انسان ها بادردهایشان بالغ میشوند بلوغی به قدمت ۱۰۰ سال
همسر من ،یک برنامه نویس
وقتی برای اولین بار دیدمش کم سخن میگفت ،ادعا نمیکرد،کمی خجالتی و در عین حال مهربان بود و شخصیت قوی اورا ازنگاه های خجالت زده و مظلومش میشد تشخیص داد. بی ادعا و بی توقع حمایت مردانه ای ک هر زنی توقع دارد را در وجودش داشت. تمام دنیای کوچکش تابه آن روزدر یک لپ تاپ خلاصه میشد و حتی به جرئت میتوانم بگویم که حتی شاید اگر من را نمیدید با لپ تاپش تاآخر عمردر کنج اتاقش زندگی میکرد...
شایددربرخورداول با یک برنامه نویس اورا فردی بدون روابط اجتماعی تلقی کنی یا نتوانی بااو ارتباط برقرار کنیچون اصولا آنها همانطور به هرسایتی اعتماد نمیکنند و به فضای مجازی بی اعتماد هستند کناشی از اطلاعات بالایشان است به افراد هم به سرعت اعتماد نمیکنند و باآنان ارتباط برقرار نمیکنندو زمان میخواهند تاتورا تحلیل کنند اما کافیست به چشمان و رفتارهایشان دقت کنی تا عمق وجودشان را درک کنی و وارد دنیای کوچک و پیچیده شان شوی.فک میکنم برای یک برنامه نویس که ازدنیای واقعی و احساسی بسیاردور است و ازدنیای ساده نیز دور و در دنیای پیچیده غرق است هضم کلمه ی عشق کمی مشکل باشد، برای محبوب من ک اینگونه بود.شایدبرای من، یک دختر مغرور و که آرامش شاید کلمه ی ناشناس دروجود من است و هرجا که باشم سکوت درآنجا جایی ندارد و به دنبال پرونده های ترسناک و پرمشغله هستم نشان دادن عشقوقبول و باور علاقه پنهانی و حقیقی شخصی که آرامش و سکوت و خجالت عنصر وجودیش میبود سخت ترین مسئله ی دنیا بود. اگر بخواهی ک عشق اول بودن رابا یک برنامه نویس سرسخت تجربهکنی شاید حتی نسبت به تجربه ی آن با یک فرمانده ی سخت و خشک هم سخت تر باشد چون یک شخص عادی یا حتی فرمانده ی جنگ را از بین هزاران انسان یا سرباز و دشمن باید به سمت قلبت هدایت کنی اما برای یککدنویس کدورو برش تنها کدو اعدادو حروف است برایت بسیار سخت میشود تا آنان را رقیبانت بدانی و شکستشان دهی چون آن ها دردنیای واقعی نیستند اما روح یک برنامهنویس را تسخیر کرده اند و کدها زبان من را نمیفهمیدند ولی با کسی که تنها چشمانم اورا میدید ، هم زبان بودند و سخت ترین کار فهمیدن زبان آنان بود تاکنار زده شوند و رقیب من نباشند.عجیب است اما کسانی که بایکبرنامه نویس زندگی میکنند میدانند که رقیبی سرسخت دارند ک اصلا دراین دنیا وجود خارجی ندارد کبتوان از سرراه کنارش زد بلکه باید با زبان قلبت بیشتر به عشقت محبت بورزی و بااوهمراه شوی تابتوانی آنان را کنار بزنی قبل ازاین که دستان محبوبت را با کیبرد پیوند دهندو چشمانشرا تصاحب کنند دستش رابگیری تاگم نشود و چشمانش را بامهربانی و عشق شیفته ی خودت کنی.
دور کردن یک برنامهنویس ازدنیایش و آن صفحه ی مشکی رنگ مثل دور کردن ماهی از دریا است و این مرگ ماهی زیبایت را رقم میزند پس اگر میخواهی همراه برنامه نویس باشی در کنارش راهی دریا شو و ازشنا کردن نترس و حتی درنیایش غرق شو ولی نگذار او غرق شود اینگونهبود که با فهمیدن همسره برنامه نویسم وارد دنیای جدیدی شدم دنیایی ساکت و ارام ولی پر از عشق و حقیقت دنیایی ک تو میشوی اولین کسی که نتایج آن کدها و برنامه هارا ببینی وحتی تو قدرت تغییرشان را با سلیقه ت داری حتی اگر برنامه نویس نباشی ....
کافیست زبانِ قلب مشترک باشد
حضور یک وکیل درکنار یک برنامه نویس جذاب ترین و پر مشغله ترین داستان زندگی من است و قلمم بی نهایت مینویسد ازاین تجربیات شیرین اززندگی بایک شخصیت عجیب در زندگی من.
قلم بنویس که زندگی و عشق جریان دارد ....
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا نولان فیلم میان ستاره ای را ساخت؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد و بررسي فيلم ? هیپنوتیک /Hypnotic
مطلبی دیگر از این انتشارات
نگاهی متفاوت به دومین غول تکنولوژی چین و دنیا