نقد فیلم بدون تاریخ، بدون امضا, ، وسواس اجبار تا مرز خود تباهی
تفاوت دو دیدگاه ، یکی توهم و نگاه آرمانگرایانه ، دیگری ارائه شخصیتی بیمار و در خود مانده که بدنبال تنبیه خویش در نابودی خویش است
فیلم سینمایی بدون تاریخ بدون امضا بکارگردانی وحید جلیلوند و نویسندگی خودش به همراه علی زرنگار تولید ۱۳۹۵ میباشد .
در شبی مردی (کاوه نریمان, پزشک-امیر آقایی) پس از خروج از محل کارش (پزشکی قانونی) در هنگام رانندگی پس از برخور با ماشینی که از کنارش سبقت میگیرد و منحرف شدن ماشینش و تصادف با یک موتورسیکلت که خانواده ای در فقر و تنگدستی، شامل مرد(موسی خان رودی -نوید محمد زاده) و زن(زکیه بهبهانی-لیلا همسر موسی)و دو فرزندشان یکی شیرخوار و دیگری هشت ، نُه ساله(ماهان نصیری نیا -امیر علی) بر آن سوارند ، و سپس پس از درگیری لفظی ، و فحاشی موسی به کاوه ، و گرفتن دویست هزار تومان پول از او ،علارقم درخواست کاوه از موسی که به درمانگاه برود و البته موتور سوار به راه دیگری میرود و کاوه به راه خود ، فردای شب حادثه که کاوه به محل کار خود میرود ، با جسد پسر نُه ساله یا همان امیر علی روبرو میشود و ادامه داستان ........
فیلم بدون ........ همانند برخی از فیلمهای دیگر که میخواهند تافته جدا بافته از سینمای ویران و غرق در ابتذال به اصطلاح خودش مثلآ(کمدی)(چهره دار)!! ، قرار نگیرد ، بلافاصله بدنبال فقر و فلاکت و در کنار آن موضوع تقریبآ رو به رشد در فیلمهای امروزین ما (روانشناسانه) که تا چه حد در این کار موفقند بماند، رفته است . و در این میان چیزی که در فیلم دیده نمیشود ،یک قصه و داستان پایدار است ، چرا که گاهی به نعل میزند گاهی به میخ
موضوع فیلمنامه ،بیانگر کدام روایت است ؟ خانواده ای که در فقر دست و پا میزند ؟ یا پزشکی که احساس گناه را تا مرحله نابودی خویش جلو میبرد ؟
در کجای فیلم نامه به عقبۀ شخصیتی کاوۀ نریمان پزشک حتی لحظه ای عبوری پرداخته میشود ؟ کاوه نریمان (پزشک) که ظاهرآ فیلم بر اساس روزهایی از زندگی او شکل گرفته ، در تیپهای شخصیتی روانشناختی ،در
جایگاهی فراتر از یک شخصیت در خود فرو مانده و عزلت طلب و دارای وسواس اجبار(OCD) قرار نمیگیرد (برحسب شخصیت روایت شده فیلم) و البته برخی ممکن است او را در جایگاهی انسان دوستانه بیابند ، که البته بد هم نیست( چرا که بسیار انگشت شمارند در این مرز و بوم کسانیکه در آن مقام و با آن تیتر و عنوان لحظه ای از چند کیلومتری کاوه نریمان گذشته باشند و از آن بالا به مردم به سان بسیاری از گدایان تهران!! دیروزی و سلبریتی؟!!های امروزی ،زیرا معمولا این بزرگواران تنها در فیلم در کنار مردمند.)، چرا که او و پدر خانواده هرگز نقش منفی در این فیلم ندارند ،و تنها جناب مرغ مرده فروش در اینجا شخصیت منفی و مقهور است ،که به لطف کارگردان و فیلمنامه نویس ،و انتقام موسی به دیار باقی میرود ، کاوه که از وسواسی عظیم که رفته رفته تبدیل به پارانویا(شکاکیت) شده (نگاه کنیم به لحظه ای که شخصی ظاهرآ در بستر بیماریست و کارگردان و فیلنامه نویس حتی یک کلمه از نوع ارتباط او با کاوه نمیگوید،و او علارقم پزشک بودن زمانیکه میخواهد از زنده بودن شخص مطمئن شود پس از دست گذاشتن دست بر گردن او دقیقا با نمایش شخصیتی وسواسی گوشش را هم به او نزدیک میکند تا اطمینان حاصل کند که او زنده است یا نه؟) چرا که تا مرض نابودی خود (سلف دیستراکشن) پیش میرود (نگاه کنیم به انتهای فیلم زمانیکه کاوه با همکارش که ارتباط عاطفی هم ظاهرآ دارند (هدیه تهرانی-سایه) که در اتوموبیل از او میپرسد چرا بعد از نبش قبر ،و چرا نیمه شب به تنهایی پسر را کالبد شکافی مجدد کرده و ایا واقعا ضربه به گردنش و مهره گردن باعث مرگ شده با سکوت جمله را برگزار میکند ،براستی دکتر نریمان از خود و از چه کسانی انتقام میگیرد که تسلیم خود تباهی میشود ؟
کارگردان مثلا وسواس به خرج داده لیلا ، زن موسی را به دادسرا میفرستد به دنبال وکیل که داستان را واقعی تر کند ، برخی از سکانسهای فیلم بخصوص زمان نشتن زن و مرد فرزند مرده در کنار هم در برابر پزشک تداعی فیلم فرهادی و جدایی نادر و سیمین و آن زن و مرد فرزند مرده است و پنهان کردن حقیقت بیماری پسر ((با این تفاوت که آنجا مادر واقعیت را نمیگوید اما در اینجا پدر که البته دست آخر هردو در هر دو فیلم واقعیت را میپذیرند ،آن یکی دیرتر ،این یکی زودتر )) را در ذهن مخاطب ایجاد میکند و اما براحتی از کنار برخی موارد گذشته مواردی نظیر چگونه با آن سرعت ماشین و برخورد به موتور که موتور فقط درجا و به پهلو میافتد نه کمی اینطرف آنطرفتر ؟ آدم بستری در خانه کاوه کیست؟(علارقم آنکه شاید ظاهرآ در ادامه فیلم مهم هم بنظر نیاید اما فیلمنامه نویس به بیننده وامیگذارد ،حدس ارتباط را ، رابطه سایه آیا رابطه یک همکار است؟ و و .......
این تنها نگاهی گذرا به فیلم بود ، نه تمام و کمال که به گمانم بیشترش در حوصله اینجا نیست . ایا فیلم در خور گرفتن این جوایز است ؟ یا از زور بی کفشی در بیابان به لنگه کفش بها میدهیم ؟ آیا بازی بازیگر در سراسر فیلم باید بازیگرانه باشد یا تنها در برخی قسمتها که اشک مردم را بیشتر در میاورد؟ (چرا که بازندگی خودشان همانند سازی میکنند و گاهی هم اشککی میریزند به حال خود) ، سیمرغ بگیرد؟ نظیر دعوا با مرغ فروش یا لحظه بازسازی صحنه جرم که موسی بهتر از قسمتهای دیگر است ،که البته باز هم همان عربده کشیها و دادوبیداد های تکراری و ظاهرآ داور پسند نقش موسی که کاملا در کارهای بازیگر جاافتاده (توصیه دوستانه به داوران گرامی در انتخاب بازیگر و ریخت و پاچ سیمرغ ،آنکه دفتر و دستک را به خیابان ببرید احتمالا روزی ده ها سیمرغ به دادو بیداد کنندگان واگذار میکنید چرا که تنها چیزیکه رشد و رواج داشته و دارد عربده کش و عربده کشیست ) (( کار داوران گرانمایه ، شبیه جریان بلیط های اعانه ملی سالهای گذشته و قدیم ، شده ،در آنزمان هر چهارشنبه یکی بیشتر و چند نفر کمتر پولدار و «خوشبخت» میشدند در اینجا سالی یکبار یک یا چند میلیاردر سازی جدید صورت میگیرد البته با انتخاب حرفه ای !! و بی چون و چرای «کارشناسان» و دادن تندیس!!)) ( نگاهی بیاندازیم مثلا به برنده خوشبخت فیلم دارکوب و تندیس او که در نوشته ای بدان پرداخته ام ، ببینیم آن زمان کجا بودند و اکنون کجا هستند بخصوص مالی و پولی ، بله بله ،اصلا نگران نباشید عزیزان ما هم میدانیم نان هنرشان !! را میخورند !!!! ) ، اما کاوه با آن بازی خوب تنها تقدیر میشود ، لیلا همسر موسی که در برخی قسمتهای فیلم باید کلامش زیر نویس داشته باشد تا بیننده متوجه گفته هایش شود . بازیگر فیلم قرمز با آن بازی زیبای قرمزینش ، که امروز سالها با گذشته خود ،فاصله گرفته در بازی هایش و تآسف برانگیز است ، دیگران که تقریبآ نخودی فیلمند ،مثل کسی در دادسرا نقش روبروی لیلا ، بگمانم دادستان را دارد و سالهاست که در بیشتر فیلمها ،هم دیده میشود ،اما هنوز با بازیگری احتمالا یک قرن دیگر فاصله دارد (نگاه کنیم به نوع گفتارش در برابر دوربین در دادسرا). جالب است با این فیلمها و با این بازیها مدعی اسکار هم هستیم . در پایان نکته ای قابل ذکر است ،آیا فیلم نامه نویسان بزرگوار ،خودشان میدانستند نگارش داستانشان چنین شخصیتی را به تصویر خواهد کشید؟ یا تصورشان قهرمان سازی از کاوه نریمان بود ؟
همانگونه که در نوشته های گذشته ام آورده ام اگر در بیرون این مملکت ،فیلمی جایزه ای میگیرد ، ظاهرآ پیش از محتوا بخاطر طرح برخی مسائل خاص نظیر فقر و یا برخی موارد از نظر آنان گذشتن از بعضی خطها در فیلمهاست و به باور نگارنده بیشتر سیاسیت تا کار فیلمسازی و آکادمیکی ، که البته اسکاریها هم دو سه سالیست که دوریالی آنان نیز افتاده و رو دست نخورده اند و فرهادی شانس آورد که نفر بعدی نبود و اولی بود و زد و برد ، در اینجا ، بیشک بسیاری را خوش نخواهد آمد اما این درد سینمای امروز ماست.
الباقی تا شاهکار سینمایی ، تندیسی ، اسکاری ، بعدی ..........
سامان سامانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
حذف قابلیت «بکش بالا» از استوری ها در اینستاگرام
مطلبی دیگر از این انتشارات
🌿|دربارهی جنگ غزه
مطلبی دیگر از این انتشارات
۵ ـتا اصلی که توی مدرسه و دانشگاه به ما یاد ندادن