در آینده انحراف معیار دیده شد!
هوا چه گرم است!
صبر کن ببینم..
بیا با هم فکر کنیم به اینکه ، آخرین باری که بقای یک حکومتِ مقتدرِ بزرگِ کمنقصِ بهحقِ عادل ، به میزان گرمایِ هوا وابسته بود.. دقیقن کی بوده!؟
قاجار با اینکه نصف مملکت رو به باد داد ، اما باز هم فکر نمیکنم هیچزمان به این حجم از دریوزگی رسیده باشه که از دمای هوا بترسه ، قاب دوربینش رو طوری تنظیم کنه که فقط جمعیت تو کادر باشن یا که کلی خرج کنه تا مراسمات ساختگیش مثل سالهای قبل پررونق باشن و حسابی سر و صدا کنن..
عجب قرابتی ، بین گرم شدنِ هوا و بیشتر به جوش اومدنِ خونِ مردم!
عجب قرابتی ، بین گرم شدنِ هوا و داغتر شدن نبردِ ما و اونا!
عجب قرابتی ، بین گرم شدنِ هوا و آبشدنِ یخِ قشرِ خاکستری!
عجب قرابتی ، بین گرم شدنِ هوا و آبشدنِ بستنیهای صلواتی!
عجب قرابتی ، بین گرم شدنِ هوا و سریعتر بوگرفتنِ این جنازهی در حال فساد!
عجب قرابتی ، بین گرم شدنِ هوا و قیامتِ ساختگیِ جماعتِ متدین!
عجب قرابتی ، بین گرم شدنِ هوا و مرگِ تبدارانِ چند ده ساله از فرطِ نفرت!
عجب قرابتی ، بین گرم شدنِ هوا و گمشدنِ هرچه بیشترِ عطر مشدی در بویِ عرق!
عجب قرابتی ، بین گرم شدنِ هوا و تنبلیهای حاجی از سرِ گرما!
عجب قرابتی ، بین گرم شدنِ هوا و وعدههایِ شیخ!!!
آری شیخ ؛
این همان قیامتِ توست که در آن خواهی سوخت..
یکزمان به شوخی میگفتیم ، که حتی اشیا و اجسامِ بیجان هم از این وضع به تنگ اومدن!
حالا ببین کی درست میگفت!؟
حالا ببین که هوا چطور از هفته سومِ فروردین! نه تیر ، نه خرداد و نه حتی اردیبهشت!
از فروردین ، چنان به سمتِ جهنم شدن پیش میره که نالهی دوزخیان از همین الانم به راحتی به گوش میرسه..
و تو ای خداپرستِ متدین ، هیچوقت فکر نکن دوزخی اونیِ که راحت میپوشه..
بلکه دوزخی اونیِ که با راحتی دیگران مشکل داره!
دوزخی اونیِ که از خنده بر لبِ دیگران حرصش میگیره!
دوزخی اونیِ که با شادی میونهش خوب نیست حتی در شادیهاش هم سراسر عقده پنهان شده!
دوزخی ، سیبیلیه که با روغنِ کرهای که از جریانِ بیغیرتی گرفته شده ، چرب بشه!
سریه که با وقاحت و پس از دیدن هزاران هزار جنایت ، همچنان بالا بمونه و هراسی از زیر پاهاش نداشته باشه!
تنیه که پر از غدههای چرکینِ حاصلِ این کینه و نفرت و بغض فروخورده بشه!
حال به خود نگاه کن ، کسی که هنوز با بدنِ خودشم کنار نیومده و سعی داره اون رو یا زیر کوهی از پارچههای مشکی قایم کنه یا انبوهی از پشم و مو ، چطور دم از آزادی و آزادگی میزنه!؟
عفت در این نیست که خودت رو در ناکجاآباد و به دور از همه مخفی کنی و برای خودت بشکن بزنی که من دیگه آدمِ پرهیزکار و پاکیم ، عفت در این بود که در اجتماع و بین جمعیت به این پرهیزکاری برسی ای مسلمون!
در دنیایی که همهچیز رو برای خودت ممنوع کردی و تمامِ این ممنوعیتها رو در پسِ پرده ترک میکنی ، بهتر نیست حداقل با خودت صادق باشی!؟
و چهقدر به راستگویی و امانت اصرار شده بود ، و تو چه قدرم راست گفتی و در حفظِ امانت کوشیدی!
بعد از اینهمه سال بزن و بخور ؛
وقتش نرسیده که این تخمِ سیاهی که در درونت کاشتن رو عقیم از رشدِ بیشتر کنی!؟
وقتش نشده برگردی!؟
کم از سیاهی چشیدی!؟
حالا وقتش نیست دوباره ، رو سفید بشی؟
مثل ستارهای در دامانِ تاریکِ شب..
مثل جوانهای از دل این خاکِ بایر!
مثل برعکسِ تمامِ خاطراتت..
مطلبی دیگر از این انتشارات
بدهی ۱۰ هزار دلاری بابت شهرت در اینستاگرام
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کامل 10 فیلم برتر سال 2019 جهان از نگاه من
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابخانه ها در برنامه نویسی