چگونه از خودکشی دیگران جلوگیری کنیم؟

https://vrgl.ir/XYyxn
مطلب زیر رو از آقای معظمی می‌خوندم که باعث شد پیش‌نویس ناقصم که در ادامه پست یادداشت‌ کرده بودم رو کامل و همین امروز منتشرش کنم:
  • «ظاهرا هر چی موج واگیردار خودکشی بالا می‌گیره باز هم برخی رفتارهای ما در قبالش تصحیح نمی‌شه و تغییر نمی‌کنه.


  • دیگه چی باید بشه که افراد، اعم از دور یا نزدیک به شخص درگذشته، و از اون مهم‌تر رسانه‌ها دست کم مطلبی همچون نامه خودکشی رو منتشر نکنند؟


  • این‌جا با نوعی اهمال و بی‌فکری‌عمومی روبه‌رو هستیم. اهمال و بی‌فکری‌ای که اتفاقا مسئولش مستقیما خود ما هستیم.


  • آقایون و خانوم‌ها، نکنید! مطالبی که خودکشی رو «راه حل»، «آسون»، و «انتخابی در بین انتخاب‌ها» نشون می‌دن ننویسید و بازنشر نکنید.


  • صرفن نظر از سست‌بودن وجه استدلالی چنین نوشته‌هایی اصل ماجرا اینه که این مطالب تأثیر احساسی قوی دارند و مستقیما بر کسایی اثر می‌گذارند که زمینه‌ای برای چنین اقداماتی دارند.


  • مسؤول باشیم. هنگام انتشار خبرها فکر کنیم، این چیزها رو منتشر نکنیم.
خودکشی صد در صد قابل پیشگیری‌ست.
خودکشی صد در صد قابل پیشگیری‌ست.

پاسخ به تنها پرسش بنیادین فلسفه

می‌گن:
«علت مرگ، خودکشیه.»
چطور می‌شه جمله‌ای تا این اندازه غلط نوشت؟ مثل اینه که بگیی علت مرگ، مرگه.

علت مرگ همیشه مجهول می‌مونه و شخصی که خودش رو کشت، اون‌چه رو که در دل داشت، با خودش بُرد. دیگرانی رو هم با این پرسش که «چرا چنین کرد؟» برای همیشه عذاب می‌ده، یا تنبیه می‌کنه؛ حتی اگه نخواد.

کامو در همون ابتدای کتاب افسانه سیزیف، به عنوان اولین جمله نوشته:
«مسئله‌ فلسفی‌ای که واقعا بااهمیت باشد، یکی بیش نیست: خودکشی‌. پاسخ به این پرسش که آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه، پاسخ به تنها پرسش بنیادین فلسفه است. هرچیز دیگر بازی کودکانه‌ای بیش نیست. پیش از هر چیز باید به این پرسش پاسخ دهیم.»

و چون خودکشی [در بسیاری از موارد] امری فلسفیه، پس یقینی در کار نخواهد بود و کسی به جواب قطعی نخواهد رسید.

معین دهاز در خبرخودکشی اخیری که از آقای کیومرث پوراحمد سروصدای زیادی ایجاد کرد در بخشی از یادداشت‎‌هاش تعبیر قابل تاملی به کار برد؛ سنجاق‌کردن چند «دلیلِ ممکن و موثر»، ساده‌سازی واقعه‌ست. تحقيرِ خودکشیه. کسی انتخاب کرده بيرون بزنه، و ما از او و همچنین از بيرون، خبری نداریم. من باور ندارم که حتی شخص خودکشی‌کننده از تمام دلایل آگاه باشه و بتونه برای ما قصه کنه، نه در هشت‌صفحه و نه در هشت‌هزار‌صفحه.

‌«خودکشی» یا «مرگ‌ خودخواسته»؟

جامعه شناس‌ها خودکشی رو تجلی فیزیکی مرگ روانی فرد می دونند و از اون‌جا که انسان ابتدا به لحاظ روانی می‌میره و سپس جلوه‌های مرگ جسمی پدیدار می‌شه؛ متوجه میشیم قبل از مرگ جسمی مرگ در جامعه، مرگ در فرهنگ و مرگ در اخلاق رخ داده برای انسانی که دست به خودکشی می‌زنه.

عده‌ای دنبال دلیل و توجیه خودکشی‌اند. هر خودکشی یک پرسشه، بدون هیچ پاسخی. زمان که مردم در برابر این پرسش برتسند، سعی می‌کنند با «دلیل‌یابی» خودکشی رو تحقیر کنند. تقلیل بدن به این دلیل و اون دلیل؛ تا سرانجام‌ واقعه رو برای خودشون رام کنند؛ خبرِ خودکشی رام‌ناشدنیه. ترس‌آوره و به شنونده آسیب می‌زنه. همین‌طور باید ازش یاد کرد. بانیِ هرج‌و‌مرجه و بی‌رحمانه به دست و پاهات می‌پیچه. چرا خودش رو کشت؟ چی بگه؟

او می‌تونه بنویسه:
«من فقط می‌دونم که تحلیل رفته‌‌ام. همین و تمام.»

سه راوی و یک داستان

بخوایم یا نخوایم، هیچ‌وقت مرگ یه تصمیمِ شخصی نیست.

حالا این روزها گفتن این حرف‌ها مد نیست، می‌گذارند پای طرز فکر سنتی؛ ولی مرگ/خودکشی یک نفر مسئله‌ فردی نیست. چندروز قبل با دوستی حرف می‌زدم که روزهای سختی رو می‌گذروند، حین صحبت گفت: «هرروز به خودکشی فکر می‌کنم. دلیلی که نمی‌ذاره خودم رو بکشم اینه که بعد از من، سر مامانم و شوهرم چه بلایی میاد؟ حتما شوهرم خودش رو می‌کشه!»
بعد هم درباره‌ این‌که شوهرش خودش رو می‌کشه یا نمی‌کشه و می‌روه با یه زن ذاتا شاد ازدواج می‌کنه یا نه، شوخی کرده بودیم‌.
ف خیلی بد رانندگی می‌کنه. فکر می‌کنه راننده‌ سفینه‌ فضایی‌عه و جز سفینه‌ خودش در پهنه‌ آسمون هیچ سفینه‌ دیگه‌ای هم نیست. هربار اون موقع سوار‌شدن به سفینه‌اش، بعد از گفتن بسم‌الله، بلند می‌گفتم:

«خدایا خودت می‌دونی من یه مامان و بابا، شیش‌هفت‌تا فامیل درجه یک و دو، چهارپنج‌تا دوست و ۴۴تا بچه دارم در مدرسه دارم؛ خودت به همشون و علی‌الخصوص به بچه‌هام رحم کن و نذار یتیم بشن. تو هم حواست باشه که اگه من بمیرم، من رو می‌کشند!»

فکر می‌کردم من نباشم چه بلایی سر مامان و بابا و و خواهر و برادر و شیش‌هفت‌تا فامیل و چهارپنج‌تا دوستم میاد؟ عمه اسفندِ دود‌شده را دورِ سرِ چه کسی بچرخاند؟ و چشم‌هایش از دیدن چه کسی برق بزند؟ بخوایم یا نخوایم، مرگ ما یک تصمیمِ شخصی نیست.

وقتی خوب می‌شناسی‌ش.

مرتضی قبل خودکشی کردنش برایم کامنت خصوصی گذاشته بود که هیس جان (نام مستعار راوی) چند دقیقه دیگر می‌خواهم از بالکن خانه‌مان بپرم پایین و به این زندگی فلان‌فلان‌شده خاتمه بدهم.

می‌دانستم خانه‌شان طبقه دوم است. برایش کامنت گذاشتم مرتضی هر جور حساب می‌کنم می‌بینم تو با پریدن از بالکن نمی‌میری، فقط زخم و زیلی می‌شوی زندگی‌ات بیشتر فلان‌فلان‌طور می‌شود. گفتم به نظر من خودت را دار بزن. بعد دوساعت تمام برایش نحوه گره‌زدن طناب را توضیح دادم. نوشتم ببین مرتضی گره آخر خیلی مهم است وگرنه طناب روی گلویت سر می‌خورد و تو فقط یکم نفست می‌گیرد و زنده می‌مانی. انگار که هزاربار گره را بد زده بودم و هزاربار طناب روی گلویم سریده بود. گفتم اصلا اگر خیلی عجله ندارد صبر کند از نت برایش فیلم طریقه درست گره‌زدن طناب دار را بفرستم.

آخرش هم تاکید کردم این کامنت را پاک کند چون حوصله ندارم پایم گیر یک خودکشی شود و بیایند بگویند چرا فلانی را تشویق به کشتن کردی؟ (شاهد مهندسی معکوس راوی و شناخت عمیق، نبوغ و ریسک ایشان هستیم.)

چند ساعت بعد مرتضی کامنت گذاشت، خااااک برسرت کنم هیس که جایی که باید واقعا هیس شوی، ور‌ور میکنی. نوشته بود حالش از خونسردی من بهم خورده و برای کوری چشم من هم که شده خودش را نمی‌کشد.

مرتضی هیچ وقت نفهمید من تمام آن چند ساعت را هی کامپیوتر داغانم را روشن‌ می‌کردم. هی توی مدیریت وبلاگ منتظر یک نظر جدید بودم هی توی اتاق راه می‌رفتم و می‌گفتم هیس. آرام باش دیوانه، هیچی نمی‌شود.

دیشب مرتضی بعد هزاران سال توی وبلاگم برایم کامنت گذاشته که:
«خاااک برسرت کنم هیس، چرا دهن وا نمی‌کنی. چرا هیچی نمی‌نویسی. نکند مُردی؟»
گفتم به کوری چشم مرتضی هم که شده دوباره بنویسم.

طعمِ گیلاس.?

- کارگر موزه تاریخ طبیعی (عبدالحسین): یه خاطره‌ای از خودم بگم، اول ازدواج ما بود. ناراحتی همه‌جور کشیده بودیم. همه‌جور. آخه اون‌قدر خسته شدم از ناراحتی که یک روز پا شدم خودم رو راحت کنم بابا، از این ناراحتی، مگه چه خبره؟ صبح زود، تاریکی بود. پا شدم طناب رو برداشتم انداختم پشت ماشین، برم قال قضیه رو بکنم. برم خودکشی بکنم. برم… رفتیم. اطراف میانه بود. سال ۳۹. رفتم آقا. توتستان بود بغل خونه‌ ما. نزدیک خونه‌مون. اومدیم طناب… تاریک بود. طناب را هر قدر مینداختیم گیر نمی‌کرد، یه مرتبه انداختم گیر نکرد، دو مرتبه انداختم… گیر نکرد، سومی، آخر خودم رفتم بالا. رفتم بالا طناب رو گیر دادم، دیدم آقا یه چیز نرم خورد به دستم. توت بود. چه توت شیرینی… شیرین بود. اولی رو خوردم. دومی رو خوردم. سومی رو خوردم. یه وقت دیدم هوا داره روشن می‌شه. آفتاب زده بالای کوه رفیق. چه آفتابی! چه منظره‌ای! چه سبزه‌زاری! یه وقت دیدم صدای بچه‌ها میاد. بچه‌ها مدرسه بودن. اومدن دیدن من توت می‌خورم، گفتن آقا درخت رو تکون بده. ما هم درخت رو تکون دادیم. اینا خوردن. اینا خوردن من کیف می‌کردم. خوردم بله. یه خرده‌ هم ما جمع کردیم. آمدیم تو خونه. خانوم ما هنوز از خواب بیدار نشده بود. اومدیم یه خرده هم دادیم به اون. اون هم خورد. اون هم کیف کرد. رفته بودم خودکشی کنم، توت چیدم آوردم اینجا. آقا یه توت ما رو نجات داد. یک توت ما رو نجات داد.

- بدیعی(همایون ارشادی): توت رو خوردی و خانوم هم توت رو خورد و همه چی‌ام خوب شد!؟

- کارگر موزه تاریخ طبیعی(عبدالحسین): خوب؟! خوب نشد. فکرم عوض شد. البته که اون ساعت خوب شد، ولی فکرم عوض شد، حالم عوض شد..قطع امید کردی؟ حالا تو دَم صبح طلوع آفتاب‌ رو نمی‌خوای ببینی؟ سرخ و زرد آفتاب‌ رو؟ موقع غروب و دیگه نمی‌خوای ببینی؟ نمی‌خوای این ستاره‌ها رو ببینی؟ بابا از اون دنیا می‌خوان بیان اینا رو ببینن! شب مهتاب قرص کامل ماه رو دیگه نمی‌خوای ببینی؟ آب چشمه خنک رو نمی‌خوای بخوری؟ دست و صورتِت رو با اون چشمه بشوری؟ از مزه گیلاس می‌خوای بگذری؟ نگذر! من می‌گم، رفیقتم نگذر!
عزیزی این عکس رو فرستاد و نوشت: «این کلمه‌ها و نوشته‌ها براش شبیه این توته.»
عزیزی این عکس رو فرستاد و نوشت: «این کلمه‌ها و نوشته‌ها براش شبیه این توته.»

سکوت ممنوعه، لازمه رُک صحبت کنیم.

تقویم رو که ورق بزنید با روز پیشگیری از خودکشی مواجه می‌شید. این نه یه مناسبت که یه فریاد دادخواهیه.

وقتی کسی افکار خودکشی داره، در موردش حرف می‌زنه یا بدون هشداردارن مستقیما اقدام می‌کنه. اگه اقدامش ناموفق باشه و زنده بمونه واکنش اطرافیانش ابراز فشار و نگرانی و مضاعف بر اوضاع روحی فرده آسیب‌دیده‌ست. واکنش‌شون؟ تعجب می‌کنن و سعی می‌کنن نصیحتش کنن بدون این‌که فضایی برای ترمیم به شخص بدن شروع به ملامتش می‌کنند.

نیچه هم این حقیقت رو انکار نمی‌کنه و در یک ریشه‌یابی درست از چنین انعکاسی مثال زیر رو آورده:
«خویشاوندان یک خودکشی‌کننده از آن روی او را سرزنش می‌کنند که بدون توجه به آبروی آن‌ها، دست به خودکشی زده است.»

معمولا اجتماع تو زندگی واقعی حوصله آدم‌هایی که در مورد خودکشی حرف می‌زنند رو ندارند. تازه اگه در قبال این قبیل تریگرها حرف بزنن و خودشون رو بروز بدن. وقتی هم جون خودش رو تونستن بگیرن و کار از کار گذشت، پیش خودشون می‌گن، کاش زودتر می‌فهمیدیم یه مشکلی داره.

افکار خودکشی یا هرگونه اقدام به خودکشی یه فریاد کمک‌خواهیه. شاید شما تخصص، وقت یا روحیه رسیدگی به فردی که افکار خودکشی داره رو نداشته باشید ولی احتمالا شرایط اورژانسیه.

پس به روانپزشک و روان‌شناس مجرب معرفی‌‌ش کنید و اگه امکان داره به یکی از نزدیکانش که رفتار دلسرد‌کننده نداره و می‌تونه با خونسردی اوضاع رو مدیریت کنه، اطلاع بدید. در برخی موارد براشون مصرف دارو و یا دستور قرنطینه و کلمه درمانی در آرامش مطلق داده می‌شه. در جریان جزئیات و شرح حال باشید.

این‌ها رو به کسی که از خودکشی حرف می‌زنه نگیم:
  • نگیم اگه بلایی سرت بیاد خانواده و دوستات ناراحت می‌شن. افکار و رفتارش رو به خودخواهی ربط ندیم. این‌جوری فقط عذاب و فشار روانی اون آدمو بیشتر می‌کنیم.


  • اگه می‌خوایم هم‌دلی کنیم نگیم «من می‌فهمم تو چه حسی داری». واقعیت اینه که هیچ‌کس دقیقا نمی‌تونه بفهمه یه نفر دیگه از هر حسی یا مشکلی چه جنس رنجی رو تجربه می‌کنه. به جاش اگه می‌تونیم کافیه به حرفاش گوش بدیم و این‌طوری خود‌به‌خود گعده‌های گفت‌وگو و احساس نزدیکی و فهم شدن ایجاد می‌شه. چون متوجه اشتراکاتی می‌شم که در تناسبات رفتاری همه هست. پس بدون این‌که راه نشون بدیم یا نصیحت کنیم یه وقتایی کفایت می‌کنه فقط یه گوش شنوا باشیم.


  • قضاوت نکنیم. کسی که تا پای از‌بین‌بردن خودش رفته احتیاجی نداره وسط بحران روحی درست و غلط رو بشنوه.


  • احساساتش رو بی‌اعتبار نکنیم.


  • نگیم این‌که چیزی نیست، من یه دوستی داشتم ده برابر تو بدبختی داشت، یه دست و یه پا نداشت، خانواده‌اش هم گذاشته بودنش تو جوب ولی همه‌ش می‌خندید. این حرفا باعث می‌شه کسی که درگیر افکار خودکشیه فقط از شما دور بشه، شاید سراغ آدم اشتباهی بره و شاید هم افکارش رو عملی کنه. نادرست‌ترین واکنش هم اینه که القا کنیم آخه تو که یه سقف بالاسرته، غذا برا خوردن داری، خانواده داری، سالمی، مشکل خاصی نداری، پس چته؟ خوشی زیادی بوده برات؟ رنج بقیه رو تقلیل ندیم. این کار هیچ‌وقت چیزی از پیش نمی‌بره.


  • دنبال دلیل نباشیم.


  • یه وقتایی کسی میاد از خودکشی‌کردن حرف می‌زنه یا ممکنه بهش اقدام کنه، بعد اطرافیان می‌پرسن آخه چرا؟ چرا نداره. یه عمر زمان و تجربه و دلیل لازم بوده تا کسی به اون نقطه برسه.


  • با خودکشی به علت شرایط اقتصادی شوخی نکنیم. آدم‌هایی در آستانه‌اش هستن که می‌تونه براشون محرک باشه.


  • همیشه خنده دوا نیست.


  • این‌که کاری کنیم کسی که داره به کشتن خودش فکر می‌کنه، چند دقیقه‌ای بخنده خوبه، ولی وقتی کسی جدی داره به‌کشتن خودش فکر می‌کنه یعنی زخمش عمیقه! و زخم عمیق رو با مسکن درمان نمی‌کنند. شاید حتی شوخی‌کردن و تفریح‌کردن برای اون آدم این معنی رو داشته باشه که جدی نگرفتنش.


  • در آخر متوجه این فکت هم باشیم که رسیدگی به کسی که افکار خودکشی داره یا اقدام کرده یا تهدید به اقدام کرده، کار خیلی پیچیده‌ای‌ئه. اگه دسترسی به متخصص ندارید حداقل با اورژانس اجتماعی با شماره ۱۲۳ و شماره ۱۴۸۰ که شماره بهزیستیه، تماس بگیرید. مشاورها و روان‌شناس‌ها در اتمسفر چنین موقعیت‌هایی الزامیه. در اولین فرصت باید حضوری مراجعه کرد و دلیل اینکه کسی به مرز از بین‌بردن خودش رسیده آگاه شد و از ریشه‌ اقدام به درمان کرد.

نوجوان و خانواده

خانواده می‌تونه هم با طبیعت و هم با تریبت، بچه‌ش رو به نقطه‌ای برسونه که دیگه نخواد تو این دنیا باشه. یا حداقل با اقدام کردن به خودکشی، فریاد کمک سر بده. بعد همون خانواده به خاطر آبرو و فرهنگ غلط و حرف مردم، کتمان می‌کنه،

و می‌گه:
«نه بابا، این بچه چیزی‌ش نیست. نمی‌خواد دنبال دوا و درمان و خداااییی ناکردهه چشم شیطون کوررر، بستری باشیم.»

این آدم اگه از اون دوره هم چان سالم به در ببره. بعیده خیلی عملکرد سالم و درستی داشته باشه ولی خب خداروشکر که داروی اعصاب نخورده و پاش به روانپزشکی نرسیده. هر مشکلی هم داشته باشه بهتر از این ننگه. بله.

پخش اخبار خودکشی مثل لبه تیز چاقو می‌مونه.

گاهی ما عادات بدی پیدا می‌کنیم. با این‌که می‌دونیم دنبال کردن دقیق اخبار حوادث و قتل و جنایت تاثیری مخربی بر روی ما داره باز هم به دنبال‌کردن این قبیل اخبار به جد اصرار می‌کنیم. اگه بحث زندگی انسان‌های اطراف ماست که این نحوه برخورد ما رو با این موضوع رو بسیار بالا می‌بره.

اگه به خودمون در تکثر دنبال‌کردن خبرها رحم نمی‌کنیم، و اخبار بیش از حد لازم رو بلاک نمی‌کنیم، به بقیه رحم داشته باشیم. چون در این‌باره موظفیم به مراعات حال دیگری.

مغز ما به خاطر این‌که برای حفظ بقای ما برنامه‌ریزی شده، اخبار منفی رو هم بیشتر از اخبار مثبت به یاد می‌سپاره و هم درموردشون آلترناتیو یک کلاغ، چهل کلاغ رو در پیش می‌گیره.

Human scraping is enough?
Human scraping is enough?

بعضی خبرها قابلیت تشویق به انجام دارند. مثلا شما وقتی خبر تصادف زنجیره‌ای رو می‌شنوید، پیش خودتون نمی‌گین عه، منم برم دو تا تصادف بزرگ توی بزرگراه ایجاد کنم. خبری مثل قتل، تجاوز و خودکشی، قابلیت تشویق داره. یعنی اون کسی که در حال کلنجار رفتن با گرفتن جونش یا ادامه زندگیه، وقتی اخبار خودکشی رو می‌شنوه، احتمال بیشتری داره که اقدام کنه. بقیه اون دو تا هم اهمیت بالایی دارن و شامل این جریان می‌شن.
حتی تحقیقات نشون داده روش انجام این جنایات هم بر اثر شنیدن از اخبار و رسانه، توسط افراد تقلید می‌شه. اتفاقات اخیر باعث شد بیشتر از پیش متوجه اهمیتش باشیم به به همه عزیزانی که می‌شناسیم، گوشزد کنیم. همچنان گاهی در تله انکار سهل‌انگاری‌های خودم در انتشار از این دست خبری گرفتار شدم. شجاعت ایستادگی و جسارت پذیرفتن اشتباهرو چنین شرایطی طلب می‌کنه. اگر این صحبت‌ها و یا جلوگیری‌ها باعث می‌‌شن مانع حتی یک نفر بشیم، چرا دریغ کنیم؟

با یه مثال ادامه بدیم؟ حالا من یا شما خیلی عادی خبر خودکشی یه نفر رو پخش می‌کنیم یا در موردش بی‌پرده در فضای پابلیک، حرف می‌زنیم. [بی‌پرده‌گویی با رُک‌گویی تفاوت داره.] ولی در این عصر سرعت چشمگیر پخش نظرات و اطلاعات، معلوم نیست چه کسانی حرف ما رو می‌خونند یا می‌شنوند و یا می‌بینند و چه اثری روشون داره؟ متوجهم که لایک‌خور این خبرها بالاست. ولی اگه به این فکر کنیم و راجع بهش توی تریبون‌هایی که داریم جا بندازیم که حرف‌زدن در مورد این مسائل چه آسیبی داره، شاید قید احساس رضایت حاصل از دیده‌ و شنیده‌شدن و لایک بیشتر رو بزنیم.

به آژانس‌های خبری چه داخلی و چه خارجی، هیچ انتظار و اطمینان محکمی نمی‌ره. اون‌ها حیات‌شون به هر چه داغ‌تر بودن اخبارشون بستگی داره. ولی من و شما هم اگه بدون ایجاد پیش زمنیه فکری درباره‌ش،هرجایی این اخبار رو منتشر نکنیم هم اتفاقی نمی‌اوفته.

اتفاقا بی‌پرده حرف نزنیم.

ما می‌تونیم انتخاب کنیم دردودل کردن بقیه رو گوش ندیم یا در جریان مشکلات‌شون قرار نگیریم. ولی وقتی انتخاب کردیم که گوش شنواشون باشیم، دیگه حق انتخاب برای خیلی از کارها رو نداریم.

مثلا چنین حقی نداریم که بگیم: «تو که خودت کاری نمی‌کنی»، «تو که از وقتی ما دیدیمت همه‌ش ناله بودی»، «تو که معلومه خیلی هم مشکل نداری»، «اگه جای فلانی بودی چی؟» یا «اگه واقعا مشکلت اذیتت می‌کرد یه اقدام جدی براش می‌کردی و ... ».

نه عزیزِ من. زندگی این این‌قدر هم ساده نیست. آدمیزاد خیلی پیچیده‌ست و هرکس مشکلات خودش رو داره. حتی اگه مشکلات بقیه برای ما خنده‌دار باشن، بازم شاید حرف زدن از اون‌ها پیش ما، آخرین سنگرشون توی این جنگ باشه.

بازم می‌گم، شما حق انتخاب دارید. می‌تونید به اون آدم بگید من توانایی شنیدن مشکلات‌ت رو ندارم. و با این‌که برات ناراحتم بیا این جنبه زندگی‌ت رو با من در میون نذار ولی بعد از شنیدن‌ش، مواظب هر کلمه‌ای که می‌گید باشید. کلمات معجزه‌ان و در عین حال کشنده‌ان.

این رو اون آدم‌هایی که یهو خبر خودکشی دوست و آشناشون رو شنیدن، درحالی که هیچ‌کس فکرش رو نمی‌کرد، کاملا درک می‌کنن. اون آدم شاید یه وقتی حرف زده و از این چیزها شنیده. یا این‌که از ترس شنیدن این حرف‌ها، به مرزِ گرفتن جون خودش رسیده.

مردان در معرض خطر بیشتری قرار دارند.

در سطح جهانی مردها ۲/۵ برابر بیشتر از زن‌ها دست به‌خودکشی موفق می‌زنند. این رقم در بعضی کشورها که آمارگیری دقیق‌تری هم دارند بیشتر هم هست: در آمریکا مردان ۴ برابر بیشتر از زن‌ها دست به‌خودکشی می‌زنند (این رقم در میان مردان بومی آمریکا و مردان سفیدپوست از هر گروه دیگه‌ای بیشتره)، این رقم در آرژانتین و روسیه نیز به همین شکله. در استرالیا مردها ۳ برابر بیشتر از زن‌ها اقدام به خودکشی می‌کنند و در بریتانیا ۷۴٪ کل اقدام به خودکشی از مردان سر می‌زنه. بنا به تحقیقات، مردان بعد سن ۷۰‌سالگی بیش از هر بازه‌ سنی دیگه در معرض خطر اقدام به‌خودکشی‌اند.

اینفوگرافی سازمان بهزیستی/خودکشی در ایران چه وضعیتی داره:

دلایل متعددی وجود داره که چرا افراد دست به خودکشی می‌زنند: از شکست عشقی گرفته تا تجربه‌ تلخ قلدری، از آزار جسمی و روانی تا افسردگی و حس تنهایی. اما چرا مرداها تا این اندازه بیشتر اقدام به خودکشی موفق می‌کنند؟ کارشناسان چند دلیل ذکر کردند: این‌جا هم یک‌بار دیگه جنسیت‌زدگی در روند درمان نقش داره. نظام درمانی روان که از کلیشه‌های «زنان حساس‌ترند و آسیب‌پذیرتر» رها نشده. بیشتر و سریع‌تر برای زنان تشخیص بیماری‌های روان مثل افسردگی، حس جداافتادگی و تنهایی و اضطراب می‌ده و دارو تجویز می‌کنه. اما در موارد بسیاری برای مردی که افسرده یا مضطربه، چنین تشخیصی نمی‌ده و او رو به مسیر درمان درست هدایت نمی‌کنه. هم‌زمان به دلیل کلیشه‌های جنسیتی جوامع (کلیشه‌هایی چون مرد باید قوی باشه، مرد نباید احساسات‌‌ش رو نشون بده یا بترسه)، مردها کمتر از زن‌ها و دیرتر از زنان به سراغ کمک حرفه‌ای می‌ن و تا مدت‌های مدید با مشکلات روان در تنهایی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

مردان بیشتر از زنان برای تحمل رنج روان، دست به «خوددرمانی‌های» غیر علمی مثل مصرف مدام الکل یا مواد مخدر می‌زنند. مردها بیشتر از زن‌ها مسئول اقتصاد خانوارند و با استرس و فشار ناشی از این امر و ترس بیکاری زندگی می‌کنند. دلیل دیگه اینه که تحقیقات و آمار نشون می‌ده مردها اغلب با شیوه‌های سهمگین‌تری خودکشی می‌کنند که امکان نجات بسیار کمتره: روش‌هایی مثل شلیک تیر یا حلق‌آویز‌شدن.

این مسیر نیاز به صبوری‌کردن فراوان و واقع‌بینی دارد؛ راه تغییر این وضعیت نه ساده‌ست و نه کوتاه‌مدت. کارشناسان می‌گن بیش از هرچیز فرهنگ و کلیشه‌های جنسیتی جوامعه که باید تغییر کنه و فضای امنی رو فراهم کنه که مردها جرئت و توان ابراز درد و رنج خودشون رو پیدا کنند و از بیان درد و رنج و وحشت خودشون، نترسند. خودکشی هرگز «عمل قهرمانانه»‌‌ای نیست، هیچ تقدسی نداره، کار ارزشمندی نیست. خودکشی همیشه ناشی از درد و رنج روانه و نمود پایانی انسانی هست که مدت‌ها در رنج و درد روان فرسوده شده. و گاه هرگز امکان بیان این درد و کمک حرفه‌ای رو پیدا نکرده. مراقب اطرافیان‌‌تون و شاید حتی بیشتر مردان باشید و یاری کنیم تا از کمک حرفه‌ای بهره بگیرند.

درباره نویسنده کتاب «همه ما شریک جرم هستیم»

اخیرا خبر خودکشی آقای کیومرث پوراحمد کارگردان خوش سابقه‌ای که با مجموعه‌ قصه‌های مجید می‌شناسیمش، در فضای مجازی وایرال شد. در این‌جا کاری به عللی که منجر به وقوع تلخ این امر شد ندارم. نکته مهمی که در این قبیل اتفاقات و شرایط خاص مدنظرمه، اینه که حتی اگه خبر خودکشی این هنرمندان تایید بشه، در دام نوشته‌هایی از قبیل این‌که «ما خودمون با دیدن فیلم‌هاش امید می‌گرفتیم» یا «چطور ممکنه همچین آدمی که بچگی ما رو ساخته، خودش رو کشته باشه» و «چقدر اوضاع بده!»، «پس ما چی بگیم؟»، «اگه اون تو 74 سالگی خودش رو کشته که ما تکلیف‌مون روشنه» و ... ، نیوفتید!! اگه این‌طوری باشه که طرفدارهای رابین ویلیامز یا این همه بازیگر و نویسنده که بسیار شاد و امیدوار به نظر میومدن ولی جون خودشون رو گرفتن، همین حالا باید خودکشی کنن. مشکلات و نحوه پرداخت و مدیریتِ اون‌ها و درگیر بودن با اختلالاتی که خطر خودکشی رو بالا می‌برن، ربطی به حرفه آدم‌ها نداره.


تو دست‌به‌دست‌کردن اخبار مشابه خیلی احتیاط کنیم، اون‌هایی که دارن با مشکلاتی مثل افسردگی یا سایر اختلالات دست و پنجه نرم می‌کنن یا سابقه خودکشی داشتن، در مقابل این اخبار و نظرات که گاهی فقط جنبه کنایه‌آمیز و طنز هم دارن خیلی آسب‌پذیرن.


به همین خاطره که بعد از پخش شدن خبر خودکشی مخصوصا خبر مرگ یه آدم معروف، آمار خودکشی بالا می‌ره. حواسمون باشه یه نظر ساده و یه پرداخت معمولی، ممکنه کسی رو یه قدم به خودکشی نزدیک کنه.

کیومرث پوراحمد در کنار مادرش بی‌بیِ قصه‌های مجید
کیومرث پوراحمد در کنار مادرش بی‌بیِ قصه‌های مجید

مسن‌ترها

شاید کم توان شدن‌شون باعث بشه، کارها و خاطرات خوب و حیات‌بخش خودشون در گذشته رو فراموش کنن. حقیقتش موقع نوشتن این قسمت بغض کردم. به این فکر می‌کنم که چقدر گاهی ما کم می‌‌گذاریم در حق افرادی که شبانه‌روزی در دوران ضعف و ناتوانی نوزادی‌ها و کودکی‌هامون از دل و جان مایه گذاشتند. از ما مراقبت کردند و گاه با خودخواهی تمام پدرها و مادرهای شریف رها می‌‌شن. طوری که فرد آرزوی مرگ بکنه. آیا این انصافه؟

از خانم دکتر ملیانی می‌خوندم:
«افسردگی مثل گردیه که وقتی زیرش غرق می‌شیم، برنده و بازنده یه شکل می‌شن و امید رخت می‌بنده.»

درست و دقیق! کسی که می‌تونه امید و زندگی و شور خلق کنه، به راحتی ممکنه با دچار شدن به افسردگی دیگه باور نداشته باشه، چه توانمندی‌ها و مزیت‌هایی داره و این اتفاق تلخ، برخلاف تصور ما تو سالمندی هم خیلی پیش میاد.


خودکشی مسریه.
احتیاط کنیم ...


برای جمع‌بندی این اطلاع‌رسانی در اندک وسع و سهم خودم:

** اگه با فکر خودکشی در پیرامون‌تون مواجه‌اید، در ایران با شماره ۱۲۳ یا ۱۴۸۰ تماس بگیرید.

** در هر کشوری ساکن‌اید، شماره‌‌ها و کسانی در دسترس‌اند که به کمک‌تون میان. شما تنها نیستید.

پ.ن: امیدوارم در ساحت این‌ کلمه‌ها تونسته باشم کمکی هرچند اندک ارائه داده باشم اگر به هر نحوی برخوردی با این دغدغه‌ عصرحاضرمون داشتین.