«يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ»
وحشت از تنگنا | یادداشتی بر فیلم تنگه وحشت 1991
شاید غیراسکورسیزیترین فیلم مارتین اسکورسیزی؛ فیلمنامه کار و خطوربط داستانی با بقیه آثار فرق دارد، شاید اگر اسم استاد نبود، ما میگفتیم که این فیلم را مارتین اسکورسیزی نساخته! چون هیچ جایش واقعا به فیلمهای مارتین اسکورسیزی خان نمیخورد.
شاید یک سری نماهای نزدیک و زومهای تودماغی! آقا با فیلمفارسی چه کار دارید؟ اگر آقای روسلینی بودند که میفرمودند: «مارتی! کل این فیلم رو پاکش کن!» بعد استاد میفرمودند: «چرا روبرت؟» بعد دوباره استاد میفرمودند: «محض رضای خدا مارتی! اومدی فیلم بسازی یا دوربینت رو به رخ بکشی؟» چنین است که فیلم، پر است از نماهای نزدیک و زومهای تند و سریع، قابهای عجیب، و چرا؟ شکلوریخت کارگردانی ترکیده!
- فیلم فنی خوب نیست و ایرادات روشن و واضحی در تکنیک و ساخت دارد.
محض رضای خدا آقای من! مارتی! یکی دیگر از نماهای عجیب فیلم، این است که یکی به دوربین چسبیده، انگار دوربین رو وصل کردیم به یقهاش، یکی هم دورتر از او؛ یعنی فاصله دو نفر از لنز و دوربین برابر نیست. در کل هر چه نمای اینطوری در فیلم است و کل کارگردانی کار، بعلاوه مونتاژ و تدوینش که نمیدانم بهتر میتوانسته باشد یا نه، همه راه به هیچ جایی نمیبرند و از نظر فنی و تکنیکی هم، عقب اند! اصلا تو چش و ذوق تماشاچی میزنند! دوربین توصورتش است!
فیلمنامه کار خط اصلی و داستانی درست و قشنگی دارد؛ منتها چند تا تیکه و کدی که درش بکار رفته، مثل شبهمسائل مذهبینما یا فلسفیاش، بقول طرف: «فلسفهبافی!»، کل شخصیت و ماجرای دختر خانواده، کل مشکل جنسی مردها، حتی مشکل عاطفی زنوشوهر فیلم، اینها همگی گنگ اند و نامعلوم. منتها! منتها کل کار فیلمنامه درست است و داستان خوبی ست، فیلمنامه نسبتا منسجم و تروتمیزی ست و همین، نقطه تمایز اثر با دیگر کارهای مارتین آقای اسکورسیزی بوده. البته شاید فیلم اول "تنگه وحشت" هم بیتأثیر نباشد، اصلا خود تأثیر باشد!
نمای آخر فیلم همچنان برای بنده گنگ است؛ محض رضای خدا مارتی! طرف بالاخره مرد یا زنده موند؟ اون پاها چی بود اون وسط نشون دادید؟ فکر میکنم طرف همچنان زنده است و وکیل، بخاطر این چند روز عذاب، کمی گناهانش بخشیده و تطهیر شده اما زندگیاش به هر صورت، تغییر کرده (طبق گفته آخر دخترشان)؛ محض رضای خدا مارتی! حداقل جفتشون رو میکشتی، زنها رو نجات میدادی! وکیل به نگاه من، از رابرت د نیرو بسیار بدتر و کثیفتر، آدم بیمایهتری بوده. حالا شما رو نمیدانم ولی ما که با رابرت د نیرو کار حال کردیم، جز چند جا که جنایتی هست و چند جا که، حرکاتی میکند؛ ایشون بالاخره رفتند تو آب، امیدوارم غسل تعمید داده شوند (دیگر ببخشید، در همین حد).
فیلم با دختر خانم شروع و با خود ایشان هم، تمام میشود؛ محض رضای خدا مارتی! این کجاش تأثیرگذار و دراماتیک بود؟ اصلا دختر در کل فیلم، نَمَده؟ حذفش کنید چه میشود؟ یا مثلا، بابا محض رضای خدا مارتی! کاتولیک عزیزم! کارآگاه خصوصی دیگر چه صیغهای ست؟ این اگر از فیلم اول اومده، خب شاید اونجا فیلم کلاسیک بوده و پیرنگی داشته، همه چیز فرق میکرده؛ اینجا کلا رو هوا ست! الکی ست! بعد بدبخت چقدر بد میمیرد و چه صحنه بدی! صحنه کتک زدن رابرت د نیرو، اونجایی که 3 نفری میریزند سرش. اول کتک خوردن د نیرو گوشهای ست به زندگیاش، که اول انگار او مورد ظلم واقع شده، اما در ادامه، چنان قدرتمند و قوی میشود که همه را، لتوپار میکند! در ادامه صدا زدن وکیل و اینکه او نمیآید... خیلی... خب مسخره ست دیگر!
- گاهی آدم فکر میکند که: «د نیرو! فاز تو چیست؟ هدفت چیست؟»
یا نقشه کشیدنهایشان که اسلحه بخرند، کارآگاه استخدام کنند یا مسافرت سوری کنند؛ همه غیرواقعی و غیردراماتیک است. مخاطب با خودش میماند که اینها از کجا میآید و چرا میآید؟ به کجا میرود؟ از ابتدا این قضیه روشن نیست؛ نه خیلیخیلی مهم و جدی میشود، که این کارها! نه خیلیخیلی الکی و بیخودی است که، اون کارها! فیلم یک وقتهایی نسبت به ظرفیتها و شرارتهای کاراکتر خودش بیاهمیت میشود، یک وقتهایی هم پراهمیت! لحن فیلم و نگاهش مشخص نیست و بافت ثابت، رنگ و نور و بوی متعینی، ندارد؛ انگار که حالتی سرهمبندیشده و غیریکنواخت دارد که این، اساسا از کارگردانی ست نه فیلمنامه.
یک صحنهای هم در فیلم است که دادگاه است؛ حکم محافظت گرفتن د نیرو. چرا بهترین وکیل جنایی شهر چنین است؟ اصلا چرا دادگاهش چنین است؟ و این چه حکمی و چه قاضیای ست؟ ما که قاضی انسانگرا (سانتیمانتال) ندیدهبودیم! حالا دیدیم! مگر نمیشود اون زخمها رو بررسی کرد؟ تا ببینند از کجا اومده؟ پزشکی قانون، این حرفها چی؟ نَمَده؟ کل فیلم یک تیکههایی ست که در نگاه اول منسجم و یکشکل اند، ولی وقتی بیشتر دقت میکنی، بنظر یکم بیسروشکل و بیمعنی میآیند.
- فیلم چرا از اول وکیل رو گناهکار نمیکند تا موتورش، حسابی روشنتر شود؟
قضیه این است که کنترل نیروی شرارت فیلم، در دست کارگردان نیست؛ آدم به این خفنی که یک روزه کار اینها رو میسازد، نه خانی رفته و نه خانی اومده، آب از آب تکون نمیخورد؛ هیچ اسپری فلفل و جنگولکبازیای هم جلو دارش نیست! چنان هدشات میکند همهتان را، آن هم وسط امواج، که هوش از سرتان میپرد! واکنشهای خانواده به این آدم درست نیست؛ آقا که اولش خیلی بیخیال است، دخترشان معلوم نیست فازش چیست، همسرشان هم فقط نیروی اشک و آه و ندامت اند؛ فیلم کاملا با این خانواده نیست و دوستشان ندارد که حالا، دشمنی برایشان بتراشد و نیروی متخاصمی درست کند. فیلم تکلیفش با بعضی چیزها و وضعیت خودش را روشن نمیکند؛ واقعا این شرور فیلم نه تو پوستگردو و مرموز است، نه همچین نزدیک و هویدا، در مورد بابا وکیل، انگار که اصلا گیج و منگول است! آدم خیلی خنثی، بیخاصیت و ناپدر و ناهمسری که اصلا مخاطب دوستش ندارد.
- یک مرد، چگونه تقاص پس میدهد؟
یک نکته: فیلم انگار نگاه مارتی خان را دارد، نسبت به مسئله گناه و نسبت به مسئله مجازات؛ اینطور که ما فهمیدیم! در فیلم آقای وکیل گناهکار است، نمایی هست که پشت یک دستش سالم است، دست چپ که نگین ازدواج را دارد، دست راست ولی زخمی و تیره، گناه آلود. بنظر میآید که گناه این خطا، تا ابد با او خواهدبود، هر چند شاید از این به بعد، خانوادهاش در امان بمانند؛ مرد مقابل اما: «من تا آخر عمرت باهات ام!» این تقاص ابدی وکیل است و انگار، فیلم بیشتر راجب او ست! اما هم شخصیتش هم نقش ضعیف و نچسبش، هیچکدام ما را به این سمت سوق نمیدهد. مرد مقابل اما دوستداشتنیتر و ترحمانگیزتر است، مخاطب را بیشتر درگیر میکند؛ نگاه فیلم راجب گناهان او چیست؟ انگار نگاهی ندارد و به این مسئله، ورود نمیکند؛ چون قتلها و جنایات زیادی انجام شده و مجازاتش؟ اصلا معلوم نیست. متأسفانه اینها بیشتر از درام بودن و سینمایی بودن، شعاری و نمادین اند؛ خیلی حسی و احساسی نیستند.
روکش کار برای یک بار خیلی خوب است؛ فیلمنامه، داستان، پیرنگ، همچین هم بیانسجام و شلخته نیست، سروشکلی دارد؛ منتها بزرگترین ایرادش فعلا کارگردانی و نمایش فیلم است. جایی که آن را از یک اثر معمولی و متوسط جالب، فراتر نبرده و انگارنهانگار، اسکورسیزی کسی ست.
یک همچین وضعیتی است که فیلم، نه کلاسیک است، نه مدرن؛ پس چیست؟ شاید با این شکل فیلمبرداری و این موسیقی، از برنارد هرمن، میخواسته جنبه کلاسیک و شبیه تنگه وحشت 1962 داشتهباشد؛ ولی اصل کار که ریتم و کات و تدوین است، اصلا کلاسیک نیست. برای همین هم فیلم عجیب و خاصی ست، از طرفی پیرنگ و داستان سرراست و درست، اصولی و منسجم کلاسیک، فیلم را جذاب کرده؛ از طرفی وامهای اشتباه کارگردانی و تکنیکهای فیلمبرداری غلط، کارگردانی را به هوا داده! نمیدانم راجب فیلم چه بگویم، نه بد است، نه خوب؛ لایق دیدن است و مستحق عیبجویی کردن.
- فیلم خوبی ست، ایراددار است ولی دوستداشتنی ست.
راستی! ماشاءاللّه این خارجیها، دزد و خلافکارهاشون هم انجیل و کتاب مقدس میخوانند؛ ما امّا... ولکن آقا!
مطلبی دیگر از این انتشارات
۸۱ نکته برای بازاریابی موثرتر برند تجاری در اینستاگرام
مطلبی دیگر از این انتشارات
او یک مسیحی تمامعیار برای شما خواهد بود - معرفی و نقد فیلم “A Clockwork Orange”
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموزش کسب درآمد میلیونی از سایت فری بیت کوین به سبک رایگان