بفرمایید کَشک
چرا باید دیجیکالا را تحریم کنیم؟
دو هفتهای گذشته از همگانی شدن این ایده که باید دیجیکالا را تحریم کنیم و دلیلمان هم ارتباط دیجیکالا با سپاه پاسدارن است. ما در این چند وقت یا شاید خیلی پیشتر “متوجه” شدهایم که دیجیکالا و سایر بازیکنان سرشناس اکوسیستم استارتاپی در ایران بازوی “مالی-تکنولوژیک” جمهوری اسلامی هستند و میخواهیم در این مورد کاری کنیم و من این چند خط را دارم با همین پیشفرضها که “همه” میدانیم مینویسم. شما را نمیدانم ولی من “باور” دارم که ما نمیتوانیم بدون “فهمیدن” کاری کنیم. خصوصا که سالها است از هر که میپُرسی آن سالها چه شُد که اینطوری شُد پاسخ میشنوی که “ما نمیدانستیم”.
اول – دیجیکالا یکی از منابع مالی سپاه پاسداران است.
در این جملهای که داریم به آن استناد میکنیم تا دیجیکالا یا هر استارتآپ و مجموعهای را تحریم کنیم یک باور وجود دارد و آن این است که ما میدانیم “سپاه” چگونه کار میکند. یا اگر هم نمیدانیم چگونه کار میکند میدانیم منابع مالیاش چگونه کار میکند و اینجا اولین اشتباه جمعیِ ما است.
سپاه طبق قانون ردیف بودجهی رسمی دارد و این “بودجه” را لطفا مختصر نخوانید. ۹۳.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ عدد مختصری نیست و در خرج کردن آن هم سپاه قرار نیست سهماش را با نیروی انتظامی، ارتش، ستاد مشترک یا وزارت اطلاعات و بسیج تقسیم کند. همهی این ساختارهایی که اسمشان را میدانیم یکی از ردیفهای بودجهی سالانهی این کشورند و پولی که دریافت میکنند آنقدری هست که توانسته تا امروز در سوریه، عراق و باقی نقطههایی که بعضیشان را بدیهیست ندانیم به نگهداری یک حکومت دیگر کمک کند.
نمیدانم آماری از درآمد خالص و روزانهی دیجیکالا، کافهبازار، اسنپ و دیگران وجود دارد یا نه ولی نمیتوانم بپذیرم سپاه وقتی از شروع تا به امروز و از امروز تا آخرین روز فعالیتاش سهم “قانونی” از بودجهی یک کشور دارد نیازی به جامعهی استارتاپی داشته باشد تا از پولتوجیبیای که آنها میتوانند پرداخت کنند برای خرید فشنگ استفاده کند. این نگاه “احمقانه” است. دلیل احمقانه بودن را هم در سه استنباط جمعی درک میکنم.
استنباط اول و جمعی ما عدم درک سپاه پاسداران جمهوری اسلامی است. سپاه پاسداران در نظرهایی که این روزها میدهیم یک پول توجیبی بگیر از دیجیکالا است و طبیعیست وقتی ما چیزی را انقدر کوچک ببینیم پیشِ خودمان خیال خواهیم کرد که اگر “پول” نداشته باشد پیش نمیرود. در این نگاه سپاه پاسداران برای خرید فشنگ نیاز به پول توجیبی دارد در حالی که سپاه یک امپراطوری نظامی-صنعتی است که نفوذ و قدرت سیاسی آن احتمالا از روحانیت شیعه بیشتر است. سپاه پول قانونی دریافت میکند و برای سر و شکل دادن به بازوهای اقتصادی خود بیش از ۴۰ سال فرصت داشته.
استنباط دوم و جمعی ما عدم درک واقعی از میزان پول در کشور است. شاید به نظر درآمد دیجیکالا زیاد برسد اما کمتر از ۵٪ از کل بازار خردهفروشی میشود سهم فروشگاههای آنلاین و من به شکلی بدبینانه گمان میکنم که کل بازار مرئی پول در کشورمان هم تصویر واقعی میزان پول در کشور نیست چرا که در این شناخت “کارتلهای بینام اقتصادی” در نظر گرفته نمیشود و وقتی هم که میگوییم “بازار” ذخایر طبیعی از نگاهمان دور میمانند. این که ما صادرکنندهی نفت و گازیم و فقط وقتی متوجه “معدن” میشویم که کارگرانی شلاق بخورند یا اعتصاب کنند یعنی تصویر بزرگتر از پیش چشممان دور است. این عدم درک از میزان پول سبب میشود پیش خودمان خیال کنیم دیجیکالا، اسنپ، هزاردستان و دیگران “میتوانند” منابع مالی سپاه پاسدارن باشند. در حالی که خیلی ساده تمام جامعهی استارتاپی ما رویِ هم آنقدری “پول” ندارد که از پس چنین کاری برآید.
استنباط سوم نسبت پول و پیشروی است. میدانم که قادر به درک یا توضیح دلیل به وجود آمدن این عقلانیت نیستم ولی لاقل میتوانم در اینجا به این اشاره کنم که ما باشندگان طبقهی متوسط پذیرفتهایم که زندگی به “پول” گره خورده و اگر پول نباشد زندگیمان پیش نمیرود و با همین عقلانیت سپاه را نگاه میکنیم و خیال میکنیم اگر “پول” نباشد سپاه پیش نمیرود. برای ما که معمولا “برخوردار” به دنیا نیامدهایم درک واقعی از میزان پول یا کارهایی که میتوان با آن انجام داد علوم غریبه است و همین غریبگی سبب میشود خیال کنیم چند میلیارد درآمد روزانه آنقدر بزرگ است که چیزی را تغییر دهد یا به جریان بیندازد. این عدد ممکن است تفاوت جهان مطلوبی باشد که توان ساختناش را نداریم ولی نمیتواند آن قدری باشد که چرخدندههای یک امپراطوری را بچرخاند.
دوم - کسی اگر “خودی” نباشد نمیتواند یک کسب و کارِ بزرگ شبیه دیجیکالا داشته باشد.
بین تمام چیزهایی که این روزها در مورد ماجرا خواندم این احتمالا مهمترین حرفیست که دارد بین ما میچرخد. حرفی که مربوط به زمانهی ما نیست و در انقلاب ۵۷ هم یک باور عمومی بود. باوری که در دادگاههایی که آقای خلخالی برگزار کرد هم وجود داشت. آدمهای زیادی به این جرم محاکمه شدند که “کسب و کار” بزرگی داشتند و “همه” باور داشتند کسی اگر خودی نباشد نمیتواند یک کسب و کار بزرگ داشته باشد. البته گمان میکنم کلمهی “محاکمه” کمی برای آنچه در آن دادگاهها گذشت بیمعنی باشد ولی اجازه دهید به جای اشاره به کلمهی محاکمه در موردمعنی “باور همگانی” چیزی بنویسم و برای نوشتن کمی در تاریخ به عقب برگردم.
آنچه ما از تاریخ میشناسیم و مرور میکنیم مربوط به آدمهای سرشناس است که “جامعه” را تغییر دادند ولی این شناخت چیزهای زیادی را به ما توضیح نمیدهد. چیزهایی که مربوط به همین من و شماییست که این لحظه در این جامعه حاضریم این که در تاریخنویسی سنتی جایی برای مردمان غیر مهم وجود ندارد به این معناست که نقش آدمهای عادی در وضعیت آن روزگار “نامرئی”است. مثالی که قصد دارم با اشاره به آن منظورم را توضیح دهم بزرگ شدن تهران در عهد ناصری است.
در همهی کتابهای تاریخ دلیل بزرگ شدن تهران سفرهای ناصرالدینشاه به “فرنگ” است ولی این نگاه به ما توضیح نمیدهد چرا بزرگ شدن تهران بعد از سفر اول یا دوم ناصرالدینشاه به فرنگ اتفاق نیفتاد و حتما سلطان باید از سفر سوم برمیگشت تا تهران بزرگ شود. آنچه اینجا دور انداخته شده و به آن اشاره نمیشود مردم عادی و باورهایشان است. روزگاری که داریم از آن صحبت میکنیم روزگار وبا است و “باور همگانی” در مورد وبا این بوده که وبا در هوا است. پس باید درها را باز گذاشت تا هوا بچرخد. نباید جای تنگ بود. هوا توی کوچهها، خانهها و شهر نمیچرخیده.
در این مثالی که نوشتم احمقانه بودن گفت و گوی غالب پزشکی اهمیتی ندارد. مهم عقلانیتی است که ایجاد کرده. باور جمعی آدمهایی که در تاریخ بهشون اشارهای نمیشه تهران رو بزرگ میکنه و ما با این که فاصلهی زمانی زیادی از اون نداریم ازش بیخبریم. هر باوری وقتی که “غالب” میشه عقلانیتی رو درست میکنه حتی اگر باور درستی نباشه. و این دلیل اصلی من برای نوشتن این متنه. به این شکل از درک جهان توی جامعه شناسی میگن نظریه-روش تبارشناسی و من از اینجا باهاش آشنا شدم ولی حالا که مختصری بهش اشاره کردم اجازه بدید ازش بیشتر استفاده کنیم.
باوری که پدران و مادران ما چهل و چند سال پیش داشتند هنوز بین ما باقی مونده با این تفاوت که در اون روزگار کسی اگر “طاغوتی” نبود نمیتونست کسب و کاری به بزرگی برادران خسرو شاهی داشته باشه و حالا کسی اگر “سپاهی” نباشه نمیتونه کسب و کاری مثل برادران محمدی داشته باشه. من کمی میفهمم که آدم وقتی چیزی رو نداره یا به چیزی نمیرسه چه مکانیزمهای دفاعیای درش فعال میشه تا وضعیت موجود خودش رو بپذیره ولی همزمان میفهمم که “غلبه” این باور که به شکل مشکوکی دوباره داریم ازش حرف میزنیم تنها یک عقلانیت تولید میکنه.
عقلانیت تولیدی ما در امروز هیچ تفاوتی با دیروز نداره و من به این دلیل به دوباره پُررنگ شدناش با تردید نگاه میکنم که اگر حکومت تغییر کنه حکومت بعدی به سادگی تمام کمپانیهای آنلاین رو به نام خودش سند میزنه و پشتیبانی مردم رو هم داره. مردمی که ما باشیم و مردمی که باور داریم “کسی اگر “خودی” نباشد نمیتواند .. .”
اما ماجرای عقلانیتهای ایجاد شده از باورهای عمومی به همین خلاصه نمیشود. گفت و گوی غالب که در مورد “پول” بهش اشاره کردم و این که سپاه اگر پول نداشته باشه به جایی نمیرسه هم در همین نظریه-روش قابل بررسیئه. این باور عمومی که زندگی با پول پیش میره سبب میشه که این عقلانیت ایجاد شه که سپاه هم با پول پیش میره و حالا اگر سپاه پول نداشته باشه متوقف میشه. این عقلانیت به شدت خطرناکه و نمیتونه اون آدمهایی رو توضیح بده که “کفن” به تن میکنند یا حاضرن برای حکم “رهبر” خودشون رو به کشتن/شهادت بدن. ما وقتی چیزی رو نفهمیم که چهطور کار میکنه فقط “شانس” میتونه بهمون در مواجهه کمک کنه.
موضوع بعدیای هم که فقط میخوام بهش اشاره کنم چون بیرون توانِ تخمین احتمالات عقلانی منئه رهبر جمهوری اسلامی است. آیا اونچه تعیین کنندهست نقشی است که در نتیجهی غلبه یک گفتار به وجود آمده یا شیوه غلبه اون گفتار؟ ما وقتی "مقصر اصلی" رو در شمایل یک ژنرال میبینیم که بازوی نظامیاش وضعیت امروز رو ممکن کرده جزئیات زیادی رو از معادلهی امروز بیرون میاندازیم که همون جزئیات دلیل وضعیت موجودند نه یک رهبر و امیالی که در سر داره/داشته.
به جای نتیجهگیری
میدونم که این نوشته میتونه و باید ادامه داشته باشه ولی بررسیاش از اینجا به بعد، بیرون جرات یا دانش منئه. میدونم که در مورد تحریم دیجیکالا مشکل "توهم فعالیت سیاسی" چهقدر میتونه پیش برنده باشه ولی معتقدم اونچه داریم در موردش حرف میزنیم تنها با نشون دادن نادرستی "توهم فعالیت سیاسی" قابل درک نیست. من فکر نمیکنم پولی که داره تو دانشگاههای سایبری هزینه میشه به تمامی دور ریخته شده برای همین نتیجهگیری رو به خودتون واگذار میکنم و پاراگراف بعدی رو برای برادران محمدی مینویسم و برای آدمهایی که آقا حمید محمدی بهشون میگه ارزشی و برانداز.
چرا به دیجیکالا حمله میکنیم
البته که این را نه فقط برادران محمدی که برای برادران آرماندهی یا باقی آدمهایی که در راس کسب و کارهای مختلف بهشان حمله میشود هم مینویسم. آنچه قصد دارم به آن اشاره کنم مسئلهی “قابل تشخیص” بودن است. نام رابرت ساپولسکی را هم مانند فوکو در نظریه-روش تبارشناسی میتوانید جست و جو کنید. زیستشناس است و یکی از کارهایی که در مطالعهی گور خرها انجام داد سبب شد دانش بیشتری از رابطهی شکار و شکارچی داشته باشیم. دانش پیشین جانورشناسی میگفت که یک شیر شکار خود را به دلیل ضعیفتر بودن نسبت به گله انتخاب میکند و باور من هم در مورد گور خرها این بود که خطوطی که روی بدنشان دارند برای استتار در طبیعت است و پیش از خواندن ماجرای “قابل تشخیص” بودن حتی به این فکر هم نکرده بودم که چهطور حیوانی به آن بزرگی با خطوط سیاه و سفید ممکن است در طبیعت استتار شود؟
زمانی که ساپولسکی و تیماش مشغول بررسی گورخرها بودند یک مشکل اساسی داشتند. کافی بود سرشان را برای ثبت جزئیات بچرخانند و دوباره نگاه کنند تا ببینند گورخری که مشغول بررسی بودند را گم کردهاند. اینجا متوجه این میشویم که خطوطی که از آن حرف میزنیم استتار مورد نظر را در برابر طبیعت ایجاد نمیکند. بلکه این استتار در یکی شدن با گله معنی پیدا میکند. گورخرها به این روش پنهان میشوند و راه حل برای مشاهده کنندگان علامتگذاری بود تا سوژهی مورد بررسی را گم نکنند ولی به محض این که با هر روشی یک گور خر را علامت میزدند حیوان بیچاره بدون استثنا شکار میشد.
نتیجه مشاهدات ساپولسکی و تیماش این بود که شکارچی حیوان ضعیفتر را شکار نمیکند. شکارچی حیوانی را شکار میکند که “قابل تشخیص” باشد. من فکر نمیکنم که به دیجیکالا حمله میشود چون “هیچ طرفی” را نگرفته، من فکر میکنم به دیجیکالا و دیگران حمله میشود به این دلیل که “قابل تشخیص”اند.
در همین لحظه که شما اصحابِ خاصِ کسب و کارهای مختلف دارید این را میخوانید بهتر از من لابد میدانید که چند شرکت فینتک در ایران دارند فعالیت میکنند که سرمایههای بزرگتری را جذب کردهاند. که نرخ تسویه ساعتیشان بیشتر از نرخ تسویه روزانهی شماست ولی به این دلیل که “قابل تشخیص” نیستند کسی نه به آنها حرفی میزند و نه اسمی ازشان میبرد.
من فکر میکنم شما در این سالها فرصت داشتید مشاورانی داشته باشید که دربارهی شکل دهی اذهان عمومی سواد بیشتری داشته باشند ولی از این مشاوران استفاده نکردید.مخاطب یک داده آماری نیست که برای کارت سورتینگ از او استفاده کنید و در لابراتوآر تجربه کاربری نگاهاش کنید. مخاطب شما بسیار نیرومندتر و وسیعتر از چیزیست که خیال میکنید و کمتوجهی شما یکی از دلایل وضعیت موجود است. شما وظیفه داشتید در خلال این سالها این آگاهی را ایجاد کنید که “هویت”سرمایهگذار در بسیاری از نقاط دنیا قرار نیست برای عموم مردم مرئی باشد. “خصوصیت”سرمایهگذار این است که قابل پیدا شدن با “گوگل کردن” نباشد و بسیاری چیز دیگر که لابد به آن فکر کرده یا خواهید کرد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نگاه مسعود فراستی
مطلبی دیگر از این انتشارات
آریا، برنامه نویس جوان ?
مطلبی دیگر از این انتشارات
مراحل عملیاتی: شروع و برنامه ریزی