خُردنِویس، میزبان پادکست گفتگوی «آدمهای معمولی» ، مترجم، معلم سابق
هدفگذاری و برنامهریزی برای 1400
1. هدفگذاری
2. برنامهریزی
3. پایبندی به برنامهها
هدفگذاری
روش هدفگذاری را بیشتر ما اینجا و آنجا خواندهایم و بلدیم. مشهورترین روش هدفگذاری SMART است: روشن و دقیق، قابل اندازهگیری، قابلیت اقدام و عمل، واقعبینانه، زمانمند.
این مدل میگوید اهداف، آرزوهایی هستند که ما روشن و واضح و دقیق مشخصشان میکنیم. اهدافی که قابل اندازهگیریاند. یعنی میشود در طول مسیرِ تحقق آن و پس از رسیدن به آن، با معیاری این را اندازهگیری کرد. (مثلاً «معنویتر شدن» هدفی روشن و قابل اندازهگیری نیست، چون معیاری برایش تعیین نشده است. اما کم کردن 10 کیلو وزن، دقیق و قابل اندازهگیری است.) اهدافی که واقعبینانه و دستیافتنی هستند (منظور سخت نبودن نیست، بلکه منطقی و عقلانی بودن است. مثلاً هدف، مثل یک پرنده بال درآوردن یا کنترل کردن رفتار دیگران نباشد). اهدافی که برای تحققشان زمان معین کردهایم. اهدافی که میشود برای تحققشان گامهایی برداشت (مثلاً تغییر شخصیت یا علائق دیگران، نمیتواند برای ما هدف باشد. چون در کنترل ما نیست.)
شاید دنبال چیز بیشتر یا متفاوتی هستید! اگر اینطور است، متأسفانه باید ناامیدتان کنم. واقعیت این است که هدفگذاری همینقدر ساده و تکراری و کسلکننده است. اما چه اهمیتی دارد؟ شور و هیجان و شکست و پیروزی و نتیجه و... با عمل به دست میآید. پس لطفاً هر چه زودتر مرحله هدفگذاری را انجام دهید و اقدام و عمل را شروع کنید. وسواس به خرج دادن موقع هدفگذاری، گاهی راهی برای فرار از اقدام عملی است. چون همه ما میدانیم که نوشتن و فکر کردن به اهداف، هر چه باشد، از عمل کردن و پیش رفتن در مسیر آسانتر است. با این حال من چند نکته مختصر و مفید درباره این مراحل به شما میگویم تا به کار بگیرید:
1. اهداف همیشه دقیق نیستند
بهتر است هدف تا حد ممکن دقیق باشد. اما اگر مخصوصاً اهداف بلندمدتتان را نتوانستید خیلی دقیق یا روشن بنویسید، نگران نشوید. زندگی همین است! همیشه نمیتوان دقیق هدفگذاری کرد. گاهی هم طول میکشد تا ذهنمان آنقدر روشن شود که بفهمیم چه میخواهیم. پس در هر زمان، فقط تا حد ممکن به این اصل عمل کنید!
2. اهداف روی پیشانی ما حک نمیشوند
یکی از دلایل وقت تلف کردن روی مرحله هدفگذاری، این است که ما فکر میکنیم قرار است اهدافمان را روی پیشانیمان تتو کنیم و هر روز با آن در خیابان قدم بزنیم و جلوی آینه برویم و اگر روزی بخواهیم اهدافمان را تغییر دهیم یا به آنها نرسیم، رسوا و مسخره خاص و عام میشویم. ببخشید که ناامیدتان میکنم! اما واقعیت است که مردم خیلی به من و شما فکر نمیکنند. بنابراین خودتان را درگیر این بازیها نکنید! اهدافتان را بنویسید و کار را شروع کنید. هروقت لازم شد، میتوانید تغییر ایجاد کنید. اگر هم محقق نشوند، این فقط یک یادآوری از سوی دنیا خواهد بود برای اینکه «تو هم انسان هستی»! همین!
3. زمان در اختیار ما نیست
برای رسیدن به اهدافتان زمان تعیین کنید، اما وسواس به خرج ندهید. چون این کار میتواند -مخصوصاً برای افرادی که مساله اضطراب دارند- باعث نگرانی و اضطراب بالایی شود. بعلاوه اینکه به جز تصمیم و تلاش ما، عوامل بیرونی هم بر زمانِ تحقق هدفمان اثر دارند. اصلاً ما برای رسیدن به اهدافمان زمان تعیین میکنیم تا تعهد بیشتری احساس کنیم و برنامهریزی درستتری بکنیم و تنبلی نکنیم، نه اینکه مدام مضطرب باشیم و اگر به هدفمان نرسیدیم، خودمان را سرزنش کنیم و از تلاش دست بکشیم!
پس زمانی را تعیین کنید، اما بیشتر روی پیشرویِ مداوم و عمل به برنامههای روزانهتان تمرکز کنید. این کار در درازمدت به شما کمک میکند به اهدافتان برسید. نگذارید زمان، شما را از اصل ماجرا دور کند!
4. اهداف ما باید مال خودمان باشند
هنگام هدفگذاری از خودتان بپرسید «آیا من واقعاً این هدف را میخواهم؟ آیا من مشتاقِ رسیدن به این هدف هستم و یا از سرِ ترس و برای فرار از چیزهای دیگری به سوی آن میروم؟» این یعنی آیا این هدف مال خودِ خود شماست و یا برای جلب رضایت دیگران، پیروی از فضای جامعه و علاقمندیهای دیگران و یا برای فرار از حرف مردم آن را میخواهید؟ اگر موقع تعیین هدف، دنبال دیگران بیفتید، حتی اگر روزی به مقصد زیبایی هم برسید، خواهید دید که آنجا مِلکِ دیگران است و شما عمرتان را بیهوده صرف طی کردن مسیر خانۀ دیگران کردهاید. پس همین حالا مراقب باشید!
برنامهریزی
نکات ظریف و حساسی در این بخش هست که ما گاهی فراموش میکنیم، اما اصول را بلدیم. پس این نکات را به خاطر بسپارید تا برنامه واقعبینانه و مؤثری داشته باشید که بتوانید به آن پایبند بمانید.
1. این برنامه ماست
قرار است شخص شما به این برنامه عمل کند، نه دیگری. پس هر چیزی که دیگران میگویند را به خودتان تحمیل نکنید، اگر آن روش برای شما کار نمیکند. انعطاف را فراموش نکنید!
البته روشهایی که میشنوید و میبینید را آزمایش کنید تا ببینید کدام به درد شما میخورد یا کدام را دوست دارید. هر چند ممکن است روشی برای شما مناسب باشد، اما ندانید که دقیقاً چطور به آن عمل کنید. اما بهرحال آزمون و خطا در کنار مطالعه، میتواند کمک بزرگی باشد. هر چیزی را حداقل برای دو هفته امتحان کنید و بعد قضاوت کنید.
مثلاً بعضیها پیشنهاد میکنند برای هر کاری در طول روز ساعتی را دقیق مشخص کنید. اما من فقط برای بعضی از کارها چنین میکنم. برنامهریزی من معمولاً اینطور است که «امروز این کار را میکنم» یا «امروز بین ساعت 1 تا 4 انجامش میدهم». گاهی هم البته ساعت دقیقی را برایش معین میکنم. پیشنهاد میکنم که اگر تعیین ساعت دقیق برایتان خوشایند نیست، از روش من استفاده کنید. زمان تقریبی را مشخص کنید و بعد کمکم اگر خواستید، دقتِ آن را بالا ببرید.
2. ما ماشین نیستیم
چرا به محض اینکه تصمیم میگیرید کار تازهای بکنید، یک یا چند ساعت را برای انجامش تعیین میکنید؟! معلوم است که جواب نمیدهد! بیشتر اوقات نمیشود! گامهای کوچک بردارید! گاهی هم گامهای خیلی خیلی خیلی کوچک! مثلاً اگر میخواهید ورزش را شروع کنید، یا 20 دقیقه پیادهروی کنید و یا حتی 3 دقیقه وسط هال خانهتان بایستید! باور کنید شوخی نمیکنم! روش درست، دقیقاً همین است.
لطفاً نگویید «من کمالطلب هستم! من نمیتوانم کم را تحمل کنم! باید زیاد باشد! باید عالی باشد!» بینقصگرایی مایه افتخار نیست که آن را به گردنمان آویزان کنیم و نمایش دهیم! بینقصگرایی، محصولِ ترس از قضاوت و بیارزشی است. پس با قدمهای کوچک شروع کنید تا آن طلای ارزشمند درونتان را ببینید! آن وقت دیگران هم آن را خواهند دید و موفق هم خواهید شد.
راز موفقیت شما در برنامه روزانهتان نهفته است. (جان مکسوِل)
3. پیشاپیش تصمیم بگیریم
گرفتن تصمیمات متعدد، مغز را خسته میکند و وقت و انرژی زیادی مصرف میکند. هر قدر تصمیمات لازم را زودتر بگیرید، هنگام اقدام کردن، راحتتر خواهید بود. به ویژه برنامه هر روز باید شب قبل مشخص و نوشته شود، نه اینکه هر روز صبح بیدار شوید و از خودتان بپرسید «امروز چه کنم؟». زود تصمیم گرفتن، یکی از روشهای مؤثر غلبه بر بینظمی و اهمالکاری است.
4. لغزش در هر برنامهای طبیعی است. حتی تابستان هم گاهی سرد میشود یا گاه در پاییز هم از باران خبری نیست! پس خطا و لغزش را بهانه نکنید و از ادامه مسیر دست نکشید. حتماً به یاد دارید که من همیشه چه میگویم؟ «آدمِ خسته استراحت میکند، خودکشی نمیکند.»
5. عجله نکنیم
روی حرکت و رشد تمرکز کنید، نه فقط روی نتیجه نهایی. بخواهید که در درازمدت یک سبک زندگی مفید و مؤثر و منظم بسازید، نه اینکه فقط هدفی را کسب کنید. چون باور کنید که با کسب یک هدف بزرگ، خوشبختی برای همیشه با شما نخواهد ماند! پس همواره حرکت کنید و هر بار فقط یک قدم جلوتر بروید! به آرامی اوضاع بهتر و بهتر خواهد شد! بله! همینقدر ساده و ابتدایی! همینقدر کسلکننده برای آدمهای بینقصگرا که میخواهند با جستجوی روشهای عجیب و پیچیده، از عمل کردن به برنامههای ساده و مؤثر فرار کنند!
با خودتان صادق باشید! مگر شما پیش از دویدن، بارها به کمکِ اشیاء اطرافتان نایستادید و راه نرفتید و زمین نخوردید؟ مگر پیش از اینکه بتوانید چنین متنی را به سادگی بخوانید و درک کنید، بارها برای خواندن حروف و کلمات و فهم جملات، به زحمت نیفتادید؟ مگر شما برای گرفتن مدرک دیپلم یا دکترا، سالها به مدرسه و دانشگاه نرفتید؟ مگر شما به تدریج قد نکشیدید و بالغ نشدید؟ مگر خانه شما آجر به آجر ساخته نشد؟ آیا این دلایل کافی نیست برای اینکه باور کنیم هیچ کاخی یک شبه ساخته نمیشود و باید گام به گام و آرام آرام پیش برویم؟! آیا این شاهدی کافی برای ردِ روشهای پیچیده و حرفهای قشنگِ بیمعنا و وعدههای شیکِ توخالی نیست؟! با خودتان صادق باشید! آهسته و پیوسته گام بردارید تا به مقصد برسید!
پایبندی به برنامهها
اگر هدفگذاری و برنامهریزی را به شیوه درست و دقیق انجام دهید و نکات مهم گفته شده را رعایت کنید، میزان اهمالکاری خیلی کم خواهد شد. اما احتمال آن همیشه هست. بنابراین باید به مهمترین بخشِ پایبندی به برنامهها و اهداف بپردازیم. یعنی مدیریت افکار و احساسات است. بحث افکار مفصل است و من در دوره خودراهبری روی کار آن میکنم. این دوره در زمانهای محدود و مشخص برگزار خواهد شد. برای اینکه از برگزاری دوره بعدی آن مطلع شوید، وبسایت و صفحه اینستاگرام من را دنبال کنید.
اما اینجا میخواهم روی موضوع احساسات ناخوشایند یا به اصطلاح منفی تأکید کنم. حتماً درباره آنها از من زیاد شنیدهاید. اینکه بخشی طبیعی از زندگی ما هستند، بد و خطرناک نیستند و هرگز از بین نمیروند. و البته اینکه ما میتوانیم آنها را به خوبی مدیریت کنیم. مدیریت احساسات کجا به درد میخورد؟ همه جا! واقعاً همه جا! بگذارید اینطور توضیحش بدهم:
ما چرا موفق نمیشویم و حتی در زمینههایی که کم یا زیاد در کنترل خودمان است، نتایج مطلوبی نمیگیریم؟ چون به برنامههایمان و تعهداتی که به خودمان میدهیم پایبند نمیمانیم. چرا به برنامههایمان عمل نمیکنیم؟ چون احساس خستگی، کسالت، بیحوصلگی، کلافگی، گیجی، تنهایی، ناامیدی، دلسردی، غم، خشم و... داریم. وقتی احساسات ناخوشایندی داریم، دیگر برایمان مهم نیست که برنامهمان چیست. فقط اهمال و فرار میکنیم یا مشغول کارهایی میشویم که اهمیت چندانی ندارند. به ویژه اگر کار مهمی که باید انجام دهیم، سخت، جدید یا استرسآور باشد.
اما آیا احساسات ناخوشایند واقعاً مانع ما هستند؟ اگر اینطور است، چطور انسان تا به امروز پیش آمده و رشد کرده است؟ آیا آدمهای موفق احساسات منفی ندارند؟
احساسات ناخوشایند همیشه با همه هستند! این قطعی است و جای بحث ندارد. اما آنچه که برای رشد و پیشرفت و پایبندی به تعهدات باید انجام دهیم، مدیریت این احساسات است. ما معمولاً در مقابل احساسات ناخوشایندمان مقاومت میکنیم یا از آنها فرار میکنیم. یعنی یا میخواهیم به زور حال خودمان را خوب کنیم تا آن احساسات را تجربه نکنیم، یا اینکه خودمان را سرگرم و مشغول چیزهایی میکنیم که احساسات را فراموش کنیم. خیلی وقتها هم واکنشی عمل میکنیم. یعنی به محض تجربه یک احساس ناخوشایند، اولین چیزی که به ذهنمان میرسد را انجام میدهیم. بهرحال این راهها معمولاً اوضاع را بهتر نمیکنند. پس چه باید بکنیم؟
باید احساساتمان را بپذیریم! باید بپذیریم که آنها بخشی طبیعی از زندگی ما هستند و وجودشان اضافه و خطرناک نیست. باید به آنها اجازه بدهیم که بیایند و بروند، اما به آنها نچسبیم! مشکل اصلی همینجاست! ما به احساسات منفی میچسبیم ولی ماجرا را برعکس جلوه میدهیم. چرا؟
اگر فکر کنیم که احساسات منفی بد و خطرناک هستند یا ما باید و میتوانیم آنها را از بین ببریم، مدام در حال واکنشی عمل کردن، مقاومت و یا فرار و اجتناب خواهیم بود. اما از آنجا که احساسات منفی از بین رفتنی نیستند، این روش جواب نمیدهد و احساسات با ما میمانند و حتی شدت میگیرند. در حالی که اگر بپذیریم که احساسات ناخوشایند به خودی خود بیخطرند، واکنش درستی به آنها نشان میدهیم. یعنی حضورشان را به رسمیت میشناسیم، در ذهنمان مشاهدهشان میکنیم، میپذیریمشان، اگر پیامی دارند دریافت میکنیم و میگذاریم به آرامی بیایند و بگذرند. معنای این حرف این نیست که احساسات منفی را نگاه داریم یا از حضورشان لذت ببریم، بلکه با پذیرش آنها به صور کلی، میتوانیم رنج کمتری ببریم یا حتی خیلی وقتها احساس بهتری برای خودمان بسازیم. و اما کلید مدیریت احساسات چیست؟ کلیدی که قفل اهمالکاری را باز میکند؟ آن کلید این است: احساسات منفی/ناخوشایند را بپذیرید و تجربه کنید، اما آنها را معیار اقدام و عملتان قرار ندهید!
ما در دوره صفر تا 99 خودراهبری (سلف کوچینگ) مفصل روی این موضوع هم کار میکنیم. بعلاوه اینکه من در قسمت دوم و سوم پادکست «رسیدن» هم درباره مدیریت احساسات منفی/ناخوشایند صحبت کردهام. لطفاً اهمال نکنید! همین حالا بشنوید!
مدیریت احساسات را که یاد بگیرید، متوجه میشوید که دلیل اصلی اهمال کردن چیست و چطور میتوانید آن را به حداقل ممکن کاهش دهید و چطور بهرهوریتان را به شدت و به سرعت بالا ببرید! باور کنید موضوع اصلی، همین مدیریت احساسات است! کافی است از تجربه کردن احساسات منفی فرار نکنید! بگذارید باشند و بیایند و بروند!
nahidmazidi.com
instagram.com/nahidmazidi
مطلبی دیگر از این انتشارات
ای کاش منم جزو معترضین بودم
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماهیت موجودی به نام برنامه نویس
مطلبی دیگر از این انتشارات
اسکلت کلی برنامه ریزیم | اصلاح برنامه ریزی (1)