چطور نویسنده مبتذلی نباشیم؟


چطور نویسنده مبتذلی نباشیم؟
چطور داستان های عمیقی بنویسیم؟
آیا کسی به نوشته‌های ما اهمیتی می‌دهد؟

خیلی وقت ها برای ما علاقمندان به نوشتن، یک تردید اساسی روی می‌دهد. یک مرتبه وسط خوانش یا دست‌ورزی هایمان همه چیز را رها می‌کنیم و از خودمان می‌پرسیم:
حالا گیرم که طرحم خوب از آب در آمد و توانستم خوب بپرورانمش؛ که چه؟ کدام بی‌کار و عاری به من و داستان‌‌هایم اهمیت می‌دهد؟
اصلا چرا باید بنویسم؟
من نه به قُله‌هایی مثل چخوف و بالزاک و فاکنر، که به نویسندگان مقبول همزبانم هم نمی‌رسم.
چطور بنویسم که ادبیات زرد و یا قهوه‌ای(!) حاصلش نباشد؟ چطور بنویسم که مثل برخی از به اصطلاح نویسندگان تجسم ابتذال نباشم؟ این‌ها مشتی از خروار‌ها نشخوار ذهنی علاقمندان به نوشتن است.

شاید نتوان پاسخ قطعی به دغدغه های مذکور داد. شاید علاوه بر همه معیار ها و جنبه‌های فنی و هنری و محتوایی، موارد دیگری نیز وجود داشته باشد که در توفیق یا عدم توفیق یک اثر ادبی-هنری موثر واقع شود اما با رعایت برخی جنبه‌ها شانس ما برای خوانده شدن بالاتر می‌رود. بیایید صادق باشیم ما همه برای خوانده شدن می‌نویسیم. پس لازم است یک سری مطالب را پیوسته در ذهنمان مرور کنیم:

الف) فرمِ هنری، اکتسابی است. بله، چگونگی نوشتن را می‌توان آموخت اما محتوای هنر بسته به شخصیت هنرمند و ذهنیت او آفریده می‌شود. تجربه زیسته، یک معدن بسیار غنی از موضوعات اصیل و خطیر و مهم و فاخر است. فکر می‌کنید چرا همینگوی از جنگ می‌نوشت؟ آیا فئودور داستایوسکی می‌توانست از جنگ بنویسد؟ آیا همینگوی می‌توانست مثل داستایوسکی از مبارزه خیر و شر در قلب انسان بنویسد؟ هرمان ملویل پیش از نوشتن موبی دیک در یک کشتی صید نهنگ حضور داشته است. تولستوی رمان رستاخیز را نوشت و در آن عصاره فهم خود از زندگی و نقد‌هایش به جامعه را ترسیم کرد. بنابراین، از آن جا که تجربه زیستۀ هر یک از بزرگان ادبیات منحصر به فرد بوده است هر کدام دنیای متفاوتی را در رمان هایشان خلق کرده‌اند. همینگوی از جنگ می‌نوشت و خوب هم می‌نوشت چون او در جنگ اول جهانی یک سرباز بود و تلخی جنگ را بی‌هیچ واسطه‌ای درک کرده بود. احمد محمود از کار و نابرابری و خرافه و غربت و خانه‌خرابی می‌نوشت چون همه این موضوعات در آب و هوای شرجی جنوب، دَرهَم تنیده شده بود. بنابراین تجربه زیسته هنرمند و آنچه محیط به وی تحمیل کرده در تکوین جهان‌بینی وی بسیار موثر است و نویسنده مجاز نیست سراغ موضوعاتی برود که آن ها را به صورت مستقیم یا با واسطه‌ای قابل قبول درک نکرده است.

ب) هنر برون داد سوژه (فاعل شناسا یا همان انسان) است. و سوژه محصول محیط و وراثت. شاید برای کاستی‌های وراثت نتوان علاجی یافت اما کم و کاست محیط را می توان تا حدودی تعدیل کرد؛ هر قدر خودمان را با انسان های عمیق و باتجربه، متفکران اصیل و آثار فاخر ادبی و هنری دمخورتر کنیم دغدغه‌های جدی‌تری در ما شکل خواهد گرفت. در این جا پرسشی مقدر وجود دارد:«با چه متر و معیاری می‌توان افراد و آثار فاخر و اصیل را برگزید؟» یکی از مهم ترین این معیار ها تفکر انتقادی است. آثاری که جهت گیری انتقادی و دغدغه‌مند دارند و به مسائل اساسی وجودی بها می‌دهند اهمیت زیادی دارند. از معیار های دیگر هم می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

آدم های اصیل صادق‌اند و مسئولیت پذیر، شعار نمی‌دهند. اگرکارهایشان خوانده نشد نمی‌گویند دنیا من را کشف نکرد و من از زمان خودم جلوتر بودم. نمی‌گویند من برای دل خودم می‌نویسم. کسی که برای دل خودش بنویسد یقینا آن را منتشر نمی‌کند! آدم های اصیل گله‌ای و فله‌ای نیستند. نسخه‌های کلی نمی‌پیچند. ادا در نمی‌آورند و کلیشه ای نیستند. باور کنید ایده از فقر به دام فحشا افتادن دیگر یک کلیشه بی مزه شده. در فقر هزار چیز دردناک‌تر هم هست مثل نداشتن عزتمندی و رنجوری روان. آدم های اصیل در هر حوزه‌ای سرک نمی‌کشند و همه‌چیزدان نیستند. آن ها دائم در حال تغییرند و از رکود در هراس‌اند. درست بر عکس کسانی که تغییر کردن را به دلایل احمقانه ایدئولوژیک یا غرور و خودبینی پست می‌شمارند و نشانه حزب باد بودن. انعطاف(معقول) در نظر و عمل از ویژگی های مهم آدم های اصیل است. آن ها هیچ چیزی را واقعا نمی‌دانند اما بدشان نمی‌آید بدانند. دلشان می‌خواهد برای حقیقت جان فشانی کنند. برای حقیقت هزینه بدهند. در مورد هیچ چیزی مطمئن نیستند و می‌دانند دنیا بسیار گیج کننده و سرشار از ابهام است.

ج) مطالعه فلسفه و روان شناسی و آثار شاخص ادبیات جهان و حتی شاید تاریخ از یک‌سو و از سوی دیگر تامل در باب مهم ترین مشکلات مشترک بشری و مشاهده پدیدار شناسانه مردم کوچه و بازار و الهام گرفتن از آن‌ها نویسنده را به دوری از زرد نویسی کمک می‌کند. مهم ترین دغدغه‌های مشترک بشری از نظر فلسفه و روان درمانی اگزیستانسیال هراس از مرگ، هراس تنهایی، هراس از آزادی و مسئولیت و هراس از پوچی هستند. این ها مشکلات معنوی مشترک نوع بشراند. علاوه بر این‌ها هر اجتماع و قومیت بنا بر جایگاه و میزان تکامل خود در تاریخ مشترکشان مسائل دیگری نیز دارند؛ نابرابری، جنگ، فقر، استبداد و بی شمار مسئله دیگر که در عرصه اجتماع وجود دارند از این جمله‌اند.

د) ممکن است یک داستان به عشق و علاقه و وابستگی و رابطه هم بپردازد. عشق یک موضوع خطیر و با اهمیت است. شوپنهاور بن‌مایه سعادت و شقاوت را توامان در روابط می‌جُست و به واقع هم چنین است. باور کنید داستان‌های عاشقانه‌ای که دست آخر عاشق و معشوق برادر و خواهر از آب در می‌آیند حرفی برای گفتن ندارند. داستان‌های هندی‌گونه و رمان هایی که حول فانتزی های یک شخصیت رقم می خورند تنها کاغذ‌ها را حیف و میل می‌کنند و چه بسا اگر بجای کتاب دستمال توالت می‌شدند مفید‌تر ‌بودند. باید از ابتذال پرهیز کرد و به جایش به هر آنچه مربوط به دغدغه های جدی و مهلک یا حوادث تلخ و حتی بامزه یا پوچ زندگی است پرداخت. مهم این است که به نحوی به ترسیم آن پرداخته شود که پا از ورطه واقعیت به فانتزی و ابتذال کشیده نشود. معنای ابتذال در این گفتار فساد اخلاقی نیست. معنای ابتذال پوچی و بی معنایی است بیهودگی است و تهی مایگی. در توصیف صندل و لباس و شنل و رژ و لاک سرخ و بوسه و دزدکی پاییدن دختر همسایه نوشتن وقتی مجاز است که مسئله مهم تری در میان باشد. پای مرگ و زندگی اگر نه، پای یک امر خطیر در میان باشد. مثلا استحاله عشق به مرور زمان. بی اعتبار بودن عشق‌ها و روابط، از بین رفتن احساسات به مرور، ندانستن قدر افراد و تبعات ناشی از آن، هزینه های گزاف ممکن در اثر یک انتخاب عاشقانه و ...

به عنوان مثال تولستوی با نوشتن آناکاری نینا و فلوبر با نوشتن مادام بواری بزرگترین عاشقانه‌های غیرمبتذل و با اهمیت و در عین حال هنرمندانه را رقم زده‌اند.
دنیای عینی عمیقا بی معناست اما دنیای داستان هدفمند است و واجد معنا یا معانی. در غیاب معنا، هنر و ادبیاتی وجود ندارد. صرفا مصالح این دو وجود دارند. پس داستان باید غایت مهمی مد نظر داشته باشد.

هـ) در روزگای که همه ه/کسره هستند تو نیم‌فاصله باش!

جنبه فُرمال نوشتن بسیار مهم است. آموختن درست نویسی واژگان، به کارگیری درست کنایه‌ها، رعایت دستور زبان و عدم تجاوز از ساختار زبان معیار بسیار بسیار مهم است. متاسفانه امروز بیش از هر زمان دیگری این جنبه مورد غفلت قرار می‌گیرد. باید گفت کسی که دستور زبان مادریش را هم نمی‌داند هرگز نخواهد توانست نویسنده حتی یک مقاله جالب باشد! چنین کاری حتی اگر بهترین ابتکار و برترین مضمون ممکن را هم در خود داشته باشد هرگز خوانده نخواهد شد و هیچ کس به آن جز برای تمسخر اهمیت نخواهد داد!


د) هنر را و زیبایی شناسی را بشناسیم. زیبایی یعنی چه؟ زشت و زیبا آیا مفاهیمی عینی هستند یا انتزاع ذهن بشرند؟ هنر چه نسبتی با اخلاق دارد؟ هنر را چگونه می توان تعریف کرد که همه اقسام متفاوت هنر را در بر بگیرد؟ برای این منظور کتاب های مختلفی وجود دارد اما یکی از راه های بسیار مفید برای آشنایی با این امر خواندن کتاب حقیقت و زیبایی بابک احمدی است. این دوره به صورت صوتی در اپلیکیشن کست باکس با نام درسگفتار فلسفه هنر بابک احمدی نیز موجود است.


مخلص کلام این که ادبیات ما از شخصیت ما جدا نیست. اگر شخصیت مبتذلی نداشته باشیم و توسط دغدغه‌های احمقانه و بچگانه محاصره نشده باشیم حتما نوشته هایمان خوانده خواهد شد؛ شاید نه خیلی پر تیراژ و نه آن قدر تحسین‌بر‌انگیز مثل نویسندگان نام‌آور و با تجربه اما بی شک به مرور خوانندگان خودش را پیدا خواهد کرد. پس تقویت تفکر و توجه به پرورش فکر و شخصیت در نوشتن بسیار مهم است.
خلاصه این که فیلسوف زندگی خودت باش. سوالاتت را بپرس و کنایه هایت را بزن. از تردید هایت خجالت نکش. هر حرف مفتی را به راحتی آب خوردن باور نکن و روراست و واقعی باش. ادا در آوردن همیشه به ضرر آدم تمام می‌شود. حتی در زندگی روزمره.

نویسندگی به کارگیری آرایه های بدیع و کنایه های دهان پر کن و پر طمطراق نیست. خودنمایی و منم منم ممنوع. تقلید ممنوع. نویسندگی بیش از هر چیز صراحت و سادگی و تامل و تفکر است. یک نویسنده جدی حتی اگر یک داستان طنز هم بنویسد اهمیت اثرش را حفظ خواهد کرد.

پس بیایید:

از چیزی روایت نکنیم که آن را به نحو مستقیم یا غیر مستقیم در زندگی شخصی و جمعی‌مان تجربه نکرده‌ایم.
از کلیشه پرهیز کنیم.

اصیل و صادق باشیم.

درست بنویسیم.

آثار معیار را مطالعه کنیم.

فیلسوف زندگی خودمان باشیم.

پا نوشت اول:

نوشتن فرمول قطعی ندارد اما شاید فرمول زیر آن قدر ها هم از حقیقت ماجرا دور نباشد:

(دستور زبان+ آموزش ساختار داستان) *(تجربه زیسته+نگاه انتقادی)= ادبیات فاخر

پانوشت دوم:
اگر فکر می‌کنید چیزی از قلم افتاده در کامنت‌ها اضافه کنید تا من هم از شما بیاموزم.?

پا نوشت سوم:

کتاب هایی مثل این در شناخت نویسنده های خوب و آموختن از زندگی آن‌ها کمک می‌کنند: