که اروینگ گفت، اکثرا معتقدن امن ترین راه برای اینکه مورد شنود و جاسوسی قرار نگیرن، راه رفتن در انبوهی از جمعیته؛ اما باز هم یه سری از دستگاهها موجودند که با میکروفونهایی قادرند صداهای مشخصی توی جمع رو با نشونه گیری اشخاص در حین مکالمه ضبط کنند. منم همون لحظه متعجب شدم و سریعا به این فکر افتادم که این یه ایده عالی برای یه فیلمه. "فرانسیس فورد کاپولا"
فرانسیس فورد کاپولا در بحبوحه شاهکار فراموش نشدنیاش "پدرخوانده" و همچنین سه گانه آن، دست و پنجه نرم میکرد که به فکر ساخت فیلمی شخصیتر در مقیاس کوچکتر میافتد. کاپولا طرح اولیه فیلم را در سال 1969 میریزد و آن را مکالمه مینامد. او با ایدۀ شنود مکالمهای خصوصی، میان دو نفر در انبوهی از جمعیت مسحور میشود اما بیشتر از اینکه به خود مکالمه توجه نشان دهد، ترجیح داد به کسی که در واقع این شنود را ثبت و ضبط میکند بیشتر بپردازد. اینجاست که با یکی از شخصیت پردازیهای نمونه در سینما طرف میشویم. در صحنه ابتدایی فیلم در واقع کسی که در میان انبوه جمعیت به ما نشان داده میشود، طرفین در حال مکالمه نیستند بلکه کسی است که وظیفه ثبت و ضبط این شنود را بر عهده دارد.
اینکه چرا کاپولا شخصیت محوری داستانش را چنین کسی در نظر گرفته، به عنوان یک ارجاع دهنده خودکار عمل میکند و به این موضوع اشاره دارد که تمرکز اصلی در واقع روی فرد مشاهدهگر بصورت وسواس گونه بیشتر از هرکسی کنترل کامل به آنچه میبیند یا میشنود دارد. چنین کسی با زاویه دید و شنودی که در کارش بدست میآورد نسبت به کسانی که از مکالماتشان جاسوسی میشود، کنترل کاملتری را به دست میآورد. به عنوان مثال عملکردهای یک کارگردان به گونهایست که بر همه مکالمات، حرکات و حتی احساسات فاش نشده بازیگرها از قبل احاطه کامل دارد.
توهم در دست داشتن کنترل، طلب کردن آن و غوطه ور شدن در این وهم تاریک که همه چیز در نهایت تحت کنترل است از تمهای اصلی فیلم "مکالمه" فوردکاپولا محسوب میشود. اعجاز فیلم اما جاییست که کاپولا به ما به عنوان تماشاگر، این فرصت را میدهد که هرچه بیشتر درباره شخصیت اصلی "هری کال" اطلاعات جمع کنیم و سر از کارهایش در بیاوریم. هری کال فقط شخص کارکشتهای نیست که استخدام شده تا مکالمهای خصوصی بین دو جوان را تحت نظارت خود قرار دهد؛ بلکه علاوه بر حرفهای بودن در کارش، شخصیتی مرموز و دست نیافتنی از خودش نشان میدهد که قوه کنجکاوی تماشاگر را به شدت با کارها، روابطش با دیگران و رفتارهای وسواس گونهاش تحریک میکند.
در نهایت هری کال طی بررسی این مکالمه ضبط شده، میفهمدد دونفری که مکالمهشان را تحت نظر داشته در خطر مرگ هستند. به این صورت که اگر او نوار را به کارفرمایش تحویل دهد معلوم نیست چه بلایی سر این دونفر بیاید. او تا جایی که میتواند از دادن نوار به کارفرما خودداری میکند اما در آخر موفق نمیشود و نوار به دست کارفرما میرسد، هری کال دستمزدش را می گیرد و حال دچار عذاب وجدانی شدید می شود و میخواهد هرطور شده جلوی قتل احتمالی آن دو را بگیرد.
اینکه در واقع چه خاستگاهي موجب واكنش هری کال در برابر مرگ این دو جوان مي شود و همچنين عذاب وجدان او در کاری که انجام میدهد و حقيقتاً در آن استعدادِ بالقوهای هم دارد، از نکاتی است که در نیمه دوم فیلم، به خوبی بر بیننده آشکار میشود. جریان خوابی که هری میبیند و در آن با همان دختری که مکالمهاش را ضبط میکرده از دوران کودکیاش حرف میزند و همچنین گرفتن اتاقی در همان هتلی که دو جوان اقامت دارند و کار گذاشتن میکروفون در آن، همه به خوبی نشان دهنده عذابی است که هری در تحویل دادن نوار به وجدانش تحمیل میکند. اما داستان فقط به همان شکلی که هری آن را ثبت و ضبط کرده پیش نمیرود و فوردکاپولا هم تماشاگر و هم شخصیت اصلیاش را تا نیمههای پایانی فیلم به بازی میگیرد و در نهایت در بهتی ناشناخته فرو میگذارد.
مسئله مهم دیگری که کاپولا در فیلم مطرح میکند مقوله راستی آزمایی شنیدن است. آیا هری کال توانایی تشخیص درست و غلط را فقط از طریق شنیدن مکالمه افراد داراست یا نه. همان مسئلهای که سالها قبلتر، آلفرد هیچکاک در فیلم "پنجره پشتی" به خوبی برایمان نمایان میسازد. اگر اینجا هری کال در شنیدن مکالمات افراد و ثبت و ضبط آن ماهر است، در فیلم پنجره پشتی، شخصیت اصلی داستان "جف" با بازی جیمز استوارت، عکاس ماهری است که با دوربینهایش همه وقایع مشکوکی که در پس پنجره خانه همسایه هایش اتقاق میافتد، خوب زیرنظر میگیرد.
ناگفته نماند، فیلم مکالمه اثر درخشان و کمتر دیده شده فرانسیس فورد کاپولا جایزه های بسیاری از جشنوارههای معتبر سینمایی دریافت کرده است. البته که بخشی از موفقیت درخشان فیلم، مدیون بازیگر نقش اول "جین هاکمن" است که نقش دشوار "هری کال" را به خوبی ایفا مي كند. ( در ابتدا این نقش به مارلون براندو پیشنهاد شد که آن را رد کرد.)
بدون شک عوامل بسیاری در شکل گیری ایده اولیه فیلم به کاپولا کمک کردهاند. یکی از آن عوامل، فیلم معروف "آگراندیسمان" اثر کارگردان ایتالیایی مایکل آنجلو آنتونیونی است که داستان عکاس فشنی را روايت مي كند که در حین عکاسی از زوجی در پارک و چاپ این عکسها، متوجه نفر سومی در عکسها و گرفتار مسائل دیگری نیز میشود.
شكل گيري ایده اولیه فیلم برای من از یک کانسپت شروع شد نه از یک شخصیت. و این به تنهایی کوهی از مشکلات رو برای من ایجاد میکرد. حس خوبی نسبت به کاراکتر پیدا نمیکردم و این برایم خوشایند نبود. معمولاً در نوشتن شخصیتها راحت تر بودم، به عبارتی یا از آدمهایی که در زندگیم میشناختم الهام میگرفتم یا براساس چیزی که خودم حس میکردم. اما نوشتن درباره هری کال کار آسونی نبود. نه مي تونستم ارتباطی با این شخصیت بگیرم و نه خودمو جاش بذارم؛ در نهایت تصمیم گرفتم که شخصیتشو خودم دربیارم و به اصطلاح بارور کنم. اونو یک هومری قرون وسطی در نظر گرفتم که تو یکی از این اتاقهای مبله کرایهای زندگیش رو میگذرونه. حالا باید روح این مرد رو از جسمش بیرون میکشیدم و اونو واقعی میکردم. طبیعتاً در این حین، از خود بازیگر هم کمک میگرفتم و در یک سری سکانسها، به گذشته خودم رجوع میکردم. به عنوان مثال صحنهای که هری توی خواب داره خاطره دوران کودکش رو تعریف میکنه، خاطرهای واقعی از دوران کودکی خودمه.. " فرانسیس فورد کاپولا در گفت و گویی با برایان دی پالما "
از ویژگیهای بارز دیگری که کاپولا به کاراکترش نسبت میدهد، بخشیدن روحیهای مذهبی به اوست. کاپولا ترجیح میدهد این غرض ورزی معنوی را با سکانسی از اعترافِ هری کال در کلیسا نشان دهد؛ چرا که به عقیده او اعتراف کردن، یکی از فرمهای اولیه تعرض به خلوت آدمی است و از فرمهای ابتدایی تحت نظارت داشتن. این واقعیت که کاپولا شخصیتی کاتولیک به هری کال مي بخشد، لایهای مهم و اساسی به کل فیلم اضافه میکند که میتوان آن را در زمره ژانر نئو نوار به حساب آورد. جایی که مذهب، به طور علنی به هری این توانایی را میدهد و او را به سمت مجادلهای درونی در ضمیرش و علاقهاش به سرک کشیدن در زندگی دیگران سوق میدهد و احساسات متناقضی را در رابطه با آنها در خود پیدا میکند. او در کاری ماهر است که در گذشته باعث مرگ چندین نفر شده و در عین حال از این بابت که کسی بخاطر کار او کشته میشود متاسف و دچار عذاب وجدان است.
"در پایان تماشای این اثر مهم و به یاد ماندنی را به هوداران کارگردان چیره دست آمریکایی "فرانسیس فورد کاپولا" توصیه میکنم."
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک نفر باید ما را ببخشد
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی مسابقات هک Pwn2Own Vancouver 2022
مطلبی دیگر از این انتشارات
آنچه داستایوفسکی در «یک اتفاق مسخره» به من داد