Stay Foolish ٫ Stay Hungry
چندخطی درباره این روزها
من این چندروز هزاربار کلمه چیدهام تا چیزی بنویسم؛ اما نشده است. بارها هم چیزی نوشتم، منتشر و بعد، پاک کردم.
[اینجا دارم بلندبلند فکر میکنم و آنها را مینویسم. دستآخر آدرس یک مجموعهاستوری را هم میگذارم که با آن همدلم.]
۱. تظاهراتِ تاثیرگذار در همه دنیا که منجر به تغییر قانون و رویههای اشتباه شده است، هدفمند بودهاند. شعارها، خواستها و هدفهای یکسانی داشتهاند. هدف از اعتراضات اخیر چیست؟ تلاش برای لغو قانون حجاب اجباری؟ برچیدهشدن گشت ارشاد؟ یا براندازی نظام؟ دقیقا کدامیک؟ چطور از شعار زن، زندگی، آزادی و حرکتهای نمادین مثل بُریدن گیسو، درآوردن روسری و... که بخشی از مخالفت با جریانِ حجاب اجباری است به شعارهایی میرسیم که دیگر دغدغه زنان و حجاب نیست؟ بلکه تمامن برای سرنگونی نظام است؟ (لطفن تا آخر بخوانید.)
۲. خب! ما نظامِ درحالحاضر را نمیخواهیم. مایلیم شعار سرنگونی بدهیم! خستهایم! به ما ظلم شده است! البته که حق داریم. ولی بعد از این، کدام گروه، کدام فرد و کدام جناح را سراغ دارید که میتوان حکومت یا تغییر در ساختار نظام را به آنها سپرد؟
جمهوری اسلامی را نمیخواهیم! تا اینجا واضح و مبرهن است؟ چه چیزی میخواهیم؟ به این «چه چیزی خواستن» فکر کردهایم؟! من که فکر نکردهام. همیشه فکر کردهایم که نمیخواهیم، فکر نکردهایم که چه میخواهیم.
برای تغییر یک نظام، باید بیشتر از اعتراضها، بها داد. هیچ انقلابی در هیچ کجای جهان بیآسودگی، خشونت و جنگهای داخلی نبوده است. آیا جامعه ایران، از درون، آمادگی چنین تغییر و بهادادنی است؟! نگاهی به وفاداران نظام و سنوسال آنهایی که حالا وسط آشوبها ایستادهاند، کردهاید؟
شکافهای عمیق قومیتی که هر دم، دشمنان بیرونی بر آتشِ آن میدمند، وضعیت اقتصادی نابسامان، تکافتادگی در منطقه، طمع غرب و امثال رجویها، آنقدر واضح و روشن است که بهجای تغییر براساس خواستِ ما، بیمِ تجزیه و جداشدن بخشهای ایران میرود. چراکه تبعیضهای این چندساله نسبت به قومیتها، هر لحظه، قصه غمانگیز تجزیه را بیشتر و بیشتر توی چشم میکند. ما مایل به تجزیهایم؟ ابدن. ولی هر اقدامی برای تغییر نظام، محال است که به تکهپارهشدن بخشهای ایران منجر نشود.
ما سالهای سال از پسِ هزار مصیبت برآمدیم که همین خاک، خاک بماند. فارغ از حکومت!
روز سهشنبه، دوستانم گفتند در اعتراضات دانشجویانِ دانشگاه شهید بهشتی شرکت کردند. آنها محجبهاند و مخالف گشت ارشاد. آنها محبهاند و مخالف حجاب اجباری. شعارهایشان واضح و روشن بود. حراست با آنها کاری نداشت. پرچمی آتش زده نشد. اموال عمومی هم تخریب نشد. تا اینجا شانهبهشانه همه آن مردم -چه زن و چه مرد- خسته و موردظلم در حکومتی که داعیه دین دارد، میایستم. لطف میکنند؟ نه طبیعتن. من هم جزیی از این مردمم. وقتهای زیادی این ظلم پروبال من را هم قیچی کرده است.
اما از یکجایی به بعد، مسیرم جدا میشود. کجا؟
وقتی اندکامید برای تغییر یک قانونِ اجباری که تضییع حقوق زنان است، کنار میرود و براندازی حکومت مرکزی هدف میشود.
این نظام مطلوب و مشروع است؟ اصلن. (بعد از ماجرا هواپیما نسبت من با حکومت دقیقن مشخص شد.) پایههای نظام بهسببِ فسادهای کلان در زمینههای مختلف سست شده است. بااینحال، برای اینکه ایران، ایران بماند باید برای تغییر بخشهای موریانهخوردهاش تلاش کنیم.
اتفاقهای بزرگ از خردهمقاومتها و تغییرهای اینچنینی رقم میخورد. کاش حالا که بهغمِ ازدسترفتنِ جانِ عزیزی که خواهر ما بود، زمان درستی برای پافشاری و بهعقببردن یک قانون نامنصفانه که جز تضییع حقوق زنان نیست، فراهم شده؛ راه بهخطا نبریم.
من خشم همه آدمها را در این روزها میفهمم. ما کوهِ خشمیم و قرار نیست، همه بههمراهی ما تشویقمان کنند. من برای خواندهشدن نوشتم. در تمامی این سالها، هیچوقت اینقدر واضح و مبرهن درباره چیزی که فکر میکردم، ننوشته بودم.
و اگر که فارغ از خشم، ناسزا و... حرفی هست؛ میشنوم.
اما یکچیز... فقط یکچیز را در تمام این لحظهها قبل از هر واکنش و عاملیتی بهخاطر داشته باشیم: زنانه و مردانه، بهقوت و به بانگِ بلند جلوی خشونت سینهسپر کنیم، اما همانند او نشویم... اگر به شیوه نظام یا گروهی خاص نقد داریم، در برخورد با مخالفان خودمان مثل او رفتار نکنیم.
و اما این سلسهاستوری:
جز اینکه با محتوای آن همدلم، بعد از این مدت، کسی که خودش در تجمعات حاضر بوده، بیشتر از اینکه بخواهد دیگران را بهحضور در معرکه تشویق کند، چند ایراد مهم به شکل اعتراضها وارد میکند. بخوانید و ببینید که میتوانیم قدم بزرگی برای یک قانون برداریم، اگر به بیراهه نرویم.
yun.ir/by46te
همین!
پ.ن: سناریوهای نخنما، برگزاری راهپیماییهای تصنعی در حمایت از خود، نشنیدن خواست و مطالبهگریهای بهحق عمومِ مردم که در ابتدایِ مسیرْ روشن و واضح است، اصرار بر کجرفتاری، توسل بهزور و قُلدُرمآبی و دادن هزینههای کلان برای دشمنشادی و خدشهدارکردن دین... همه اینها بخشِ کوچکی است از آنچیزی است که تمام اینسالها تکرار شد و درسی از آن نگرفتند.
در یکی از این نوشتهها ایده «واکنش نخبگان» مطرح شد؛ اینکه این نخبگان هستند که این خشم مشروع و عمیق مردم را سازوکار بخشند تا منجر به تغییر شود. من نمیدانم چطور میتوان فضای گفتوگو با کسی را باز کرد که اینهمه اصرار بر لجاجت دارد، اما ما سالهاست که شاهد رشد تعداد نظریهپردازان، فعالان اجتماعی حوزههای مختلف علوم انسانی، فلسفهخواندهها، حوزهرفتهها، دینپژوهان، کسانی که دل در گروه جامعهشناسی و علوم سیاسی دارند و... هستیم؛ یکجایی هم انگار لازم است نخبگان ما از حاشیه امن خود بیرون بیایند و شانهبهشانه مردم معمولی بایستند و بخواهند، مطالبه کنند و خشمگین شوند و بخشی از جریان را عهدهدار باشند. وگرنهکه تجربه نشان داده است، نمایندگان هرکدام از جناحهای سیاسی، شخصیتی نمایشیاند که هیچوقت کاری برای مردم نکردهاند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دور وقتت حصار بکش : دور شدن از اینستاگرام
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا من هم به اینستاگرام نیاز دارم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
از نامهها | برای آن کسی که باید