نباید به راحتی به کسی فیلم و کتاب معرفی کنی

(( نگاهی سریع به عاملی که در ناخوداگاهمان وجود داره اما از نگاه ما پنهان است))

توجه : این مطلب هرگز اعتبار سنجی نشده و فقط ذهنیت من نسبت به دنیای اطراف میباشد.

گاهی پیش میاد که سعی میکنم فیلم یا کتابی که اخیرا دیدم و خوندم و یا جزو فیلم ها و کتاب هایی که مورد علاقه ی من هست و همیشه باهاشون ارتباط عمیقی برقرار کردم رو به بقیه معرفی کنم.

اغلب اینکار رو با اشتیاق انجام میدم.

(( فلانی ازت میخوام این کتاب رو بخونی !! ))

((تو حتما باید این فیلم رو ببینی!!))

اگر اون شخص مورد نظر به حرف و خواسته ی من اهمیت داد هم فیلم رو میبینه هم کتاب رو میخونه

اما پیش اومده بر خلاف انتظارم اون شوق و علاقه ی من رو نسبت به اون فیلم و کتاب نداشته باشه یا حتی گاهی وقتا بهم لطف کنه و صریحا بگه که خوشم نیومد.

تا قبل از این که به موضوع این صرفا یادداشت فکر کنم بهم برمیخورد اگه همچین جوابی رو میشنیدم به خودم میگفتم طرف عجب سلیقه ی احمقانه ای داره یا اگه باهاش دوست بودم و کمی منطقی بودم میگفتم لابد توی سلیقه اش نیست. یه نگاه کاملا POV !!!

اعتراف میکنم که اشتباه میکردم.

یکروز به ذهنم رسید توی سیاره ای که زندگی میکنم 8 میلیارد نفر آدم دیگه هستن که هیچکدوم شبیه به هم نیستن . 8 میلیارد نفر با سلیقه های متفاوت حتی اگه سلیقه هاشونم شبیه به هم باشه بازم احتمال خیلی کمی وجود داره که بگم دو نفر عینا شبیه همن یا سرگذشت یکسانی داشتن

کلا وقتی حرف از محوریت زمان میشد و من زمان رو به عنوان یه متغیر برای شبیه بودن آدم ها در نظر میگرفتم به طور عجیبی خیلی سخت میتونستم دو نفرو شبیه به هم بدونم.

میخوام ادامه ی بحث رو با یه سوال ادامه بدم تا سعی کنم ذهن و چشمتون رو خسته نکنم

تا حالا شده به این موضوع فکر کنین که ممکنه عوامل دیگه ای هم تو داشتن علاقه یا عدم وجود اون توی دیگران نسبت به فیلم ها یا کتاب هایی که ما بهشون معرفی میکنیم وجود داشته باشه؟

جواب احتمالا بله است بنظرم هر کسی میتونه هزاران عامل دیگه رو مثال بزنه اما من میخوام یکی از اصلی ترین عوامل رو معرفی و بازش کنم. عاملی که قطعا شما هم میدونین ولی شاید انقدر به اهمیتش پی نبرده بودین.

چند خط بالاتر درباره ی زمان حرف زدم و گفتم با اومدنش توی تحلیلامون برای سنجش شباهت بین افراد چقدر فضا گنگ میشه.الان هم میخوام درباره ی زمان حرف بزنم اما نه از نظر فیزیکی که حسابی اونوقت همه چی خشک میشه . من اینجا زمان رو یه نقطه در نظر نمیگیرم زمانی که میخوام درباره اش صحبت کنم یک مسیره . یک مسیره طی شده از لحظه ای که به دنیا اومدم تا همین الان که دارم این یادداشت رو برای اخرین بار ادیت میکنم.

من اسم این عامل مهم رو از زمان خالی تغیر میدم به ((سیر زمانی همراه با نقش پررنگ تجربه و خاطره)) که در ادامه قطعا سعی میکنم خلاصه ترش کنم.

به این ترتیب که اگه از مبدا X شروع میکنم به حرکت تا مقصد y که همین الان باشه من تمام تجربیات و سرگذشت زندگیمو برای شبیه بودن نظرم توی انتخاب یک کتاب یا فیلم با شخص دیگه در نظر میگیرم .

اگه نگاهتونو پرسپکتیو کنین تازه میفهمید چقدر شرایط توی موضوعی که خیلی هم مهم نیست پیچیده میشه.

فهمیدم دیگه نمیتونم به این راحتی بگم فلانی شبیه من بود چون سلیقه اش با من یکیه چون جفتمون یه فیلمو دوس داشتیم چون هر جفتمون در به در دنبال کتابای یه نویسنده بودیم

وقتی سیر زمانی هر فرد رو معیار قرار میدادم متوجه شدم چقدر برای ما چالش بر انگیز میشه یا نفرو شبیه به خودمون پیدا کنیم چطوری میخوای بگی دو نفر عینا در زندگی یه سیر زمانی یکسان داشتن . خاطراتشون یکسان بوده لحظه های خوب و بدشون یکسان بوده و...

8 میلیارد نفر آدم که هرکدومشون یه سیر زمانی خاص دارن !!

باید برگردم به موضوع اصلی . امیدوارم تا اینجا خسته نشده باشی

حالا ارتباط این سیر زمانی با معرفی فیلم و کتابای مورد علاقه ی ما چیه ؟

فرض کن وقتی 22 ساله بودی یه اتفاق خیلی مهم برات رخ میده یه خاطره یه تجربه فارغ از خوب یا بد بودنش. چند سال بعد گذرت به کتاب فروشی میفته و تصادفا یه کتابو انتخاب میکنی البته که چاشنی سلیقه رو هم برای انتخاب در نظر میگیری . برمیگردی خونه و اون کتاب رو مطالعه میکنی

وقتی کتاب رو ورق میزنی متوجه میشی یه اتفاقای جالبی داره شکل میگیره. بخشی از اون کتاب که با قسمتی از تجربیات تو همپوشانی داره مثل یه ساعت کوکی قدیمی توی مغزت زنگ میخوره یک آن به اتفاقاتی که تجربه کردی برمیگردی . در حقیقت اون کتاب یا اون فیلم تورو به عقب برگردونده

اینجا همون جاییه که باعث میشه در کنار سلیقه ما از یه فیلم یا کتاب خوشمون بیاد . دوستش داشته باشیمو اونو به آدمای مهم زندگیمون معرفی کنیم حتی برامون مهم میشه که نظر اونارو هم بدونیم.

اگر با این دیدگاه بخوایم به افراد مختلف فیلم و کتاب پیشنهاد بدیم کارمون خیلی سخت میشه چون حالا باید دو تا فاکتورو در نظر بگیریم تجربه و سلیقه باید قبول کنیم تا چه حد کار پیچیده ایه .

برای شناخت هر چه بیشتر این دو فاکتور ( مخصوصا شناخت سرگذشت هرکس ) با چالش های زیادی روبرو میشیم .

شاید بعد از مدت کوتاهی از آشنایی با آدم های دیگه بشه متوجه شد که سلیقه این افراد چیه اما برای شناخت سرگذشت هر فرد ورق تا حدودی بر میگرده و لازمه ارتباط ما با اون شخص مراحل بیشتر و جدی تری رو طی کنه.

برای اینکار مدت ها حرف زدن و ارتباط نیازه و مهم تر از اون حس اعتمادی که ایجاد بشه تا آدم ها بتونن سرگذشت خودشونو بدون اینکه قضاوتی شکل بگیره بیان کنن پس میتونیم نتیجه بگیریم که چقدر کار ما برای یه معرفی فیلم و کتاب که همیشه کار ساده ای بوده عجیب غریب میشه .

البته بازم میگم که این نظر منه لزومی به درست بودنش نیست و شما همچنان میتونین این کار رو به راحتی قبل انجام بدین .

من فکر میکنم اگر سیر تجربه ی هر فرد رو برای پیشنهاد دادن یه کتاب ساده هم در نظر بگیرم شاید دیگه باعث نشه که بگم چقدر بقیه سلیقه ی بدی دارن و چقدر توی انتخابشون ضعیفن

شاید برگردم و به ارتباطم با آدما نگاه کنم و بگم من چقدر اون شخصو میشناسم که بتونم بهش چیزی رو پیشنهاد بدم که خوشش بیاد. شاید کارم سخت بشه اما قطعا خوبی های خودشم داره

برمیگردم و ارتباطمو با آدما اصلاح میکنم سعی میکنم اول اون حس اعتماد رو ایجاد کنم و بعد پای حرف بقیه بشینم تا هر تجربه ای که از نظرشون قابل گفتن به من بود رو با دقت بشنوم . فکر میکنم میتونم به رابطم با افراد مختلف عمق زیادی بدم اینجوری شاید این پیوند قوی تر از قبل بشه شاید بتونیم با همین شناختن عمیق و معرفی کردن چیز هایی که تحربیاتمونو برای هم زنده میکنه رابطه ی بهتری داشته باشیم . حتی اگر کارم سخت بشه فکر میکنم هیچی بهتر از حرف زدن و درک کردن و شناخت هم نباشه...

پس از طرف خودم ازتون میخوام هیچوقت به این راحتی به کسی فیلم یا کتاب پیشنهاد ندین...

اردیبهشت 1401