در آینده انحراف معیار دیده شد!
وای اگر خشم ، زایا شود!
میتونی فرض کنی!؟
اگه آره.. پس فرض کن موجودی در این عالم هست که محکومِ به فهمیدن حتی اگر خودش نخواد!
حال به فرضت کِش بده ، این موجود که گفتیم ، اگر بفهمه که نهایتِ فهمیدن ، نفهمیدنه و برای فهمیدن اون چیزی که باید فهمید ، باید بیخیالِ فهمیدن و حتی نفهمیدن شد.. اونوقت چی!؟
اگر مقصد همون چیزی باشه که عمریِ داری ازش پرهیز میکنی چی!؟ اگر نهایتِ چیزی که در پیش هستی و به دنبالش با تمام توان میدوی ، به چیزی ختم شه که دقیقن عکس مقصدت باشه چی!؟
اگر مقصد در تضادِ با مسیر باشه چی؟ کی یا چی تضمین کرده که جادهی با مناظر جنگلی و قشنگ قرارِ به یک شهرِ سرسبز و زیبا ختم بشه!؟ شاید تا حالا ساری نرفتی!
یا کی یا چی تضمین کرده که جادهی با مناظر بیابونی و خشک قرارِ به یک شهرِ مُرده و بیروح ختم بشه!؟ تا حالا اصفهان رفتی!؟
اگر اوجِ فهمیدن ، همون نفهمیدن و رنگ باختنِ همهی تمناهای فهم و درک باشه چی!؟ اگر اونی که میفهمید ، همونی باشه که فقط میخندید چی!؟ شاید دلقک چیزی بیش از دماغ قرمز و لبخند گشاد باشه!
و چیزهایی بیشتر از لودهبازی بدونه.. منظورم دلقکهای حقوقبگیری که رسمن در دستگاههای دولتی مشغول به کارن نیست ؛ منظورم اون دلقکاییِ که یه گوشه دور افتاده از این دنیا ، هنوزم مشغول خندوندن دو سه نفری در کنجِ دنیای کوچکشون هستن!
نمیخوام داخل این نوشته از هیچ تایتل یا هیچ اصول و قاعدهی خاصی پیروی کنم. گوشم از تکنیکهای سئوی (شما بخون کاربرپسندکن) محتوا پُره و همچنین گولزنندههای حواس انسانی و بازی کردن با محرکهای عصبی!
همه اینها برای اینکه نوشتهام خونده بشه!؟ این شبیه به یه جور التماس به طرفِ مقابل نیست؟ کی به جماعتِ ما اجازه داده که خودمون رو محق بدونیم و برای خوندهشدن و دیدهشدن تمنا کنیم!؟
میدونی چیه!؟ در کمال احترام اصلن میخوام دیده نشم صد سال سیاه!
چرا هنوز متوجه نشدیم که قشنگتر از عشق در نگاهِ اول ، طلاقِ توافقیه!؟؟
آیا قشنگ نیست که دو نفر با هم نشستن فکر کردن و به این نتیجه رسیدن که خیلی احمقبودن که هم دیگه رو پسندکردن و این رهِ کج رو به ترکستان رسوندن!؟ و بعدش هم به این نتیجه رسیدن که در کمال ناخشنودی اما در نهایتِ تمدن و فهم و درک ، شما را بخیر و ما را به سلامت..!
تا به حال به این فکر کردیم که عشق غیر از همهی مزخرفات و خزعبلات رمانتیکش ، بُعد دیگهای هم داره؟
بُعدی که یک نفر به واسطهی حس عشق و عاشقی که درگیرش هست ، احساسِ بودن و حضورِ خالص بهش دست میده. احساس میکنه که میتونه کارهای بزرگتری انجام بده و میتونه فراتر از آنچه که هست پیش بره..
چه چیزی قشنگتر از اینکه به اصولِ ساختگیِ این دنیایِ زشت ، دیسلایک نشون بدی و با خروشِ جریاناتِ درونیت بهش یادآوری کنی که اگر من نباشم ، بعد از مدتی تو هم نخواهی بود! و اگر من نخوام ، برای تو هم هیچ خواستی وجود نخواهد داشت! و اگر من نذارم ، نمیشه..!
نه فقط خشم.. وای اگر شهوت ، زایا شود! وای اگر عشق ، زایا شود! وای اگر طمع ، زایا شود! وای اگر دیوانگی ، زایا شود! وای اگر سکوت ، زایا شود! وای اگر غُر ، زایا شود! وای اگر لجن ، زایا شود! وای اگر نازا ، زایا شود!!!
شهوتی که بالا زد ، اما اسباب ارضا مهیا نبود.. پس تبدیل به یک اثر هنری شد.. یا شایدم تخته سنگی بزرگ که از جاده اصلی کنار رفت ، به همت مُشتهای گره کردهی کسی که حتی تک به تک گلبولهاشم در قُنداقِ شهوت پیچیده شده بودن!!
خشمی که شعلهور شد ، اما اسباب تخلیه مهیا نبود.. پس تبدیل به ایدههای نو شد.. یا شایدم باعث ضربهای سهمگین بر پیکرِ زشت و بدریختِ ریشآبیِ زمانه!!
عشقی که برافروخته شد ، اما جوابِ رد شنید.. پس تبدیل به نیرویی ماورای تصور شد.. اذن کرد به فراموشی و تمام کوههای دنیا رو شخم زد و قلهها رو یکی پس از دیگری رو سفید کرد ، حتی سفید تر از برف!!
کینهای که ایجاد شد ، اما خاطی از میدان گریخت.. پس تبدیل به محرکی جادویی برای پیشرفت شد.. به فرض که ریشههای انگیزهها سیاه باشن ، حتی اگر روشنترین طلوعها رو بانی باشن چی!؟ سیاهی کجاست؟ من که نمیبینم!
و نازایی که زایا شد ، اما فرزندی که جگرگوشه نبود ، عذاب بود..! و این در هم تنیدگیِ یک سر در زمین و یک سر در هوا تبدیل شد به یک رقابت جانانهی والد و فرزندی برای رشد.. نتیجه شاید روشن بوده و ما بیخبر!!
شموشکی جانم ، گیرم که در چنگال هیولاهای زندگی گیر کرده باشی!
گیرم که قفسی به دور خودت حس کنی که کاربرد نور در اون جز نمایانکردنِ ذراتِ گرد و غبار در سلول نیست!
گیرم که درد کنه جای سرکوفتا و کبود باشه جای تلنگرها!
گیرم که چاردیواریِ دورت مثل حلقه طناب مدام به دورِ گردنت تنگتر بشه!
و گیرم که که ظلمِ نامادریِ هانسل و گرتل رو به نزدیکیِ ظلمتِ مادرانه در تابوتِ در بسته ، تجربه کنی..
اما با وسعت خیال چه میکنی؟ با "وای اگر محدودیت ، زایا شود؟" چهها خواهی کرد!؟
گیرم که باری به دوشت سنگینی کنه ، با دستِ یاری که به سویت دراز میشه چه خواهی کرد؟
و حتی اگر که گیریم ، تنها هستی و تنهایی در تَبِ توهماتِ دورهمیها میسوزی و دلت دِلدِل میکنه برای بالزدن در آسمانی که تا نهایتِ بینهایتِ افق ، آبی میزنه و ابرهایی که به موازاتِ مسیرِ پروازت ، با تو میتازونن ، که از شوقِ تو به مقصدت به شوق اومدن! گیریم که هنوز دربندی! با شمشیرِ تیزِ شوالیه چه خواهی کرد!؟ که محکم بر زنجیر اسارتِ تو کوبیده خواهد شد..
نترس جانم ، بر خلافِ روایتِ دودرهبازانِ زمانه ، گاهی بی آنکه طلب کنی یا که خود سبب باشی ، کمک از راه میرسد!
- این یکی باشه برای ساکنِ دشت! از طرفِ خواهانِ دشت!
و در آخرم دو کلوم دارم برای معلما!
البته نه فرشتههایی که سال اول و دوم و سوم ابتدایی به من درسِ چگونگی ارزشمندبودن دادن!
منظورم معلمهاس!
متکلمانِ وحدهی این روزها که تنها فرقشون با فردی که بهشون به حساب درس یاد میدن ، در اینِ که یکی نادانِ صامت هست و دیگری نادانِ ناطق!
درسِ تعصب و صصشریجات رو همه بلدن بدن ، خیلی بهتر از تو معلم جان!
رسمِ آدمفروشی و خوشرقصی برای اربابم که چهل ساله تحتِ تدریسِ زبدهترین مدرسانِ تاریخِ این نمایشیم ، دیگه شما چرا زور میزنی!؟
روشِ گندزدن به خود و خودتلقینی برای رسیدن به این نتیجه که الاغی بیش نیستیم هم که به رسم این جهانِ سومِ در تقابل با جهانِ نخست ، هرساله یه ده بیست باری برامون اثبات میشه و یادآوری!
معلمِ بُلبُل روش و پوچ منش ، حداقل به تبعیت از مسیری که طی اون از پذیرش همهی مسئولیتهات شونه خالی کردی ، از این یکی آخری هم شونه خالی میکردی ، آیا اجباری بود به همراهی با زجرکشیِ بچهها؟
همه چیز که سوخت و رفت.. از این دوزخ ، چی برای تو موند!؟ چه چیزی برای تو کرد سود!؟
معلم جان ، به من بگو تو این وسط چه نقشی داشتی!؟
بهتر نیست روزه بگیریم؟ علاوه بر اینکه چیزی نمیخوری ، چیزی هم نگو..
باور کن این نسل ، خود به خود راهی صدهزار بار غنیتر و بهتر رو برای خودش پیدا که نه ! بلکه میسازه..
شما که هیچوقت یاد نگرفتین چطور به ما درست درس بدین ، پس یه درسو از ما داشته باشید..
"گورِ بابایِ مشقِ شب و تکلیفِ آخرِ هفته"..
گودلاک هوکر تیچی :)
و البته لاو یو وایز یوزر (: ? :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
تقویت زبان با فیلم یا با سریال؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه مهاجرت کاری من به آلمان - بخش دوم (گرفتن جاب آفر)
مطلبی دیگر از این انتشارات
برنامه نویسی اندروید Android Programming