18 سالگی نرمال | نگاهی بر فیلم lady bird


در این فیلم ما نوجوان 18 ساله‌ای رو می‌بینم به همراه مشکلات زندگیش، خواسته‌هایش، سرگرمی‌هایش و کارهایی دوست داره بکنه.

فکر می‌کنید که چه موضوع خسته کننده‌ای برای یک فیلم انتخاب شده اما یک‌لحظه صبر کنید، حتما یادتون میاد که در سن 18 سالگی چه فکر‌های محشری داشتید، دوست داشتید کلی کار خفن بکنید و زندگی رو تکون بدید و در نهایت درگیر روزمرگی شدید یا کلی بدبختی غیرقابل پیشبینی براتون پیش اومده و همه افکارتون رو کنار گذاشتید.

خب این فیلم به بهترین حالت ممکن تمام این موارد رو به تصویر می‌کشه.(به عنوان فرد 18 ساله باید به من اطمینان کنید که چقدر این فیلم دقیق نوشته و ساخته شده!)


پارادوکسی از شادی و غم
پارادوکسی از شادی و غم


هدف من از نوشتن تمام این پست این است که بیشتر ترغیبتون کنم که فیلم رو ببیند، من واقعا حرف اضافه‌تری درباره این فیلم ندارم.



لیدی‌برد دوست داره دنیا را عوض کنه اما آدم بزرگ‌ها(مادرش و مدرسه) با ساختار پیچیده زندگی سعی می‌کنن اون رو هم مثل خودشون به یک آدم معمولی تبدیل کنند(به عنوان مثال، براشون عجیبه که چرا اسم لیدی‌برد رو برای خودش انتخاب کرده به‌جای اسم اصلیش که کریستین باشه)

لیدی‌برد دوست داره توی ریاضی محشر باشه تا راحت‌ بتونه در دانشگاه شهری که دوست داره قبول شه اما اون توی هنر خیلی قویه و اونجوری باید خوش بگذرونه.

دوست داره به مناسب‌های مختلف به خونه‌های دوست‌های پولدارش بره و زندگیشون رو ببینه و خوش باشه، چون توی خانواده‌ای به دنیا اومده که از لحاظ مالی متوسط هستن و انصافا تقصیر لیدی‌برد هم نیست.

اما این وسط مامانش بی‌دلیل سخت گیری می‌کنه؛ لیدی‌برد باید اتاقش رو مرتب کنه، تمام برنامه‌های تفریحیش رو به مامانش بگه، نمی‌تونه صبحانه‌اش رو خودش درست کنه یا حتی از دو حوله استفاده کنه چون بی‌دلیل به برنامه مادرش فشار وارد می‌شه و درنهایت جفت طرف از هم راضی نیستن و از هم توقع‌هایی دارن که ظاهرا بی‌جاست(ولی خب یه‌جورایی کاملا حق دارن که اون توقع‌ها به واقعیت بپیونده.)


مادری که عاشق بچه‌اش است اما نمی‌تونه اون رو دوست داشته باشه
مادری که عاشق بچه‌اش است اما نمی‌تونه اون رو دوست داشته باشه


شادی‌های کوتاه که به آن زنده‌ایم
شادی‌های کوتاه که به آن زنده‌ایم


و درنهایت باید بگم که هرچی در این فیلم می‌بیند بخش بزرگی از از زندگی ما 18 ساله هست و حتی بعد از دیدن دوباره این فیلم باور نمی‌کنم که این دغدغه‌ها رو هیچ‌ وقت بیان نمی‌کنیم چون قرار نیست درک شن و حل شن و صرفا اوضاع رو بدتر می‌کنه(حتی به دوست‌هامون هم نمی‌گیم)


آخرین تلاش برای دوست داشته شدن توسط مادرش
آخرین تلاش برای دوست داشته شدن توسط مادرش


18 سالگی شما چطور بوده؟ چه خواسته‌هایی داشتید؟ چه دغدغه‌هایی داشتید؟