هپروت و آزادی!

توجه:
این متن شوخی محض است، هرگونه شباهت کاملا ساخته ی ذهن شماست و لطفا از تحلیل آن جدا خودداری کنید. ارادتمند: پری

یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود خیلیا جز خدا بودن که ادعای خدایی میکردن.
یک جنگل بود که حیوانات زیادی توش زندگی میکردن، همه چی خوب بود تا اینکه کرگدن با شاخ شاخ کردنه شیر جاش رو گرفت. حیوون ها هم اکثرا راضی بودن یعنی فقط یه چندتاشون راضی نبودن، که اون چندتا هم مهم نبودن. بعد فقط یکی دو سال، همه چی فرق کرد. حیوانات دیگه نمیتونستن از نهر آب بخورن چون کرگدن با انسان ها قرارداد بسته بود و همه ی آب ها را به آنها واگذار کرد. حیوانات حق چریدن هم نداشتن چون برای چریدن باید پول هنگفتی رو به کرگدن میدادن و اونا نمیتونستن از پسش بر بیان چون در صورتی پول در میاوردن که زمین شخم بزنن و نصف حیوون ها اصن شاخ نداشتن که بتونن زمین رو شخم بزنن. حالا بماند که کرگدن بزرگ نمیزاشت هیچ کدوم از حیوانات جز کرگدنا برای دهنشون تصمیم بگیرن، همه باید دهنبند میزاشتن و غرش نمیکردن. همه داشتن به زور زندگی که چه عرض کنم زنده میموندن تا اینکه یکی از بز ها برای اشتباه بستن دهنبندش توسط یکی از کرگدن های مثلا "پلیس" کشته شد و این جرقه ای بود برای بقیه ی بز ها تا تجمعات پراکنده ای تشکیل بدن و با شعار های "دهن، زندگی، آزادی" به خیابان ها بیان، بعد دو_سه روز بقیه ی حیوانات هم که از حکومت کرگدن خسته شده بودن با شعار های "مرگ بر کرگدن" و "مرگ بر ستمگر چه شیر باشه چه کرگدن" اعتراضشون رو نشون دادن. کرگدن های دست نشونده ی کرگدن بزرگ هم به زدن معترضا به هر شکل ممکن ادامه دادن.

متاسفانه با اینکه اینجا باید پایان داستان رو بزاریم ولی هنوز معلوم نیست چه اتفاقی قراره برای جنگل بیافته!

عکسی از رویارویی کرگدن ها و حیوانات دیگر
عکسی از رویارویی کرگدن ها و حیوانات دیگر



اخبارِ دنیا دارد مرا فرو می‌برد.
من بینِ سیل و قحطی و زمین‌لرزه دست‌و‌پا می‌زنم. هرجا را درست می‌کنی، مصیبت از جای دیگری سردرمی‌آورد. من بین ارواحِ کشته‌شدگان و صدای گرسنگان غرق می‌شوم. زنی پنج میمون به‌دنیا آورد، کوه‌ها حرکت می‌کنند. من نمی‌توانم جلوی اتفاقات را بگیرم. معدنچیانِ زنده‌به‌گور، سوختگانِ آتش، و یتیم‌های جنگ، درِ خانه‌ی مرا می‌زنند. من غرق می‌شوم. فقط دستم است که به امیدِ نجات بیرون است و کسی آنرا نمی‌گیرد...!

#دنیای_مطبوعاتی_آقای_اسراری / بهرام بیضایی