دوازده فیلم که بهترینهای سرشتِ بشری را برجسته میکنند | بخش اول
اکنون زمان بزرگداشتِ فیلمهایی از سال ۲۰۱۹ است که نمونهیِ نقاط قوت و فضائل انسانی اند.
نویسنده: گروهی از نویسندگان
۵ فوریهیِ ۲۰۲۰، مرکز نیکی بزرگتر، دانشگاه برکلی، کالیفرنیا
مترجم: هستی حقدادیان
گروه علمی حکمت زندگی
نامزدهای اسکار بهترین فیلمِ امسال معمولاً بر بدترینهای سرشت بشری تأکید دارند. برای مثال، فیلم جوکر دربارهیِ هبوط در جنون آدمکشی است. جوجو ربیت دربارهیِ یکی از بدترین رویدادها در تاریخ بشریت، قتل عام هولوکاست به دست نازیها است. ۱۹۱۷ دربارهیِ یک فاجعهیِ دیگر، یعنی جنگ جهانی اول، است.
با این حال هنوز هم در هرکدام از آن فیلمها ما میتوانیم عناصری از بهترین ویژگیهای سرشت انسانی پیدا کنیم: قهرمانی، رشد، صبر و شکیبایی، و ویژگیهای دیگر.
این ویژگیها مورد توجه لیست امسالمان است، جوایز ما برای فیلمهایی است که نقاط قوت و فضیلتهای انسان را نشان میدهند ـــ با این وجود که اینها نیز حتا عناصری از دیستوپی (نشاندادن یک دولت یا جامعه که در آن رنج یا بیعدالتی بزرگی وجود دارد) دارند. بیخانمانی در آمریکا در فیلم آخرین مرد سیاهپوست در سن فرانسیسکو نشان داده میشود. ما ازدواج را از طریقِ طلاق در فیلمِ داستان ازدواج کشف میکنیم. در فیلمِ برای سما، عشق در بوتهیِ خشونت پدید میآید؛ شما میتوانید چیزی شبیه به این را درموردِ فیلمِ هریت یا حتا دربارهیِ جنگ ستارگان: ظهور اسکای واکر بگویید.
در بسیاری از این فیلمها، بهترین و بدترین [شخصیتها] بر سر اِشراف و تسلط بر یک جهان پیچیده میجنگند. همهیِ آنها از ما مخاطبان میخواهند تا تصمیم بگیریم که کدام طرف به بهترین شکل نمایانگر کسی است که ما هستیم و چیزی است که میخواهیم بشویم.
جایزهیِ مهربانی: یک روزِ زیبا در همسایگی
همانطورکه فیلمِ یک روزِ زیبا در همسایگی شرح میدهد، آقا ای راجرز مجریِ تلویزیونِ کودکان یک مأموریت داشت. او میخواست به کودکان بیاموزد که آنها اهمیت دارند، هیجانات دشوار آنها میتواند کنترل بشود، و آنها باید با خود و دیگران با مهربانی و عطوفت برخورد کنند ـــ پیامی که هنوز در روزگار ما برای بزرگسالان نیز به همان اندازهیِ کودکان طنینانداز است.
برمبنای یک اتفاقِ واقعی، در این فیلم مجلهیِ اسکوئر از لوید وگلِ(با بازی متیو ریز) روزنامهنگار میخواهد که شرححال مختصری از آقای راجرز (با بازی زیبای تام هنکس) بنویسد. با وجود بیمیلی لوید وگل برای [به قول خودش] مدیحهسرایی (puff piece) وگل سر صحنه حاضر میشود تا با راجرز مصاحبه کند برای اینکه فقط متوجه بشود که این مجری تلویزیونی با سرعت مناسب خود حرکت میکند، وقت خود را صرف هر شخصی که با او مواجه میشود میکند و به او توجه صددرصد و تمام و کمال خود را معطوف میکند.
هرچند که وگل در ابتدا از این نکته کفری بود،اما خیلی زود متوجه شد که راز قدرتِ بزرگِ راجرز، در مهربانیِ اصیل او است؛ قدرتی که مردم اطراف او را متحول میساخت. راجرز در جایی در جایی از فیلم به وگل میگوید که «من فکر میکنم بهترین کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که به مردم اجازه دهیم بدانند که هرکدام از آنها ارزشمند اند.» ـــ پیامی که خود وگل نیز نیاز به شنیدنش داشت.
همانطور که وگل با راجرز آشنا میشود، فیلم رابطهیِ آشفتهیِ او با پدر متارکهکردهاش را بررسی میکند. وقتی آنها [وگل و پدرش] به صورت اتفاقی یکدیگر را در عروسی میبینند، وگل نمیتواند خشمی را که از پدرش به خاطر تنهاگذاشتنِ او در کودکی دارد رها کند. راه دستیابی به بخششِ وگل ـــ که با تعاملات وی با آقای راجرز تقویت میشود ـــ قلبِ این فیلم محرک و الهامبخش است ـــ نویسنده: جیل ساتی
جایزهیِ وحدت: پسری که باد را مهار کرد
ویلیام کامکوامبا در زندگیِ واقعی تنها ۱۳ سال داشت که ترکیبی از سیل و خشکسالی منجر به یک فصلِ گرسنگی بسیار طولانی در مالاوی شد. براساسِ داستانِ او در فیلم پسری که باد را مهار کرد، خانوادهیِ ویلیام نمیتوانند باقی هزینههای مدرسهیِ او را تأمین کنند. اما، ویلیام، پسرک تخس و کنجکاو، بعد از اینکه مدیر مدرسه به او گفت که تا وقتی که هزینههاررا پرداخت نکرده باشد بازگشت او به مدرسهاش ممنوع است دزدکی به مدرسه بازگشت. ویلیام مجذوبِ چراغِ دوچرخهیِ معلمِ علومش، که با پدالزدن میدرخشید، شد و معلمش از کتابدار برای ویلیام اجازه گرفت که به استفاده از کتابخانهیِ مدرسه ادامه بدهد. همینطور که او به خود درمورد برق درس میآموخت، کشور او در قحطی بیشتر و بیشتر فرو میرفت ـــ و خانوادهیِ او خسارات ِزیادی را متحمل میشدند.
مادر ویلیام در مدرسه میگوید: «اجدادمان حتا اگر برای بارانآمدن [صرفاً] دعا میکردند، باز هم نجات پیدا میکردند زیرا در کنار هم مانده بودند.» و چنین میافزاید: «آقای مدیر، ما کی در کنار هم میمانیم؟» در این داستان، پیوندهای اجتماعی امید را امکانپذیر میسازند. به خاطرِ اتحادِ ویلیام با معلم علومش، کتابدار مدرسه، خانواده، دوستان، و همروستاییان، او امیدوار ماند ـــ و بتدریج به استعداد ابتکار و خلاقیتِ خود پی برد، زیرا متوجه میشود که چهطور انرژی باد میتواند آب را به روستایش بیاورد و آنها را از نابودی نجات دهد.
پسری که باد را مهار کرد ضمن اینکه واقعیتهای ناخوشآیند کمبودِ آب را، که در بسیاری از نقاطِ جهان فراگیر است، برجسته میکند، زیبایی و غنای فرهنگی مالاوی را نیز شرح میدهد. جایی که اعضاء ادیانِ بومی، مسیحیان، و مسلمانان با هم زندگی میکنند و به یکدیگر افتخار میکنند. این فیلم یک پیامِ قوی ارائه میدهد که، در بیشتر موارد، پیوندهای قوی داشتن با یکدیگر امید را پرورش میدهد و شکوفایی را امکانپذیر میسازد ـــ نویسنده: مریم عبدالله
جایزهی پل زدن به آن سوی اختلافات: وداع
در فیلمِ وداع، یک مهاجرِ چینی نسل اول به نام بیلی (با بازی خوانندهیِ رپ، آکوافینا) متوجه میشود که مادربزرگ محبوبِ چینی او و بزرگ خاندان، نای-نای (ژائو شوژن)، درحال مرگ است. بیلی میخواهد برای آخرین بار نای-نای را در چین ببیند و با او خداحافظی کند. اما خیلی زود متوجه میشود که باقی اعضاء خانوادهیِ او برنامهیِ دیگری دارند. آنها معتقد اند که بهتر است درمورد بیماری نای-نای چیزی به او نگویند، و در عوض، وانمود کنند که هیچ مشکلی در کار نیست. تصمیم گرفته شده است که کل خانواده به چین بروند، اما به بهانهیِ شرکت در عروسی یکی از اقوام میتوان یک دیدارِ خانوادگی برای نای-نای برگزار کرد تا در یک مناسبت دیگر نیز خوشحال باشد.
تا حدودی بر اساسِ تجربهیِ واقعی فیلمساز، لولو وانگ، فیلم چهگونگی برخورد دیدگاههای فرهنگی درمورد معنای مهربانبودن را بررسی میکند. از طرفی، کسانی که از لحاظِ فرهنگی به چین نزدیکتر اند ـــ برای مثال خانوادهی بیلی ـــ فکر میکنند که که پنهان نگه داشتن بیماری نای-نای و بهسادگی شاد کردنش با یک گردهم آمدن خانوادگی مهربانانهتر است. بیلی، کسی که بیشتر با فرهنگ آمریکایی همذاتپنداری میکند، معتقد است که گفتنِ حقیقت به نای-نای مهربانانهتر است، و اینگونه نای-نای میتواند بر طبق معیارهای خودش خداحافظی کند. درگیری ایجاد میشود ـــ اما، در نهایت، این داستان، داستانِ عشق و طرق مختلف ابرازکردنش توسط افراد مختلف است.
بخشی از لذت این فیلم در مشاهدهکردن بیلی است که ریشههای خود را دوباره کشف میکند ـــ غذا، خانواده، فرهنگِ چین. اما همانطورکه ما در فیلم مشاهده میکنیم، او همچنین دیدگاهی دربارهیِ اینکه چرا پدر و مادرش کشور چین را ترک کردند تا در ایالاتِ متحده زندگی کنند و همچنین همدلیای برای مبارزاتشان برای زندگیکردن در جایی بسیار دور از خانوادههاشان پیدا میکند. این یک تصویر تأثیرگذار از فرصتها و بهای مهاجرت است.
در عین حال، نگرشِ مثبتِ نای-نای مسری است ، و ما چاره ای جز تحسینکردنِ حکمتِ درونی و نهفتهی او نداریم. نای-نای به بیلی میگوید: »زندگی فقط راجع آنچه انجام میدهی نیست؛ بلکه بیشتر راجع به چهگونگی انجامِ آن است.» نای-نای به بیلی ـــ و ما ـــ اهمیت کامل زندگی کردن و گفتن حقایق به عزیزانمان را یادآوری میکند ... قبل از آنکه خیلی دیر بشود ـــ جیل ساتی
ادامه دارد... .
مطلبی دیگر از این انتشارات
رمز ارز لیبرا چیست: هر آنچه در مورد این ارز باید بدانید
مطلبی دیگر از این انتشارات
کمهوشها، فالوور اینفلوئنسرها و سلبریتی های اینستاگرامی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادگیری زبان با برنامه Word up