گاو خشمگین؛ فیلمی که ساختنش به نفع همه تموم شد

فیلمبرداری "پدرخوانده 2" آهسته پیش می‌رفت. وقتی عوامل مشغول آماده‌سازی صحنه بودن، بازیگرا زمان زیادی بی‌کار بودن و توی این زمان کارای مختلف می‌کردن. رابرت دنیرو که نقش دون کورلئونه‌ی جوان رو بازی می‌کرد توی این تایم بی‌کاری کتاب می‌خوند. "گاو خشمگین؛داستان من" کتابی بود که دنیرو رو به شخصیت جیک لاموتا علاقمند کرد. قهرمان بوکسی که استقامت و خشونتش تو رینگ مشت‌زنی به گاو خشمگین معروفش کرد.

رابرت دنیرو و جیک لاموتا
رابرت دنیرو و جیک لاموتا

دنیرو خیلی قصه رو دوست داشت. همین علاقه باعث شد که کتاب رو برداره و برای یه اقتباس سینمایی ازش بره سراغ دوست قدیمی‌اش، مارتین اسکورسیزی. اسکورسیزی سر صحنه‌ی فیلمبرداری بود که دنیرو رفت دیدنش و پیشنهاد ساخت فیلم رو داد. مارتی استقبال نکرد. می‌گفت: "من نمی‌فهمم این داستان یعنی چی؟حرف حسابش چیه؟ اصلا درد این مشت‌زن چرا بی‌درمونه؟ بوکسور؟ من از بچگی با بوکس حال نمی‌کردم و این ورزش برای من کسل‌کننده بود... نه باب دست بردار. من این فیلمو نمی‌سازم."

دنیرو انتظار چنین واکنشی نداشت. با خودش گفت شاید اگه با فیلمنامه برم سراغ مارتی نظرش عوض شه. قصه رو برد واسه یه سناریو نویس به اسم ماردیک مارتین. همونی که فیلمنامه "خیابان‌های پایین شهر" رو نوشته بود. ماردیک کار روی فیلمنامه رو شروع کرد. از اون طرف مارتی که با یه شکست دیگه مواجه شد و مشکلات خصوصی هم باعث سرخوردگی‌اش شده بود به خاطر مصرف مواد اوردوز کرد و تو بیمارستان بستری بود. دنیرو خیلی نگران حال رفیقش بود. رفت پیش تهیه‌کننده تا این پروژه رو به یه سامونی برسونه و مارتی از این وضعیت دربیاد. موقعیت حرفه‌ای مارتی در خطر بود و ممکن بود از صحنه‌ی فیلمسازی کنار گذاشته بشه. مذاکرات رابرت با تهیه‌کننده‌ها به ثمر نشست و مارتی به عنوان کارگردان انتخاب شد. دنیرو ماجرا رو برای مارتی تعریف کرد و مارتی هم که این پروژه رو تنها شانسش برای دور نبودن از عرصه تولید می‌دید موافقت کرد ولی هنوز دلش با قصه نبود. حالا به نظر می‌رسید که همه چی بر وفق مراد دنیرو پیش می‌رفت.

پشت‌صحنه‌ی و خشمگین
پشت‌صحنه‌ی و خشمگین

ماردیک مارتین کار روی فیلمنامه رو تموم کرد اما دنیرو میگه فیلمنامه چنگی به دل نمی‌زد. به همین خاطر نویسنده‌ی راننده تاکسی برای بازنویسی فیلمنامه استخدام شد. پل شریدر خط‌های دیگه‌ای وارد فیلمنامه کرد. خط داستانی برادر جیک لاموتا رو شریدر به قصه اضافه کرد. صحنه‌ی استیک پختن رو هم شریدر وارد قصه کرد. کیفیت فیلمنامه روزبه‌روز بهتر شد و رضایت کمپانی رو جلب کرد. تنها نگرانی کمپانی این بود که محتوای ویژه فیلمنامه باعث محدودیت مخاطب بشه. برای همین خود مارتی و دنیرو دو هفته و نیم روی ریزه‌کاری‌های فیلمنامه کار کردن. مثلا صحنه‌ای که جیک لاموتا تلویزیون خودشو تعمیر میکنه و زنشو به خیانت متهم میکنه خیلی تعدیل شد. همینطور صحنه‌های خشن مبارزه و جنایات دیگه‌ی فیلمنامه. خلاصه با هزارجور اصلاح و تغییر و بحث و جدل درباره قصه، فیلمنامه تکمیل شد و پروژه وارد مرحله‌ی پیش‌تولید شد.

یکی از مشخصه‌های کارای اسکورسیزی، استفاده از بازیگرای تازه‌کار و تبدیلشون به بازیگرای توانمند و شناخته‌شده‌است. دنیرو که قرار بود نقش جیک لاموتا رو بازی کنه برای کمک به مارتی و پیدا کردن بازیگرا دست به کار شد. اولی نقش جویی، برادر جیک بود. دنیرو یه فیلمی دیده بود که یه بازیگر جوون و ناشناس توش نقش یه جنایتکار رو بازی می‌کرد. دنیرو از بازی اون جوون خوشش اومده بود و تصمیم گرفته بود ازش برای بازی تو گاو خشمگین دعوت کنه. اون بازیگر ناشناس جو پشی بود که چهارسالی می‌شد تو هیچ فیلمی بازی نمی‌کرد و توی یه رستوران ایتالیایی مشغول به کار بود. جو پشی برای نقش ویکی، همسر جیک لاموتا، کتی موریارتی رو پیشنهاد کرد. کتی رو توی یه دیسکو دیده بود. مارتی و رابرت بعد از بار اول که کتی رو دیدن، فهمیدن پیشنهاد پشی خوبه. صدا و فیزیک کتی خیلی به نقش می‌خورد. در طول تمرین بازیگرا، رابرت دنیرو چند بار با جیک و همسرش ملاقات کرد. ویکی خاطرات جیک و فیلمای خانوادگی رو به دنیرو نشون داد که بعدها منبعی برای ساخت فیلم شد. دنیرو تمرین‌های مشت‌زنی رو هم زیرنظر جیک لاموتا شروع کرد و انقدر توی کار خوب پیش رفت تا جایی که جیک گفت: "باب یکی از بیست بوکسور خوبیه که تو زندگیم دیدم."

صحبت‌های اسکورسیزی با مایکل چپمن، فیلمبردار پروژه، شروع شد. تصمیم نهایی این بود که سیاه و سفید فیلمبرداری کنن. چون خشونت صحنه‌های مبارزه زیاد بود و خون پاشیدن توی رینگ ممکن بود مخاطب رو اذیت کنه. علاوه بر این مارتی تصمیم گرفت دوربین رو ببره تو رینگ؛ انگاری یکی از کساییه که داره با بوکسور قصه مشت‌زنی می‌کنه. برای همین لازم بود که بوکسور دقیق و حساب‌شده مثل یه مشت‌زن حرفه‌ای بازی کنن و رقص پا و حرکت بدنشون واقعی باشه. برای همین دنیرو خیلی زحمت کشید تا این حرکات رو بدون خطا پیاده کنه... اون حتی تو فاصله‌ی بین برداشت‌ها با کیسه‌ی بوکس تمرین می‌کرد.

بعد از اینکه سکانس مبارزه تو رینگ ضبط شد فیلمبرداری به مدت 4 ماه تعطیل شد. دنیرو تو این مدت 30 کیلو چاق شد. برای گرفتن صحنه‌های دوران بازنشتگی جیک لاموتا مناسب بود و فیلمبردای این صحنه‌ها تو دو ماه جمع و جور شد. سکانس صحبت کردن جیک با خودش تو آینه روز آخر گرفته شد. نوزده برداشت که سیزدهمیش توی فیلم استفاده شد. این صحنه تو مرحله‌ی تدوین اومد اول فیلم و این ایده‌ی اسکونمکیر و اسکورسیزی بود.

بعد از اینکه فیلم اکران شد توجه زیادی رو جلب کرد. منتقدین هم نظر مساعد و مطلوبی نشون دادن و اسکورسیزی افتاد سر زبونا... به نظر می‌رسید فیلمی که فکرشو نمی‌کرد ممکنه خوب دربیاد، جایگاهش رو به عنوان یه کارگردان بزرگ تثبیت کنه. این اتفاق افتاد و توی مراسم اسکار برای هفت یا هشت رشته کاندید شد و تونست دو جایزه رو تصاحب کنه؛ بهترین بازیگر برای رابرت دنیرو و بهترین تدوین برای تلما اسکونمیکر.

سماجت و اعتماد رابرت دنیرو به حسش منجر به ساخت فیلمی شد که همیشه با تحسین ازش یاد شده. اگه این سماجت نبود، شاید اسکورسیزی دیگه نمی‌تونست فیلمسازی رو با این قدرت ادامه بده و میشه تصور کرد که فیلمای باحالی مثل رفقای خوب، کازینو، دار و دسته‌های نیویورکی، دیپارتد و ایریشمن ساخته نمی‌شد. شاید بد نباشه از رابرت دنیرو قدردانی کرد، به خاطر نشونه‌گیری درست و پافشاری سرسختانه‌اش.


پی‌نوشت اول: عکس‌ها بعضا بی‌ربط و نابجا استفاده شدن... ببخشید.

پی‌نوشت دوم: بابت اشتباهات تایپی و اطلاعات احیانا غلط معذرت میخوام.