سیزده فیلم که بهترین‌های انسانیت را برجسته می‌کنند | بخش سوم (بخش پایانی)

در نوبت پایانی ۶ فیلم دیگر را با هم مرور می‌کنیم که در آن از رشد شخصی، دوستی، عشق، تاب‌آوری، کنش جمعی و... تجلیل شده است.

نویسنده: گروهی از نویسندگان
مرکز نیکی بزرگ‌تر، دانشگاه برکلی، کالیفرنیا

مترجم: دکتر حسن رضایی بحرآباد
گروه علمی حکمت زندگی

در دو نوبت قبل، ۷ فیلم از بهترین فیلم‌های تحسین‌شده‌یِ سال (۲۰۱۸) را که به فضائلی مانند کنجکاوی، پذیرش خود، شفقت، آشتی و... می‌پرداختند معرفی کردیم. اینک در نوبت پایانی، ۶ فیلم دیگر را با هم مرور می‌کنیم که در آن از رشد شخصی، دوستی، عشق، تاب‌آوری، کنش جمعی و... تجلیل شده است:

جایزه‌یِ رشد شخصی: کلاس هشتم (Eighth Grade)

با باز شدن کلاس هشتم، کایلا، نوجوانِ عجیب و غریب، منزوی، و دوست‌داشتنی نکاتی با عنوان «خودت باش» را در کانال یوتیوب‌اش به اشتراک می‌گذارد. در کلیپِ (کنایه‌آمیزِ) بعدی، او به‌دقت مشغول مرتب‌کردنِ موها و آرایشش است، سپس وضع خود را برای یک سلفیِ صبحگاهی در پوزیشِن کامل بیدارشدن از خواب تنظیم می‌کند. سپس در شبکه‌ها‌ی اجتماعی می‌گوید: «اوه! همینجوری از خواب پاشدم.» درک فاصله‌یِ بین آرزوهای کایلا و واقعیت زندگی‌اش کار دشواری نیست، اما این فیلم در واقع سفر کایلا است برای تبدیل شدن به آن‌چه که می‌خواهد باشد.

کلاس هشتم
کلاس هشتم

کایلا در پایان کلاس هشتم، (در شبکه‌اجتماعی‌اش) کپسول زمانی را باز می‌کند که حاویِ یک پیام ویدئویی از کلاس ششمِ خودش است. درست همان‌طور که در برخی پژوهش‌ها درباره‌یِ تمرینات شفقت‌ورزی بر خود توصیه می‌شود، کایلا در این ویدیو با استفاده از کلماتی مهربان و دل‌گرم‌کننده، چنان‌که گویی با یک دوست قدیمی صحبت می‌کند، با خودش حرف می‌زند و به خودِ آینده‌اش اطمینان می‌دهد که هر آن‌چه را تجربه کند (خوب یا بد) اشکالی ندارد.

این فیلم تلاش‌های واقعیِ یک نوجوان مضطرب را نشان می‌دهد که در حال یادگیریِ چگونگی هدایت‌کردن روابط خود هم در رسانه‌های اجتماعی و هم روابط رو در رو و در زمان واقعی است. گرچه در نهایت این فیلم در مورد این است که کایلا چه‌گونه باید یاد بگیرد که چه‌گونه خود را دوست داشته باشد.
(نویسنده:امی ال. اِوا)

جایزه‌یِ دوستی: انفرادیِ آزاد (Free Solo)

الکس هانولد ستاره‌یِ مستند انفرادیِ آزاد (Free Solo) است. فیلمی که در آن این بومیِ کالیفرنیایی سعی دارد با استفاده از دست و پا و به‌معنای واقعیِ کلمه، بی‌هیچ چیزِ دیگری ـــ بدون طناب، بدون تور و بدون هیچ ترسی ـــ بلندترین قله‌ی یکپارچه‌یِ سنگی جهان را در پارک ملی یوسمیتی بپیماید. حتا در آخرین روز فیلم‌برداری هم هنوز هیچ‌کس نمی‌دانست که آیا مشغول ضبط یک پیروزی است یا ضبط یک فاجعه؟

حریفِ آزمایشیِ هانولد، تامی کالدول است که دارد خود را برای صعود به دیواره‌یِ ال‌کاپیتان آماده می‌کند، تنها صخره‌نوردی در جهان که در رزومه‌اش، رقابت با هانولد به چشم می‌خورد. اما آیا کالدول تاکنون عزمِ « انفرادیِ آزاد» بدون طناب و محافظ کرده است؟ به هیچ وجه! او زن و بچه دارد!

پس چرا کالدول قصد دارد به مأموریتی کمک و از آن پشتیبانی کند که یک خودکشیِ بالقوه محسوب می‌شود؟ آن‌طور که خودش به ما گفت: «من احتمالاً بیش از هر کس دیگری خطراتِ صعود به ال‌کپ را درک می‌کنم. اگر من به الکس کمک نمی‌کردم تا به هدف خود برسد‌ و او در این تلاش می‌مرد، هیچ‌وقت نمی‌توانستم خودم را ببخشایم.» بخشودن یک دوستِ سقوط‌کرده با اتهامِ دنبال‌کردنِ یک رویای خطرناک، احتمالاً ساده‌تر از بخشودن خود برای عدم همراهی با او است.

انفرادیِ آزاد
انفرادیِ آزاد

کارگردان، الیزابت شای وازارِلی، با هوشیاری دوربین‌ها را روی صورت خودِ فیلم‌بردارانی می‌چرخاند که همگی از دوستان هانولد هستند و احساسات پُرتَنش و پیچیده‌شان را هنگام صعود هانولد از صخره به تصویر می‌کشد. آیا احتمال نداشت که ستاره‌یِ سینما شدنِ الکس با اقدام به ریسکی غیرعقلانی به قیمت جان دوستانش تمام شود؟ اگر الکس سقوط می‌کرد، آیا دوستانش می‌توانستند او را ببخشند که مجبورشان کرده شاهد آخرین لحظه‌ی عمرش باشند؟

این پرسش، خود، پرسش بزرگتری به ذهن بیننده می‌آورد: ما چه‌قدر در قبال دوستان خود مسئولیت داریم؟ واقعاً چگونه می‌توانیم بینِ نگرانی برای آسایش آنها و همراهی با انتخاب‌های پرخطرشان تعادل ایجاد کنیم؟(نویسنده:جسی آنتین)

جایزه‌یِ عشق: ردی از خود به‌جا نگذار (Leave No Trace)

دوستم اَدِل پس از تماشای ردی از خود به‌جا نگذار (Leave No Trace) آهی کشید و گفت: «در این فیلم هیچ نفرتی وجود ندارد!».

ویل به همراه دختر ۱۳ ساله‌اش، تام، در یک جنگل زندگی می‌کند. این دو روزهای خود را با جمع‌آوری هیزم‌، جستجوی غذا و انجام کارهایی که برای زنده‌ماندن لازم است، می‌گذرانند. چرا؟ آنها چه‌طور به این‌جا رسیده‌اند؟

در بیشتر جاهای ردی از خود به‌جا نگذار (Leave No Trace) هیچ پاسخ صریحی به این پرسش داده نمی‌شود. این احساساتِ موجود در چهره‌یِ بازیگران است که اصل داستان را بازگو می‌کند. به‌تدریج و کم‌کم‌ درمی‌یابیم که ویل احتمالاً دلیلی برای نفرت از همه‌کس و همه چیز دارد، و ارتباط عمیق تام با پدرش، رابطه‌یِ او را از کل جهان قطع می‌کند. با این همه در چهره‌یِ آن‌ها (احساساتی مانند) اندوه، عدم اطمینان، لذت، کنجکاوی، ترحم و نگرانی می‌بینیم؛ ولی نفرت هرگز.

جایی که باید نفرت باشد، در بدترین حالت، ترس وجود دارد. اما همه‌یِ تهدیدها از خاطراتِ خودِ ویل از خشونت و فقدان نشأت می‌گیرد. هیچ شروری در ردی از خود به‌جا نگذار (Leave No Trace) وجود ندارد. هیچ‌کس سعی نمی‌کند این پدر و دختر را آزار دهد یا از آن‌ها سو استفاده کند. در واقع، تمام افرادی که با آنها روبه‌رو می‌شوند ـــ از مددکاران اجتماعی گرفته تا دیگر نوجوانان و مردی که در ایستگاه کامیون‌ها ملاقات می‌کنند ـــ سعی دارند به آنها کمک کنند.

ردی از خود به جا نگذار
ردی از خود به جا نگذار

پارادوکس نگران‌کننده‌ای که در قلب داستان نهفته است این است که ویل کمک آنها را نمی‌پذیرد؛ زیرا اگر کمک‌شان را قبول کند، بدان معنا است که دیده شده است! و شاید از این ترس دارد که مردم هم چیزهای وحشتناکی را که او تجربه کرده ببینند.

کجا دخترش، تام را ترک می‌کند؟ موضوع این فیلمِ ظریف، عشق میان آن‌ها است. تراژدی‌اش آن‌جا است که این عشق به مانعی تبدیل می‌شود که ویل و تام برای یافتن مسیر خود باید از آن عبور کنند. ردی از خود به‌جا نگذار بهتر از هر فیلمِ خوب دیگری عشق را نشان می‌دهد، زیرا فقط مزیت‌های عشق را برجسته نمی‌کند، تاریکی‌اش را هم می‌بینیم. همین پیچیدگی است که باعث زیبایی فیلم می‌شود.
(نویسنده:جرمی آدام اسمیت)

جایزه‌یِ تاب‌آوری: رُم (Roma)

رُم ( Roma)، فیلمی که براساس دوران کودکیِ نویسنده و کارگردان (آلفونسو کُوارون) در مکزیکو‌سیتی ساخته شده است؛ داستان خانواده‌ای است که در اثر خیانت از هم پاشیده است. با این حال، داستان نه از نقطه‌نظرِ کوارون، بل‌که از زبانِ کلئو، کارگر خانه و پرستار او، نقل می‌شود.

رم
رم

در تدوینی حرفه‌ای، وظایفِ کلئو در خانه، نقش حیاتیِ او در اداره‌یِ خانه و عشق او به فرزندان را می‌بینیم. این با رابطه‌یِ دورِ او با والدینِ بچه‌ها ـــ از جمله مادرِ خانواده، سوفیا ـــ و زندگی خصوصی‌اش‌، خرید با دوستان و دیدارهای عاشقانه‌اش در وقت‌های بی‌کاری، در تضاد است. این صحنه‌ها پویایی پیچیده و اختلاف طبقاتی را به‌وضوح نشان می‌دهند؛ شاید کلئو بخشی از خانواده به نظر برسد، ولی با این وجود مجبور است برای آن‌ها چای بیاورد.

محور فیلم حاملگیِ کلئو از مردی که در قرارهای عاشقانه‌اش ملاقات می‌کند و از هم پاشیدن ازدواجِ سوفیا است. زندگی این دو زن با چالش‌های موازی به‌طرز جالبی درهم‌آمیخته است و آنها یاد می‌گیرند که برای حمایت از یک‌دیگر به هم تکیه کنند. کلئو و سوفیا ،در پس‌زمینه‌ای از یک خیزش سیاسیِ خشن و لحظات دل‌خراشِ دیگر، کنار هم، از قربانی‌ و آلت دست شدن فراتر می‌روند و همدلی را به‌جای بی‌تفاوتی و شجاعت را به‌جای ترس انتخاب می‌کنند.

رم
رم

این شاهکار احساسی ،با فیلم‌برداری بی‌نظیر، نقاط قوت پنهان در زنان را تحسین می‌کند و نشان می‌دهد که حتی در شرایط سخت هم، همبستگی و عشق آن‌ها است که منجر به پیروزی نهایی‌شان می‌شود.
(نویسنده:جیل ساتی)

جایزه‌ی کنش جمعی: مرد عنکبوتی؛ به درون دنیای عنکبوتی (Spiderman: Into the Spider Verse)

سال ۲۰۰۸ برای من با پلنگ سیاه (Black Panther) آغاز و با مرد عنکبوتی؛ به درون دنیای عنکبوتی (Spiderman: Into the Spider Verse) تمام شد. به عنوان یک سیاه‌پوستِ خوره‌یِ فیلم که پدر یک سیاه‌پوستِ خوره‌یِ فیلم دیگر است، داشتن این فیلم‌ها در یک سال به ‌لحاظ فرهنگی ،بیش از هر سال سینماییِ دیگری که به یاد دارم، دل‌پذیر است. پلنگ، علی‌رغم خیالی‌بودنش، به ما رویای پان‌آفریقایی (واکاندا) داد: چندین قبیله که با هم زندگی و با هم کار می‌کنند و هرگز برده‌داریِ آن‌سویِ اقیانوس آتلانتیک را تجربه نکرده‌اند. موتاباروكای شاعر می‌گوید: «برده‌داری نه تاریخ آفریقا، بل‌که مُخِل تاریخ آفریقا است.

به درون دنیای عنکبوتی گرچه از نظر مقیاس کوچک‌تر است، اما با رویکردِ مثبت‌تری با ارزش‌های خانواده‌ام همسو می‌شود. پس از تماشای آن قطعه‌یِ منتخب از فراری استعاری در پلنگ سیاه، به درون دنیای عنکبوتی نشان داد که کنار آمدن با اختلافات تا چه اندازه ممکن است تأثیرگذار باشد. مردمِ عنکبوتیِ مختلف برای رسیدن به هدف‌شان برای نجات جهان ،دسته‌جمعی و با هر سن، نژاد، جنسیت، فرهنگ و حتا گونه‌ای، علیه بی‌عدالتی فریاد زدند: «نه!»

مرد عنکبوتی؛ به درون دنیای عنکبوتی
مرد عنکبوتی؛ به درون دنیای عنکبوتی

بخش عظیمی از فرهنگ عامه بر محور افراد خاصی می‌چرخد که طبق سرنوشت یا شرایط، مسئول حفظ و بازتولید نظم موجود هستند. انیمیشن مرد عنکبوتی؛ به درون دنیای عنکبوتی  ثابت می‌کند که این ایده در جوامع کثرت‌گرا هیچ جایگاهی ندارد. این فیلم با نشان‌دادن قدرت کنش‌های جمعی ـــ و چگونگیِ پیدایشِ این کنش‌های جمعی ـــ راهی پیش روی ما می‌گذارد و نمونه‌یِ بارزی از چگونگیِ استفاده از فرهنگ عامه در جهت ابزاری آموزشی برای آموزش همه ما به‌دست می‌دهد تا یاد بگیریم که چه‌گونه خودمان باشیم. بهترین افراد ممکن و بهترین اعضای ممکن جوامعی که در آن زاده شده‌ایم.
(نویسنده:شاون تیلور)

جایزه‌ی خشمِ به‌جا: تو همسایه‌ی من نیستی؟ (?Won’t You Be My Neighbor)

فِرِد راجرز در بهارِ آخرین سالِ دانشگاه، قصد دارد از پاییز همان سال پا به مدرسه‌یِ علوم دینی بگذارد. ولی همان موقع برای نخستین بار چشمش به تلویزیون می‌افتد. همین‌طور که خانواده‌اش از این کانال به آن کانال می‌روند تا یکی را از میان بی‌شمار کانالِ تلویزیونِ جدیدشان انتخاب کنند، با برنامه‌ای روبرو می‌شود که در آن مردم به صورت یک‌دیگر کیک پرتاب می‌کنند.

تصویر کیک‌ها روی صورت مردم هیچ جذابیتی برای فِرِد راجرز ندارد. تحقیرکننده است. کمی بعدتر چیزی به یاد می‌آورد و با خود می‌گوید: «اگر فقط یک كار باشد كه مرا آزار دهد، این است که یك نفر شخص دیگری را تحقیر كند. این واقعاً مرا دیوانه می‌کند!» قصد نداشت چنین چیزی را تحمل کند. بنابراین به پدر و مادرش گفت: «می‌دانید؟ گمان نکنم الان بخواهم به مدرسه‌یِ علوم دینی بروم. فکر می‌کنم ترجیح دهم وارد تلویزیون شوم.»

 تو همسایه‌ی من نیستی؟
تو همسایه‌ی من نیستی؟

آقای راجرز را همه به درستی به‌خاطر عشق و مهربانی‌اش به‌خاطر می‌آورند، اما همان‌طور که در مستندِ تو همسایه‌ی من نیستیِ مورگان نویل درباره‌ی فِرِد راجرز و کارهایش فهمیدیم، این عصبانیت بود که او را از صرافت مدرسه‌یِ علوم دینی انداخت و راهیِ تلویزیون کرد. قدرت عصبانیتِ فِرِد در ایجاد اشتیاق و تمرکز در حرفه‌ی او در طول زندگیِ حرفه‌ای‌اش ادامه یافت.

تلویزیون قدرتمند است ـــ فِرِد از همان نخستین باری که آن را دید، فهمید. او معتقد بود افرادی كه در تلویزیون كار می‌كنند «برای خدمت به نیازی به‌کار گرفته می‌شوند که بسیار عمیق‌تر از چیزی است که نشان می‌دهد.»

فِرِد در زندگیِ روزمره‌اش به هیچ‌وجه با خشم کنار نمی‌آمد. او حتا در صمیمی‌ترین روابطش هم از درگیری گریزان بود. ولی از مزیتِ شناختِ قدرتِ عظیمِ خشم نیز آگاه بود. بنابراین می‌خواست به کودکان کمک کند تا احساس خشم را درک کنند، بخواهند آن را به زبان آورند و کاری با آن کنند. او می‌دانست که عصبانیت هنگامی که درست استفاده شود، می‌تواند محیطی کاملاً امن فراهم آورد.
(نویسنده: شی تاتل)


لینک مقاله در مجله‌یِ نیکی بزرگ‌تر:

https://greatergood.berkeley.edu/article/item/thirteen_films_that_highlight_the_best_in_humanity