نیمنویسندهای که میکوشد اثری داشته باشد | قانونی که در برابر زندگی خم نشود، شکسته خواهد شد
چرا شرافت و حقیقت در ویرگول مردهاند؟
شب گذشته، پیش از خوابیدن، آمار بازدید مطالب را بررسی کردم، و مطلبی با عنوان «متن سرودِ زن اثر مونا برزویی و مهدی یراحی (برای همخوانیهای بیشتر و پرشورتر)»، ۱۷۰۰۴ بازدید داشت. امروز، وقتی به خانه برگشتم و آمار را بازدید کردم، بسیار متعجب شدم. آمار «بازدید امروز» افزایش را نشان میداد، اما این افزایش در «بازدید کل» نمودی نداشت!
آماری که در ادامه میآید، آمار بازدیدی است که در طی چند ساعت اخیر، با هر بار تازهسازی صفحه از طرف ویرگول به من اعلام شده است:
و همینطور آمار چپ تصویر پایین و پایینتر میآید و آمار وسطی بالا و بالاتر میرود...
سفر تلخ به گذشته نهچندان دور...
حدود اواسط مهرماه بود، که دسترسی به حسابهای ویرگول برای یکی دو روز ناممکن شد. ویرگول این اشکال را «به علت دستور مراجع ذیصلاح» عنوان کرده بود.
اما من که از قبل درون حساب کاربری خودم بودم، مشغول کار بر روی چند مطلب جدید بودم و هر از گاهی آمار را بررسی میکردم. چند ساعت بعد دوستم گفت که چرا مطلبم (همین مطلب که در مقدمه هم ذکر خیرش آمد) در گوگل پیدا نمیشود و صفحه «۴۰۴: پیدا نشد» را باز میکند؟
رفتم و دیدم به کل آمارها با خاک یکسان شدهاند و به صفر بازگشتهاند.
این در حالیست که من هر روز چند دفعه از آمارها عکسبرداری و در جایی ثبت میکردم. یعنی حواسم به هر تکانی در آمارها بود.
از طریق صفحه تماس با ما پیامی برای مدیریت ویرگول فرستادم تا ببینم چه مشکلی پیش آمده است، اما هیچ پاسخی به من داده نشد.
وقتی خودم بیشتر قضیه را بررسی کردم، فهمیدم که آخر لینک صفحه از «p12anxxsfc7i» به «d3z5ll4aq0ei» تغییر داده شده است. به همین خاطر مطلب در گوگل پیدا میشد، اما به «404: Not Found» برمیخورد. همین تغییر لینک هم باعث شد که تا روزها مطلب بازدید نگیرد و در هیچکجا پیدا نشود، و همین هم باعث شده بود که آمار بازدید به کل پاک و سفید بشود... (درست به همین خاطر است که ویرگول بعد از انتشار یک مطلب، به شما اجازه ویرایش و شخصیسازی لینک را نمیدهد؛ هرچند خودش ممکن است این لطف زوری را به شما بکند و لینک جالبتری را به شما اختصاص بدهد.)
تا اینکه در حوالی ۱۷ یا ۱۸ آبان، لینک جدید جایگزین لینک ازدسترفته قدیمی در موتورهای جستجو شد و بازدیدها افزایش پیدا کردند. (اما روزهای رفته دیگر باز نخواهند گشت...)
همچنین که در آن زمان، ویرایش مطلب «دیکتاتوری چیست و دیکتاتور کیست؟» هم برای من ناممکن شده بود. وقتی صفحه باز میشد، فقط یک سفیدی محض به چشم میخورد، با علامت ویرگول در سمت راست، و عکس کوچک پروفایلم در سمت چپ.
در اینباره هم پیامی ارسال کردم و پاسخی دریافت نکردم.
چند وقت بعد، پیامی در خصوص فایل خروجی ویرگول ارسال کردم، که چرا در آن اطلاعات حساب کاربری و کامنتها و... وجود ندارند، و یا اگر میتوان از این موارد هم خروجی گرفت، باید از کجا این کار را انجام داد (البته در قالب سه پیام جداگانه).
این سه پیام، نشان میدهند که مدیران ویرگول پیامهای من را دریافت کردهاند و با این حال هیچ اهمیتی به آنها ندادهاند.
من اینطور نتیجه میگیرم که پشتیبانی ویرگول اهمیتی برای کاربران معمول خودش قائل نیست، و فقط به دنبال کسب درآمد از نویسندههاییست که به رایگان برای او محتوا تولید میکنند. یعنی همهچیز به نام او تمام میشود، و او جز به سود خودش، به هیچچیز نمیاندیشد.
من هم تا مدتی دیگر حوصله نوشتن در ویرگول را نداشتم و فقط گاهی سر میزدم و مطالب دیگران را میخواندم...
بازگشت به آینده نیمهسوخته...
حالا من نشستهام و ذرهذره میبینم این ظلمی را که مسئول این فضای کوچک، این سرزمین محصور در دیوارهای فیلترینگ، به کارهایم میکند، و هیچکس پاسخی نمیدهد. میگویند بنویسم برای مردم و بنویسم برای آگاهی، و من هم مینویسم. اما چهطور میخواهند از دیگران انتظار داشته باشند که به این سرزمین اعتماد کنند، وقتی به عنوان یکی از معدود وبلاگهای داخلی، با نویسندگان خودش همچون بردگان مصری سازنده اهرام رفتار میکند؟
آن زمان، ایمیلی از طرف ویرگول هک شد و لو رفت و در اینترنت پخش شد، با یک داستان بیسر و بیته و بیسند، گفتند که کار مراجع قضایی بوده. مهرماه گفتند کار مراجع ذیصلاح بوده. این یکی برای چه کسیست؟ مراجع تقلید؟ مراجع دینی؟ مراجع قانونی؟ مراجع جهانی؟ ...
بگذریم از آرزوی موفقیتی که برای آنهایی میکنند که دست در سانسور و تحریف و ممنوعیت دارند. بگذریم از اطلاعاتی که ویرگول هر لحظه میتواند مثل چند کیلو خیار تازه و در بستهبندی شیک صادراتی، با نامهای عاشقانه، برای «مراجع» بفرستد و آنها به طرفداری از تو، بیایند و کل مطالبت را به باد بدهند و تو را به زمین ارزانی بدارند!
ویرگولی که حاضر است از نویسندهاش پول بگیرد تا برایش تبلیغات کند، و در عین حال هیچ ارزشی برای کار و تلاش و زحمت و متن و اندیشه او قائل نیست، چهطور انتظار دارد که حرفهای آیندهاش باور شود و در باور حرفهای گذشتهاش شک و تردید راه نیابد؟ نویسندهای که نهتنها راه درآمدیای از ویرگول ندارد، بلکه باید برای دیده شدن خرج هم بکند.
و آنها که مثل من «پول» خرج نمیکنند و سعی میکنند فقط محتوای خوب تولید کنند و با ویرایش و تصحیح مطالب خودشان، محتواهای تمیز در اختیار مردم و مخاطبان قرار بدهند، حق ندارند این همه بازدید داشته باشند و باید در آمارشان دست برد، تا بفهمند که حق ندارند مطلب خوب تحویل بدهند، مگر اینکه اول خراج این گذر را به گردنهنشینان بپردازند.
من هیچوقت برای هیچکدام از مطالبم «افزایش بازدید» نخریدهام، و فقط یک بار از طرف انتشارات «کیبوردی برای آزادی» برای مطلب «دیکتاتوری چیست و دیکتاتور کیست؟» این کار انجام شد. که البته با بررسی جزئیاتی که در تصاویر پایین موجود است، خواهید دید که این «افزایش بازدید» تقریبا هیچ فایدهای نداشته و بازدید آنچنان تغییری نکرده است! (البته من از انتشارات «کیبوردی برای آزادی» به شدت متشکرم که مطلب مرا قابلتوجه یافتند و به عنوان تشویق و کمک به من، این کار را انجام دادند.)
به نظر من، اگر انتشاراتی بخواهد روی برخی از مقالاتش سرمایهگذاری کند، امری پسندیده است. مثل این است که بخواهد ویترینش را تزئین کند تا مخاطبین ترغیب به خواندن محتواهایش شوند؛ و در نتیجه تعداد مخاطبهایش افزایش پیدا کند. اما اصلا این کار را از سوی نویسنده نمیپسندم. به نظرم نویسنده باید آنقدر مطلبش را غنی و متناسب با خواست مخاطب نوشته باشد، که با ارزشمندی خود محتوا، بتواند بازدید بیشتری را جذب کند. ترجیح میدهم مخاطب نویسنده را پیدا کند، و این فقط «انتشارات» باشد که به دنبال نویسنده بدود. چرا که نویسنده آمده تا خودش، نگاهش و نظرش را در اختیار دیگران قرار بدهد. نه اینکه صرفا کلمات را بفروشد و سود کسب کند. (البته سود و فروش در درجه دوم اهمیت دارند، اما نه آنقدر که نویسنده و کارش را تحت تأثیر قرار بدهند!)
اما راه درآمدیای که ویرگول برای نویسندههایش تدارک دیده چیست؟ تبلیغات نشان میدهد و سهمی به نویسنده میپردازد؟ امکان حمایت از نویسنده را برای مخاطبان در جایی قرار داده؟ به ازای تعداد کلمات حقوق میدهد؟ به نسبت مخاطبانی که هر مطلب جذب کنند حقوق میدهد؟ نه، هیچکدام نیست؛ چون اصلا چیزی نیست...
البته نویسندهها هم مجبور به نوشتن در ویرگول نیستند، و میتوانند بروند و در سایتهایی مثل Blogger و Wordpress و... بنویسند. حالا اگر آنها فیلتر هستند و دسترسی به آنها ممکن نیست و اینترنتهای سیمکارتها پاسخگوی آپلود مطالب و تصاویر نیستند و هر مشکلی که هست، تقصیر خود آنهاست، که محتوایشان را طوری مینویسند که سایتهای داخلی، مجبور به هزار جور کار در مقابل آنها، و البته فقط به خاطر درخواست «مراجع قانونی و قضایی» میشوند.
و باید بگویم که ما در ایران آنقدر آزادی بیان داشته و داریم، که ترس نویسندگانی که مخالفتهایی با قوانین دارند و قصد دارند آنها را از این طریق مطرح کنند و امکان هر اتفاقی را برای خود پیشبینی میکنند، به کل از توهم آنهاست و واقعیت ندارد. وگرنه در تاریخ وبلاگنویسی در ایران، هیچگاه وبلاگنویسی برای نوشتههایش راهی دادگاه نشده و پایش به زندان و حکم اعدام نرسیده! همانطور که هیچوقت با خبرنگارها کاری نداشتیم و همیشه توانستهاند اخبار واقعی و بیطرفانه و منصفانه را تحویل بدهند، و همیشه با دید بسیار روشن و خوب به همه مسائل نگاه کردهاند و این اجازه را داشتهاند که تحلیلهای خودشان را ارائه بدهند (و البته درست به همین خاطر است که روزنامهنگار و مقالهنویسی مثل خاشقچی اینقدر دل ما و مسئولین کشور ما را به درد میآورد، که «اگر ایران بود، حالا زنده بود و مشغول کار»، درست مثل خبرنگارانی که در این صفحه ذکر خیرشان آمده)!
البته اگر بخواهم منصف باشم، ویرگول یک شبکه اجتماعی وبلاگنویسی است (درست مثل والد اصلی ایده ویرگول، یعنی Medium). حالا این شبکه اجتماعی، یک سری قوانینی دارد که درست مشابه شبکههای اجتماعی دیگر هستند. مثلا اگر اینستاگرام و فیسبوک و توییتر به خودشان اجازه میدهند که پیامهای مرتبط با «قاسم سلیمانی» را به بهانه «ترویج تروریسم» و... پاک کنند و حسابهای کاربری را تعلیق کنند یا به کل ببندند، ویرگول هم حق دارد که توی دهان نویسندهای بزند که مخالف با قوانین کشور نظری میدهد. حق نویسنده هم همین است، که به جای دیدن خوبیهای کشور و نکات مثبت، نشسته و یک مشت منفیبافی کرده و چرندیات به خورد مخاطب داده است. اکثر این نویسندهها هم که دروغ میگویند و از کشورهای خارجی برای نوشتههایشان پول میگیرند تا اینطور نفاق به جان مردم بیندازند.
حالا اگر کسی اعتراض کند که کار اینستاگرام و فیسبوک و توییتر خیلی بد بوده و «آزادی بیان» را نقض کردهاند و...، پس حتما قصد دارد که بیاید و خیرخواهی و عمل پسندیده ویرگول را هم زیر سؤال ببرد، که یعنی خودش را لو داده که منافق است. منافق هم که جایش وسط جهنم است، چه در دنیا و چه در آخرت.
سخن پایانی بر آوارههای سوخته...
وقتی ویرگول به خودش اجازه میدهد که اطلاعات کاربرش را (هرچند فقط چند IP باشد) در اختیار دیگران قرار بدهد؛ وقتی به خودش اجازه میدهد که لینک مطلبی را تغییر بدهد تا بازدیدش محدود شود؛ وقتی به خودش اجازه میدهد که به پرسشهای منِ نویسنده پاسخی ندهد؛ و وقتی «آرزوی موفقیت» میکند برای کسانی که دارند در دستگاه قضا و ارشاد و قانون، سانسور و تحریف و تخریب و تحقیر و تنبیه را رقم میزنند؛ وقتی به خودش اجازه میدهد در آمارها دست ببرد و مجموع آنها را تغییر بدهد و اطلاعات غلط در اختیار نویسنده بگذارد؛ یعنی روزی به خودش اجازه خواهد داد که اطلاعات شخصی مرا در سیستم خود ثبت کرده، و سپس در اختیار همان دستگاهها و نهادها قرار بدهد و جان مرا به خطر بیندازد.
وقتی کسی به خودش اجازه میدهد که تخممرغی را بدزدد، و بزرگترش او را تشویق میکند، ذرهذره پیش میرود و دست به کارهای بزرگتر میزند، تا اینکه در نهایت شتردزد هم میشود.
البته ما هنوز اینجاییم و نفس میکشیم. مینویسیم و میخوانیم. نظر میدهیم و نظر میشنویم. میخندیم و میگرییم... هنوز، زندهایم...
اما چه کسی میداند تا کِی... ؟
اطلاعات جزئی اضافه:
تصاویری که در ادامه آمدهاند، متعلق به تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۱، و ساعتهای ۱۲:۳۵ تا ۱۲:۳۸ هستند:
در صورتی که این آمار صحیح باشد، پس آماری که در صفحه اصلی آمار ذکر میشود دروغ است؛ و در صورتی که آن آمار صحیح باشند، این آمار جزئی که ویرگول در اختیار نویسنده قرار میدهد دروغ است!
توجه: اگر این مطلب حذف شد، بدانید که کار خودم نیست. چرا که من هیچوقت هیچیک از مطالبم را حذف نمیکنم، و فقط آنها را ویرایش میکنم (این را میتوانید از پایان مقالات «لباس و جنسیت» و «دیکتاتوری چیست و دیکتاتور کیست؟»، در قسمت «تاریخچه ویرایشات» متوجه شوید).
اگر ویرگول پاسخ درخور و مناسبی داشت و در اختیار من و مخاطبین گذاشت، حتما در همین صفحه یا در صفحهای تازه، ذکر خواهم کرد. همیشه هم آماده عذرخواهی بابت اشتباهاتم هستم، به شرطی که واقعا اشتباهی کرده باشم. وگرنه که میتوانند «حلالحلالم را به آسمان هم برسانند»!
۵ آذرماه ۱۴۰۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
الگوریتم اینستاگرام: ۶ روش برای رفتن به اکسپلور
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرار از سردرگمی در CSS: متدولوژی های CSS
مطلبی دیگر از این انتشارات
مطالعات اقتباس: پیشدرآمد